ویژه خبرنامه گویا
هر جامعهای در نهایت بازتاب کنشها و انتخابهای مردم خویش است. اگر بپذیریم که مسائل و بحرانهای هر کشور را نهایتاً خود مردم آن باید حل کنند، ناگزیر باید اذعان کنیم که مسئولیت سرنوشت ملی بر دوش همهی شهروندان است، نه صرفاً حاکمان. در نظامهای بستهی سیاسی، گاه اصلاح یا ابتکار از بالا میتواند برخی بنبستهای توسعه را بگشاید، اما در غیاب ارادهی مؤثر از سوی قدرت، حرکت بهسوی تغییر تنها زمانی آغاز میشود که مردم تصمیم بگیرند خود عامل دگرگونی باشند. کنش مردم میتواند در ایجاد تحول در حاکمیت نیز مؤثر باشد و متقابلاً تغییرات در بالا منشأ تحول در جامعهی مدنی است.
در تاریخ معاصر ایران، از مشروطه تا امروز، نوعی تلقی تقدسآمیز از «مردم» و انتخابهای آنها وجود داشته است. عبارات بهکاررفته برای خطاب قرار دادن مردم از سوی سیاستمدارن حاکم و نیروهای سیاسی، بسته به گفتمان هر دوره، بازتابدهندهی چنین نگاهی به مردم بوده است؛ «ملت بیدار و آزادیخواه»، «ملت ضد استعمار»، «خلق قهرمان»، «بنام خدا و خلق» و «تودههای ستمدیده» تا «مستضعفان»، «کوخنشینان»، «سازمان اطلاعات ۳۶ میلیونی»، «ملت همیشه در صحنه»، عباراتی هستند که چهرهای آرمانی و همواره محق از مردم ترسیم میکنند. گویی چون همهی ابزارهای قدرت در دست حاکمان است و مردم بسیار ظلمدیده هستند و حقوق آنها به اشکال مختلف پایمال شده است، هیچ مسئولیتی متوجه آنها نیست. درست است که مسئولیت کسانی که در قدرت هستند بسیار بیشتر است و آنها بخاطر نابسامانیهای کشور طبیعتا بیشتر مورد خطاب هستند، اما چنین نگاهی به مردم، هرچند میتواند به بسیج، تقویت حس اعتراض و خشم عمومی بینجامد و تأکیدی بر حقوق پایمالشدهی آنها باشد، اما از سوی دیگر میتواند جامعه را از خودانتقادی، مسئولیتپذیری و ابتکار سیاسی باز دارد.
تفاوت میان «تقصیر» و «مسئولیت» در همینجاست. اغلب چنین است که آحاد یک ملت نقش مستقیمی در شکلگیری بحرانها و مشکلات ندارند، اما از منظر حل مسئله، همگی در برابر آینده مسئولاند. «تقصیر» مفهومی رو به گذشته و حقوقی است، در حالیکه «مسئولیت» نگاهی رو به آینده دارد و جنبهای اخلاقی و اجتماعی پیدا میکند -- ضرورتی برای باز کردن گرهها و حرکت بهسوی جامعهای متفاوت.
در چنین بستری، گفتوگو در سپهر عمومی اهمیتی اساسی مییابد. سیاست زمانی زنده است که مردم درگیر گفتوگو دربارهی سرنوشت خویش باشند. بحثهای کلی و انتزاعی باید به میدان گفتوگو در میان مردم آورده شود؛ زیرا پرداختن به جزئیات و تجربهی زیستهی شهروندان، جامعه را از سطح شعار به عمق درک و انتخاب میبرد. رفتن به عمق درک و انتخاب، توجه مردم را به هزینه و فایدهی انتخابهای سیاسی و اجتماعی خود جلب میکند. سالهاست که حتی عالیترین مقامات جمهوری اسلامی از مشکلات کشور سخن میگویند. شاید در هیچ کشور بستهای مانند ایران تا بدین حد بین مسئولان و مردم همزبانی دربارهی بد بودن اوضاع کشور و لزوم تغییرات وجود نداشته باشد!
در چهار دههی اخیر، مردم ایران بارها برای تغییر تلاش کردهاند؛ از انتخابات دوم خرداد ۷۶ تا جنبش سبز ۸۸، انتخابات ۹۲ و ۹۶، اعتراضات دی ۹۶، آبان ۹۸ و ۱۴۰۱، با رأی، راهپیمایی سکوت و اعتراضات خیابانی اقدام کردهاند. این اقدامات اما بیشتر شکل جنبشی یا واکنشی مقطعی یا ناگهانی به مشکلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده است. اما فرهنگ تحزب، نقدپذیری، مشارکت مداوم، مطالبهگری پیوسته و اقدام جمعی در جامعهی ما نهادینه نشده است. گویی انتظار داشتهایم با شرکت در چند انتخابات یا چند خیزش خیابانی، صدای اعتراض مردم از سوی حاکمان شنیده و مسئلهی استبداد و بیقانونی برای همیشه حل شود. در حالیکه اگر با چند بار مشارکت در انتخابات یا چند اعتراض خیابانی مستبدان تسلیم خواست و رأی مردم میشدند، بخش اصلی مشکل حل شده بود و ما با نظام دیکتاتوری روبهرو نبودیم. دموکراسی نه در روز رأیگیری، بلکه از فردای آن آغاز میشود. پاسداری از آزادی، تمرینی روزانه است، نه حرکتی مقطعی.
حتی در جوامع پیشرفته و آزاد، دموکراسی همواره در معرض تهدید است. تجربهی قرن بیستم نشان داد که نازیسم از دل جمهوری وایمار در کشور فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ و فاشیسم از بطن ایتالیای پسارنسانس و بعد از عصر روشنگری سر برآورد. این واقعیت یادآور آن است که هیچ جامعهای مصون نیست؛ اگر شهروندان نظامهای آزاد هر روز از آزادی خویش و نهادهای برآمده از دموکراسی پاسداری نکنند، بازگشت به دیکتاتوری دور از انتظار نیست. چالشی که بزرگترین دموکراسی دنیا با ریاستجمهوری ترامپ با آن روبهروست و رشد نیروهای راستِ پوپولیست در اکثر کشورهای اروپایی، نشانهی این است که هیچ تضمینی برای اینکه دموکراسیها همیشه پایدار و باثبات بمانند، وجود ندارد.
اینکه در ایران مردم و روشنفکران اغلب «وابسته به هیچ حزب و گروهی نبودن» را افتخار خود میدانند و هنگام وارد شدن در یک گفتوگو این عدم وابستگی را به مخاطبان خود یادآور میشوند، گویای مسئلهای است که در نگاه آنها به سیاستورزی وجود دارد. البته بخشی از این نگاه برخاسته از عدم اعتماد یا کاهش اعتماد نسبت به نیروهای سیاسی موجود است.
با این همه، گفتوگو دربارهی مسئولیت مردم در گفتمان اغلب تحلیلگران، نخبگان سیاسی و مسئولان نیروهای سیاسی موجود، غایب است. روزنامهنگاران، تحلیلگران و حتی نیروهای اپوزیسیون درون و بیرون نظام، کمتر مردم را مخاطب پرسشگری خود قرار میدهند. آنان را میستایند، از آگاهی، نارضایتی، سرخوردگی، شجاعت و درایت آنها میگویند، اما بهندرت از آنها میپرسند که نهایتا سهم و مسئولیت همگان در تغییر چیست. بهنظر میرسد نپرداختن به این بُعد از واقعیت، تا حدی از ترسِ از دست دادن محبوبیت عمومی و برای وجیهالمله ماندن است. چنین خلائی، سپهر عمومی ایران را از گفتوگویی ضروری محروم کرده است: گفتوگویی که باید میان مردم و دربارهی خود مردم شکل گیرد، همان گفتوگوی غایب.

















