مترجم: مرتضی عبداللهی
این تحقیق در سه بخش منتشر می شود.
پیش در آمد
ترجمه پژوهشی را که با عنوان بالا در پیش رو دارید، فصلی از کتاب:
Peace as Liberation, Visions and Praxis from Below
https://www.amazon.co.uk/Peace-Liberation-Visions-Praxis-Psychology/dp/3031419642
از مطالعات «روانشناسی صلح» چاپ انتشارات Springer می باشد. در واقع این پژوهش، اولین تحقیق علمی در مورد کودتای خرداد 1360 می باشد. امید است که این پژوهش سبب شود تا دیگر اساتید و پژوهشگران را به تحقیقات بیشتری در باره این کودتا بر انگیزد. کودتایی که مرحله نهایی متحول کردن انقلاب بهمن از اهداف دموکراتیک، آزادیخواهانه، عدالت جویانه، اولیه آن به توتالیتاریسم مذهبی بود. چرا که، بنظر نویسنده، این کودتا، حلقه گمشده روایت انقلاب بهمن است و تا زمانی که این داستان وارد روایت انقلاب بهمن نشود، پاسخی در خور به سوال اینکه چگونه انقلابی که با اهداف آزادی خواهانه و دموکراتیک، سبب عظیمترین جنبش اجتماعی ایرانیان در طی قرون شد، به استبدادی سرکوبگر تر از استبدادی که سبب ساز انقلاب شد، یافت نخواهد شد.
البته این تحقیق می باید حدود 10 سال قبل منتشر می شد. توضیح اینکه تحقیق را برای یکی از ژورنالهای معتبر مطالعات خاورمیانه در انگلستان فرستادم که مطابق معمول باید توسط دو استاد « داوری تخصصی/peer review» می شد. متاسفانه یکی از اساتید، بدون ورود به تحقیق و به چالش کشیدن اسناد، روایت استبداد حاکم را تکرار و اینکه هیچ کودتایی در کار نبوده است و تمام مراحل قانونی بر کناری رئیس جمهور بدقت طی شده است، مانع انتشار تحقیق شد. به سخن دیگر، داور آکادمیک ما داوری آکادمیک را قربانی تعصبهای سیاسی خود کرد و با سو استفاده از موقعیت خود، از انتشار تحقیق جلو گیری کرد. در نتیجه مقاله ای را در یکی از سایتهای معتبر روشنفکران انگلیسی با عنوان:
« The June 1981 coup: the stolen narrative of the Iranian revolution» (*)
و ترجمه آن را با عنوان:
« کودتای خرداد ۱۳۶۰: روایت به سرقت رفته انقلاب ایران»
https://www.radiozamaneh.com/283403/
منتشر کردم. رابرت پاری، ژورنالیست پژوهشگر آمریکایی که بیشترین تحقیقات را در مورد «اکتبر سورپرایز» که همان ساخت و پاخت آقای خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی، آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای، انجام داده بود، مقاله را با عنوان:
« Lost History of Iran's 1981 Coup» (***)
ترجمه:
«تاریخ گمشده ایران، کودتای 1981»
را با مقدمه ای که چرا دولت ریگان نیز در باره این کودتا سکوت اختیار کرد منتشر کرد:
« رسانههای اصلی همیشه از بکار گیری کلمه کودتا در رابطه با برکناری رهبران نامطلوب (برای دولتها) خوداری میکنند، اما سکوت در باره کودتای ۱۹۸۱ (۳۰ خرداد ۶۰ بر علیه بنی صدر) هدف دیگری را هم میتوانسته تعقیب کند و آن منافع شخصی-سیاسی ریگان میباشد در کودتایی که خود انجام داد (اکتبر سورپرایز)، آنگونه که محمود دلخواسته در این باره تامل میکند. »
کوشش را برای انتشار ادامه دادم ولی در همه جا پاسداران سانسور بکار بودند و بعد از مدتها از ادامه کوشش خسته شده بودم. خستگی قدری بر طرف شد، وقتی نوام چامسکی که تحقیق را خوانده بود در پیامی، بعد از اینکه بنی صدر را شخصیتی «برجسته/remarkable» توصیف کرد و در مکاتبات بعدی آن را مکرر تکرار، با اظهار شگفتی در باره جلوگیری از انتشار تحقیق، اینجانب را تشویق کرد که به کوشش ادامه دهم. در اینجا نتیجه آن کوشش را می بینید.
مقدمه:
در فرایند وقوع و یا جریان یک انقلاب هیچ امری اجتناب ناپذیر نیست و عدم بررسی این فرایند و اتفاقاتی که می توانست در انقلاب رخ دهد، تحلیلگر را از مشاهده مسیری که می توانست طی شود ناتوان می سازد . (لیون و اشمیت، 1968، ص 73)
بنا به گفته استیفن کینزر، نویسنده کتاب " همه مردان شاه، کودتای آمریکا و ریشه های ترور در خاورمیانه"، ابوالحسن بنی صدر"تجسم روح خوب ایرانیان بود و اساس همین امر موجب سقوط او شد... او فردی بی نهایت شایسته و بزرگوار بود و من فکر می کنم که شاید همین ویژگی علت سقوط او بود. زیرا از عدم وجود یک ویژگی شخصیتی رنج میبرد، یک ویژگی را نداشت، همان ویژگی که افراد دیگر در دولت در سال 1358 به وفور داشتند، و آن ویژگی قساوت و سنگدلی بود ... آنها قسی و سنگدل بودند و آنها بی عاطفه بودند.... مشکل بنی صدر این بود. او نمی توانست با آنها همراهی کند. او از آن افرادی نبود که بتواند بگوید "هدف وسیله را توجیه می کند". شایستگی ذاتی وی او را بران می داشت چنین موضعی بگیرد که به سقوط او انجامید".
https://www.youtube.com/watch?v=42_Oon_0-hA
در سال 1357، سالها ناآرامی در ایران به نقطه انفجار رسید و موجب بزرگترین انقلاب قرن بیستم شد. اهداف این انقلاب، که در بیش از پانصد شعار مردمی ( مقتدر 1979)
Moqtader, M. (1979). Barresi-ye sho'arha-ye enghelab [Review of the slogans of the revolutionary period]. Ketab-e Jam-eh [Book of Society], 13, pp. 20-21.
و صدها مصاحبه و سخنرانی رهبران آن (بخاش، پاریس، 1 فوریه 2014) بیان شدند. براندازی سلطنت پهلوی و برقراری جمهوری بر اساس استقلال و آزادی، مردمسالاری، عدالت اجتماعی و ترقی بود. در ابتدای انقلاب این آرمان ها در اصول اسلامی، که بخشی از آنها در اولین پیش نویس قانون اساسی نیز گنجانده شده بودند، بیان شد. پیش نویسی که توسط خمینی، رهبر انقلاب، تایید شد و پس از آن ابوالحسن بنی صدر، که در اولین انتحابات ریاست جمهوری ایران با 76% آرا پیروز شده بود (مظفر 1378)، انتخاباتی که وی در آن هوادار آرمان های دمکراتیک انقلاب بود و با تمایلات استبدادی در میان رهبران انقلاب مخالفت کرد و پیروزی سیاسی را در "توانایی" در بازسازی انقلاب و نجات آن از دست مشتی روحانیون فاشیست دانست". (بخاش، 1985، ص 97)
پیشتر از آن، زمانی که انقلاب در ژانویه 1978 آغاز شد، شاه به قصد فرونشاندن جنبش از صدام حسین خواست خمینی را از عراق اخراج کند. اما این اقدام به مجرد اینکه خمینی به پاریس رفت و روشنفکران مسلمان و ملی او را احاطه کردند، نتیجه معکوس به بار آورد. این روشنفکران این فرصت را برای او فراهم آوردند تا بتواند اندیشه حکومت اسلامی را به عنوان جایگزینی برای حکومت سلطنتی معرف کند. جکومتی که "به مفهوم واقعی دمکراتیک خواهد بود" و " توسط مردم جاکمیت خواهد شد" و هرگاه که یک حکومت اسلامی (در ایران) مستقر شود من تنها نقش ارشاد (و راهنمایی) خواهم داشت". (خمینی، بنی صدر، 1981، ص 348)
خمینی هم چنین اظهار داشت که در این دولت مردمسالار " روحانیت نیز حکومت نخواهد کرد. آنها نظارت می کنند و به مسئولین رهنمود می دهند. این دولت در تمام سطوح بر اساس رأی مردم خواهد بود و توسط مردم نظارت، ارزیابی و انتقاد قرار خواهد گرفت". (خمینی، 1378، جلد 4، س 160) در این بیان، آزادی مهمترین اصل دولت بود: " اولین چیزی که برای انسان وجود دارد آزادی بیان است". ( خمینی، 5 اوت 1978 در دوستکام و جلالی، 1358، ص 168) و " اسلام، دین ترقی و دمکراسی به مفهوم واقعی آن می باشد" (خمینی، 1378، جلد 5، ص 353). خمینی هم چنین ادعا کرد " رژیم ایران نظامی دموکراتیک خواهد شد که سبب ثبات در منطقه می شود. سرمایه به ایران باز خواهد گشت و برای منافع مردم بکار گرفته خواهد شد." (در کتاب بنی صدر1981، ص 190) به این علت که "ما می خواهیم اعلامیه حقوق بشر را بر قرار کنیم{در کشورمان}ما می خواهیم آزاد باشیم، ما می خواهیم آزادی و استقلال در کشورمان داشته باشیم" . (خمینی، 1378، جلد 2، ص 242) در جنین دولتی زنان نیز آزاد خواهند بود. در چنین دولتی زنان نیز آزاد خواهند شد:" اسلام نه تنها طرفدار آزادی زنان است، بیشتر، این دین، پایه گذار آزادی زنان در همه ابعاد است. " (خمینی، 1378، جلد 6، ص 578) و گفت: "زنان در حکومت اسلامی مانند مردان آزاد هستند و با آنها برابر هستند. اسلام زنان را از برده مرد بودن رها کرد و آنها را با مردان برابر کرد"(10 ژوئیه 1978، درکتاب دوستکام و جلالی، 1358، ص 78)
این سخنها از نظرات ده سال پیشتر او بسیار متفاوت بود. آن زمان خمینی که در عراق در تبعید زندگی میکرد، پس از دست کشیدن از امکان اصلاح سلطنت و اجرای قانون اساسی مشروطیت، حکومت اسلامی را بر مبنای نظریه ولایت فقیه مطرح کرد که مردم در چنین حکومتی هم چون صغار و ایتام توسط روحانیون رهبری میشوند. ولایت فقیه نظری است عقلانی: "همانطور که (عقلانی است) قیمی برای یتیم تعیین کنیم. هیچ فرقی بین قیم برای ایتام یا قیم برای ملت تعیین کردن. برای اینکه از نظر وظیفه و موقعیت بین آنها تفاوتی نیست". (خمینی، 1348، ص 64-61) اما از آنجا که مردمسالاری یکی از اهداف اصلی جنبش انقلابی ایران در این زمان بود (همانطور که در انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق بود)، وی خیلی زود متوجه شد که تنها شانس او برای رهبری انقلاب در آن است که او صدای خواست و آرزوی مردم شود و در نهایت اعلام کرد: "معیار رای مردم است، هر رایی که ملت بدهد ما هم از آن تبعیت خواهیم کرد". (خمینی، 1378، جلد 4، ص 181)
اما این تفییر موضع او چندان شگفت انگیز نبود. پیش تر از این او نظر خود را از طرفداری سخت از سلطنت تا اوائل دهه 1340 شمسی و مخالفت با هر تفییری در قانون اساسی مشروطه را تغییر داده بود. این امر در برخورد او با اولین پیش نویس قانون اساسی که اشاره ای نیز به ولایت فقیه نکرده بود و رای مردم تنها منبع مشروعیت بود؛ آشکار شد. " این قانون ( اساسی) بهای هزاران شهید انقلاب مشروطه است تا زمان ظهور امام زمان هیچکس حق ندارد حتی یک ماده آن را تغییر دهد.". (ناطق، 6 می 2021) در ابتدا او حتی مخالف نظریه ولایت فقیه هم بود که دیرتر از آن طرفداری کرد. (منتظر 1984) از آن گذشته، یک باور عمومی وجود داشت که مرجع تقلید، بر خلاف اغلب سیاستمداران، دروغ نمی گوید و عهد خود را زیرپا نمی گذارد. نظر قرآن درباره وخامت و سنگینی رعایت تعهد بسیار روشن است. " به عهد خود وفا کنید که بازخواست خواهید شد ". (قرآن، سوره 1 آیه 34) بنی صدر و دیگر نخبگان سیاسی که با خمینی همکاری می گردند هنوز پی نبرده بودند که خمینی عدم ثبات (و تناقض و ناهمسازی) را بخشی از رهبری خود می داند. چند صباحی دیرتر خمینی آشکارا به پایبندی خود به روش ماکیاولی در سیاست اذعان کرد. " ما میخواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و امروز حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنی ندارد که من بگویم چون دیروز حرفی زدهام باید روی همان حرف باقی بمانم. ". ( خمینی، 1378، جلد 18، ص 178)
اما اندکی پس از انقلاب 1357، نخبگان حاکم در دو جبهه گسترده از یک ذیگر جدا شدند:
یکی از دو جبهه، به رهبری بنی صدر، که نظریه پرداز اصلی انقلاب شده بود، عضو شورای انقلاب که در جریان انقلاب تشکیل شده بود ولی بنی صدر پس از انقلاب به آن پیوسته بود، و اولین رئیس جمهور منتخب ایران در سال 1358، مدافع مردمسالاری بود.
در سوی دیگر حزب جمهوری اسلامی و متحدانش قرار داشت که هدف آیت الله بهشتی، رهبر حزب جمهوری اسلامی، اسفقرار "استبداد صلحا" یا "استبداد ملی" بود. (صفریان و دزفولی، 1388، صص 143، 329، 340) این دو جبهه در 28 ماه پس از انقلاب با برنامه های دقیق برای به دست گرفتن کنترل دولت مبارزه کردند و این رقابت ها و درگیری ها عاقبت در خرداد 1360 با برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری و مصادره دولت توسط حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و برخی احزاب کوچک دیگر، که توسط روحانیت حاکم به عنوان "انقلاب سوم" 1 جشن گرفته شد.
اما علیرغم اهمیت بسیار زیاد این وقایع و فرایند سیاسی برکناری رئیس جمهور، و نیز طبیعت و محتوای مباحثه های پارلمانی ارائه شده در توجیه عدم کفایت رئیس جمهور، هنوز در این زمینه تحقیق جدی صورت نگرفته است و در نتیجه تا امروز از سوی بسیاری از محققین نادیده گرفته میشود. در حال حاضر در تحقیق های مربوط به انقلاب ایران و فرایند سیاسی که منجر به وضعیت پسا انقلاب گشته است، دو تفسیر عمده درباره برکناری رئیس جمهور وجود دارد. یک تفسیر، با تکیه عمده بر اسناد رسمی مجلس و سخنان رهبران رژیم، برکناری را اقدامی منطبق با قانون اساسی به دلیل عدم کفایت رئیس جمهور می دانند. ( رفسنجانی، 1378، ص 165) گزاره ارائه شده دیگر از سوی بسیاری از دیگر محققین انقلاب ایران برکناری رئیس جمهور را "عزل"، "استیضاح"، یا "سرنگونی" می دانند و یا به سادگی ان را "بیرون انداختن" می خوانند. (میلانی، 1988، ص 324) 2
اما هیچ یک از این تفاسیر انبوه شواهد و اسناد که طبیعت برکناری رئیس جمهور را به درستی یک کودتا نشان میدهند را نادیده گرفته اند. پرسش این است که چرا بسیاری از متخصصین امر به صورت انفعال پذیرانه، و یا حتی فعالانه، از گفتمان رسمی درباره این وقایع، حتی به بهای آزادی آکادمیک حمایت میکنند. به ویژه آنانی که مجبور نیستند در رابطه با رژیم حاکم با احتیاط گام بردارند. چرا به جای ایجاد فضا برای ارائه روایت های متقابل و تحلیل های تاریخی که با تفسیرشان خواهند توانست درک جامعه از انقلاب 1357 ایران و واقعیت های سیاسی امروز ایران را به طور بنیادی دگرگون سازند را حذف و یا از آنها غفلت کنند. تا چه اندازه، آن گونه که میشل فوکو نشان داده است، این عمل "قدرت 'گفتمانی" (discursive power) است که هر گفتمان خارج از خود را "دیگری"، "غیر قابل بیان"، " فکر ناشدنی" می دانند. (میشل فوکو، 1991، ص 59)
این تحقیق در مقا بل بر این نظر است که برکناری رئیس جمهور ایران در سال 1360 می تواند به عنوان یک کودتای سیاسی شناخته شده و آن را اقدامی غیر قانونی و بر خلاف قانون اساسی دانست و بنا بر این به این امر اشاره خواهد کرد که تمامی دولت های پس از آن غیر قانونی و غیر مشروع می باشند.
در این تحقیق سه مسیر تازه سیاسی پی گرفته خواهد شد:
اول، اعتبار قانونی روایت رسمی برای بررسی عدم کفایت رئیس جمهور.
دوم، بررسی فرایند قانونی برکناری رئیس جمهور.
سوم، بررسی شرایط سیاسی گسترده تری که بر این فرایند حاکم بودند.
برای این منظور هر سه دسته از منابع منتشر شده، و یا انتشار نیافته، که با جمع آوری و بررسی بسیاری از برداشتها، بیانات، روایت ها، و تفسیرهای متعدد از بازیگران مختلف، که به صورت کیفی تجزیه و تحلیل کرده ام، و با کنار هم قرار دادن روایت های رسمی و غیر رسمی، مقایسه متون بسیار برای بررسی شباهت ها و تفاوت هایشان، و بازنگری منابعی که مورد چشم پوشی قرار گرفتند و یا به اندازه کافی گزارش نشدند. اولین منبع مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی در 30 و 31 خرداد 1360، جلسات 167 و 168 می باشد. این دو جلسه مشخصا برای مناظره درباره کفایت ابوالحسن بنی صدرف رئیس جمهور، اختصاص داده شده بودند. این مدارک از روی آرشیو الکترونیک رسمی مجلس طورا اقتباس و جمع آوری شده اند. ( مشروح مذاکرات، 1360) منابع دوم شامل اسناد کلیدی قانون اساسی است که در مراحل آخر تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی از تاریخ 12 مرداد تا 24 آبان 1358 جمع آوری شدند. این اسناد نیز در آرشیو الکترونیک مجلس تحت عنوان " صورت مشروح مذاکرات پارلمانی بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم" موجود می باشند. سومین دسته منابع شامل خاطرات، سخنرانیها، و بیانیه های بازیگران اصلی، که عمدتا در یک گزارش رسمی قوه قضائیه آمده اند. ( اردبیلی، 1364) این دسته از منابع هم چنین شامل کارنامه های روزانه بنی صدر به مردم و نامه های او به آیت الله خمینی هستند.
از آنجا که بحث های اندکی درباره این که کودتا واقعا چیست صورت گرفته است، این تحقیق بر یک تعریف کاربردی و عملی از مفهوم کودتا تکیه خواهد داشت. با آن که اشکال گوناگونی از کودتا وجود دارند ( همجون "کودتای نظامی"، "کودتای درباری"، و "کوتای خزنده" (چاول و تاین، 2011، ص 252)، این اشکال گوناگون دارای یک مخرج مشترک می باشند که همگی برخلاف قانون اساسی، و غیر قانونی بودن برکناری رئیس جمهوری شاغل است. (یانگ 2010) از اینرو در این تحقیق کودتا را هر آن فرایندی تعریف می کنیم که "شامل همه اقدامات غیر قانونی و علنی توسط ارتش و یا دیگر خبرگان ساختار دولت برای برکناری رئیس شاغل قوه مجریه به کار گرفته می شود". (پاول و تاین، 2011، ص 252)
با توجه به این تعریف (از کودتا)، این تحقیق، با بازنگری اسناد تاریخی پرونده برکناری بنی صدر در سال 1360 ، نشان دهد که این برکناری غیر قانونی و بر خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی بود.
زیر سوال بردن روایت "عدم کفایت ریاست جمهوری"
جناح های مختلف درون رژیم حاکم متفقا براین نظر هستند که برکناری اولین رئیس جمهور اقدامی قانونی توسط مجلس در خرداد 1360 بود که بر مبنای اختیارات قانونی خود، مطابق اصل 88 قانون اساسی جمهوری اسلامی، به برکناری رئیس جمهوری به دلیل عدم کفایت سیاسی اقدام کرد. تا امروز دولت ایران این روایت را از طریق رسانه ها و مستند سازی باز تولید می کند تا نشان دهد که برکناری رئیس جمهور نه امری مربوط به گذشته بلکه بخشی زنده و پابرجا از سیاست ایران معاصر می باشد. 3 حتی سیاستمدارانی که فعالانه در برکناری بنی صدر نقش داشتند اما پس از ریاست جمهوری محمد خاتمی در سال 1394 از صحنه کنار گذارده شدند نیز هنوز این روایت را باز نشر می دهند. به عنوان مثال، آقای یوسفی اشکوری (نماینده مجلس در زمان برکناری بنی صدر) که برکناری بنی صدر رای موافق داده بود عمل خود را چنین توچیه می کند:
"به بهانه صحبت با مردم یا <گفتن دانستن حق مردم است>. ایشان مسائلی را فاش و افشا می کرد تا افکار عمومی را که از پشت پرده خبر نداشتند تحت تاثیر قرار دهد..ما به این نتیجه رسیدیم که در سطح مدیریت نه کفایت لازم را دارند و نه قادر هستند مسئولیتهای خود را انجام دهند."
" (جرس، 31 خرداد 1392)
اما علیرغم این امر، وی امروز بر آن است که ای کاش در آن جلسه مجلس شرکت نمی کرد و بر علیه بنی صدر رای نمیداد. (جرس، 30 خرداد 1392)
اساس این ادعاها (بر علیه بنی صدر) هرگز به صورت موشکافانی مورد بررسی قرار نگرفته اند. از اینرو در این تحقیق هفت معیار اصلی که برای تصمیم گیری درباره عدم کفایت بنی صدر و برکناری او به کار گرفته شده و مورد بحث قرار گرفتند را مورد بازنگری قرار می دهیم. در این تحقیق این نظر را ارائه خواهیم کرد که هیچ یک از این معیارهای هفتگانه در واقع هیچ توجیه قانونی برای حمایت از عدم کفایت رئیس جمهور ارائه نکردند. در این بخش رئوس هفت معیار اصلی که توسط نمایندگان مطرح شدند را خواهیم آورد.
عدم کفایت به دلیل مخالفت با (اصل) ولایت فقیه و زیرپا گذاردن اقتدار خمینی
اولین اتهام رئیس جمهور این بود که او به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداشت. هم چنین استدلال می شد که او حاکمیت خمینی و مردم را که ناشی از ولایت فقیه بود تضعیف می کرد. این استدلال از سوی تنی جند از نمایندگان مختلف مجلس ابراز شد.
" آقای معصومی میگوید که: "بنی صدر در خبرگان بگوید من با ۹دلیل با ولایت فقیه مخالف هستم. چون او نه فقه را فهمیده ونه فقیه رامی شناسد وبه دموکراسی ایمان آورده و لذا بعد از انتخاب به ریاست جمهور تکیه او تنها بر یازده میلیون رای است. بنی صدر با قبول دموکراسی غربی ولایت فقیه را نفی میکند."
(علی اکبر معصومی، مشروح مذاکرات مجلس، 1360، جلسه 167، ص 2)
" آقای علی خامنهای: "نام امام، آری فقط نام امام را گرامی میداشت اما در عمل همه جوانب حیطه ولایت فقیه را مورد تعرض قرار میداد. "
(علی خامنه ای، مشروح مذاکرات مجلس، 1360، جلسه 167، ص 18)
" عبدالحمید دیالمه: در دانشگاه مشهد گفتم که ریاست جمهوری بنی صدر یک فاجعه است. برای اینکه او به ولایت فقیه ذره ای باور ندارد. به همین علت او در برابر امام خواهد ایستاد و مشکلات عظیمی را ایجاد خواهد کرد".
" ( عبدالحمید دیالمه، مشروح مذاکرات مجلس، 1360، جلسه 167، ص 18)
" میر بهزاد شهریاری: مردم به رئیس جمهور رای دادند برای اینکه او مسئول بود به ولایت فقیه باور داشت و هر زمان عکس آن ثابت شود، رئیس جمهور هیچ نخواهد بوداما ( مردم) دیگران را نیز تغییر خواهند داد".
( میر بهزاد شهریاری، مشروح مذاکرات مجلس، 1360، جلسه 167، ص 3)
ارزیابی اعتبار این استدلال
بر اساس اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی، که در زمان برگزاری این جلسات بر مجلس حاکم بود:
" تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمی توان بصرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.»
(اصل 23 قانون اساسی جمهوری اسلامی) از نگاه حقوقی استناد به این اصل برای این استدلال که رئیس جمهور به اصل ولایت فقیه اعتقاد نداشت خلاف همین قانون اساسی بود که این نمایندگان موظف به پاسداری از آن بودند. گذشته از آن، در اصل 86 قانون اساسی آمده است که:
"نمایندگان مجلس در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رأی خود کاملا آزادند و نمی توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کردهاند یا آرائی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود دادهاند تعقیب یا توقیف کرد."
(اصل 86 قانون اساسی جمهوری اسلامی)
هم نمایندگان مجلس، که منتخب حوزه های انتخاباتی خود بودند، و هم رئیس جمهور، که منتخب اکثریت مردم در سطح کشور بود، از حق آزادی اندیشه برخوردار بودند. از اینرو، در این مورد این نمایندگان بودند که دو بار از قانون اساسی تخلف کردند. یک بار زمانی که به تفتیش عقاید رئیس جمهور دست زدند و دو مرتبه وقتی که ادعا کردند که ابراز عقیده از سوی رئیس جمهور نشانه عدم کفایت وی می باشد. مخالفت بنی صدر با ولایت فقیه امری بود که از مدتها پیش از آن همگان از آن آگاهی داشتند. او به عنوان عضوی از مجلس خبرگان، که قانون اساسی سال 1358 را تدوین کرده بود، آشکارا نه دلیل در مخالفت با نظریه ولایت فقیه ارائه کرده بود و خمینی، که از دو سال پیش تر از آن از مخالفت بنی صدر با نظریه ولایت فقیه مطلع بود، عدم رضایت خود را آشکار نکرد و حکم ریاست جمهوری بنی صدر را، که در انتخابات سال 1358 با کسب 76 درصد آرا پیروز شده بود، تایید کرد. نهایتا، در حالی که در پیش نویس قانون اساسی هیچ اشاره ای به ولایت فقیه نشده بود خمینی توصیه کرده بود که آن پیش نویس را به همه پرسی بگذارد. ( نگاه کنید به رنجبر-دائمی، 2012و و هم چنین به قانون اساسی جمهوری اسلامی 1358)
مازاد بر این، اتهام تضعیف خمینی و حاکمیت مردم نیز تناقض آمیز می باشد. در تاریخ 30 اردیبهشت 1360، بنی صدر خواستار اجرای اصل 59 قانون اساسی شد که چنین مقرر می کند:
" در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راههمه پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید بتصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد".
(اصل 59 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران)
بنی صدر (با استناد به این اصل) خواستار برگزاری یک همه پرسی می شود که آیا ملت سیاست های مردمسالارانه او برای آینده نظام را تایید می کنند و یا منش حزب جمهوری اسلامی را (دیکتاتوری صلحای آین الله بهشتی را). او در این رابطه ابراز داشت که:
"سالم ترین راه برای حل مشکل موافقت کردن همه است تا بطرف مردم رفته و اجازه بدهیم تا رای آنها تصمیم بگیرد."
( بنی صدر، 30 اردیبهشت 1360)
او چنین استدلال کرد که به عنوان رئیس جمهور موظف به پاسداری ازحاکمیت ملت است و این حق را دارد که درباره مسائل سیاسی اساسی تصمیم گیری نماید. در مقابل، خمینی، که بر مبنای قانون اساسی هیچ اختیاری در این عرصه نداشت، با همه پرسی مخالفت کرد و جایگاه خود را بالاتر از قانون اساسی، رئیس جمهور و ملت قرار داد و گفت:
"اگر همه ملت موافقت کنند، من مخالفت می کنم. اگر همه هم موافق باشند، من با آن مخالفم".
(خمینی، 1378، جلد 14، ص 377)
و اندکی بعد، وی هر گونه ابهانی را درباره ارزش آزادی های دمکراتیک مردم نزد خود را بر طرف ساخت و گفت:
" اگر 35 میلیون نفر- جمعیت ایران در آن زمان) بگویند بله من می گویم نه".
(خمینی، 4 تیر 1360 در خمینی، 1378، جلد 15، صص 20-21)
و مشاهده می کنیم که اینجا این رئیس جمهور بود سعی میکرد پاسدار حاکمیت مردم باشد و این خمینی بود که به آن تجاوز کرد. رئیس جمهور بود که در چارچوب قانون اساسی عمل میکرد و خمینی خارج از آن.
محمد برقعی، روشنفکری اصلاح طلب که در آمریکا زندگی میکرد، در سال 2014 چنین گفت:
" آقای بنی صدر هم ویژگی اش این بود، واقعا حقیقت را باید گفت، که ما در تاریخمان بی سابقه ست که یک انسانی تمام قدرتها رو در دست داشته باشد ولی بر سر اصول بایستد در حالیکه اقای خمینی تا روز آخر سعی می کرد ایشون رو نگه داره". (محمد برقعی، 9 مارس 2013)
بنی صدر این اصول را در دوران مبارزه با حزب جمهوری اسلامی شفاف بیان کرد:
"دعوا بر سر آزادی است. شما ( حزب جمهوری اسلامی) می خواهید اقتدار کامل داشته باشید و بر ضد آزادی مردم می باشید. شما می خواهید هیچکس جرئت نکند سوال در مورد کارهایتان بکند. در حالیکه رئیس جمهور طرفدار آزادی است و به مردم هشدار می دهد که اگر آزادی را از دست دهید، رشد را هم از دست خواهید داد".
(بنی صدر، 27 آذر 1359)
پس از آن، زمانی که هنوز رئیس جمهور بود اما به دلیل فتوای صادر شده برای اعدام او در مخفیگاه زندگی میکرد، (در پیامی به ملت ایران) چنین گفت:
" آنچه اهمیت دارد، حذف رئیس جمهور نیست. مهم آن است که غول استبداد و اختناق می خواهد بار دیگر حاکمیت خود را به شما مردم بپا خواسته تحمیل کند".
(اردبیلی، ص 680)
طی این دوران خمینی تلاش کرد به بهای همراهی و همکاری در سرکوب مخالفان حزب جمهوری اسلامی، رئیس جمهور مقام خود حفظ کند. او از بنی صدر خواست که:
" من به شما علاقه دارم، این کشور نیز پس از من کسی را ندارد، دوست دارم که شما خود را حفظ کنید و ذخیره بمانید و در مناصب خود باقی باشید بشرط آنکه:
1- کاری به کار قوه قضایه نداشته باشید، مسئولین این قوه را من نصب کردم و شما از روز اول گفته اید که اینها در مناصبشان غیر قانونی هستند. چه کار به کار زندانها دارید که دائم می گویید شکنجه و چه و چه می کنند.
2- به کار مجلس هم کاری نداشته باشید، مجلس هرچه را که تصویب کرد بی چون و چرا بپذیرید. من گفتم که این مجلس بهترین مجلس دنیاست و شما همه جا می گویید که این مجلس، مجلسى قلابی است.
3- از گروهک ها تبری بجوئید و اعلام قطع ارتباط کنید.
4- چه کار به کار کمیته ها و پاسداران دارید."
سپس خطاب به اینجانب (علی امیر حسینی، مشاور بنی صدر و رابطه ایشان با آقای خمینی. لازم به توضیح است که شروط بالای آقای خمینی که به علت محدودیت تعداد کلمات از متن انگیسی حذف شده بودند، در اینجا اضافه شده اند. ) گفتند که به ایشان بگویید که "در صورت قبول این شروط، من دوست دارم که شما حفظ شوید".
(حسینی، 5 آوریل 2013)، اما رئیس جمهور در پاسخ نوشت:
"همراهی من با شما از روزی که با شما همراه شدم، به این علت بود که شما را مرد عقیده و عمل می دانستم. من متصدی ریاست جمهوری شدم تا در جهت عقیده ام خدمت گذار مردم و کشور گردم و تمام توانم را در جهت دفاع از ارزشها بگذارم. اما معلوم می شود که اشتباه کرده ام، شما مرد عقیده و عمل نمی خواهید و بدنبال آلت هستید، عنوان ریاست جمهوری برای من شأنی نیست که بخاطر آن از ارزشها و عقایدم بگذرم اگر قادر به خدمت نباشم هیچ دلبستگی به این عناوین ندارم. اگر به دنبال آلت هستید، آلت فراوان است از من چنین انتظاری نداشته باشید. شاه سرنگون نشد تا بساطی بدتر از آن جانشین شود".
( حسینی، 15 آوریل 2103)
بنابرین ملاحظه می کنیم که بنی صدر است که با خواست برگزاری همه پرسی مسیر دمکراتیک را بر میگزیند و خمینی است که موضع مخالف میگیرد.

















