مشخص کردن اینکه تا چه حد ایرانیان ناسیونالیست هستند مشکل است. میزان ناسیونالیسم ایرانی و دیگر گرایش های سیاسی (ایدئولوژی ها) را فقط زمانی می توان تعیین کرد که احراب و انتخابات آزاد باشند. احراب نه در دوران محمد رضا شاه آزاد بودند و نه در جمهوری اسلامی شهروندان می توانند آزادانه حزب های ناسیونالیستی و یا مذهبی خود را انتخاب کنند.
حالا این پرسش مطرح است که آیا می شود هم ناسیونالیست بود و هم پیرو دین شیعه. به سخن دیگر: آیا می توان هم ملیت ایرانی را داشت و هم هویت شیعه ی را. و اینکه آیا فرقی است بین هویت و ملیت یک ملت؟ به عقیده من فرقی بین هویت و ملیت نیست و ریشه هر دو وآژه را باید در گذشته ( تاریخ) یک ملت جستجو کرد. اما مشکل اینجاست که ایرانیان دو گذشته تاریخی مختلف از یک دیگر دارند: گذشته قبل از قبول اسلام ( دوران باستان) و گذشته اسلامی.
اعراب این مشکل را نداشتند، چون اعراب قبل از اسلام ملیت نداشتند اسلام برای انها هم ملیت شد و هم مذهب.
این نظریه هم که تضادی بین ملیت ( گذشته باستان) ایرانیان و مذهب شیعه نیست را نمی توان قبول کرد، چون ما اینحا با دو فرهنگ متفاوت از یک دیگر روبرو هستیم. آرامش دوستدار به این دوگانگی فرهنگ باستان ایران و فرهنگ اسلامی اشاره کرد:
" هر سه عنصر در اسلامیشدن ایران از بین میروند. دولت در ظرف یکی دو دهه و ملیت و دین در ظرف دو سده. جای دولت سراسری را بعدها حکومتهای متنازع، تابع و متبوع می گیرند... و جای ملیت و دین سرزمینی را توأماً اسلام. به این معنا ایرانی با اسلامآوردن، یعنی با گرویدنش به آنچه برای نخستینبار به عرب هستی و تشخص تاریخی بخشیده بوده، در امت حل و در نتیجه بیملیت میشود".
بهترین تجربه ما از بی ملیتی ایرانیان انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت است: ایرانیان پس از سرنگونی شاه ایران پرست مذهبیون شیعه که از لبنان برخاسته بودند را بر مسند قدرت می نشانند. با تمام حماسه سرایی ها و فردوسی خواندن ها ایرانیان بعد از اسلام دیگر ملیت ایرانی ندارند. فقط کافی است یک مقایسه کنیم بین میلیون ها زائر ایرانی که برای زیارت شهیدان شیعه به عراق سفر می کنند با تعداد هزاران نفر از بازدیدکنندگان پاسارگاد، یا با یک مقایسه بین زیارت کنندگان مقبره امام رضا در مشهد با بازدید کنندگان آرامگاه فردوسی در طوس.

شب را نهایتیست، ابوالفضل محققی

عامو عندلیب، رضا بی شتاب















