چپ های وطنی ما، با وجود این که می گویند اهل سیاست و کار سیاسی هستند تنها کاری که بلد نیستند سیاست و کار سیاسی ست!
حالا با ظاهر و باطن شان کاری ندارم که آیا این ها حقیقتا مخالف جمهوری نکبت اسلامی هستند یا یک مشت سازشکار با حکومت در لباس مخالف، ولی فرض را بر این می گذارم که این ها واقعا مخالف هستند و ریب و ریا در کارشان نیست.
سیاست از نظر من «سازش و مبارزه ی به موقع برای رسیدن به هدف اصلی ست». شما به همین جمهوری نکبت نگاه که بکنید می بینید با همین سازش و مبارزه به موقع توانسته ۴۷ سال در قدرت و حاکمیت باقی بماند. حالا با سیاست بازی های جمهوری نکبت کاری ندارم و می روم سراغ خدایان سیاست جهانی و حرکت های هوشمندانه ای که در شطرنج سیاسی برای پیروزی های استراتژیک شان انجام دادند.
شما یک لحظه فکر کنید چرچیل و استالین و روزولت چه چیز مشترکی بین شان بود که بتوانند با لبخند در تهران و در سفارت شوروی کنار هم بنشینند و طرحی بریزند که هیتلر و ژاپن به خاک سیاه بنشینند؟ اصلا مگر برای اپوزیسون ایرانی قابل تصور است که این سه نفر بتوانند یک لحظه کنار هم بنشینند چه برسد به این که با هم برای نابود کردن فاشیسم جهانی همکاری کنند؟
روزولت که تنها یک ضربه در پرل هاربر از ژاپنی ها خورده و جنگ اصلا ربط مستقیمی با او ندارد و می تواند این حمله را هم ندید بگیرد و شتر دیدی ندیدی از کنار آن بگذرد می آید با استالین، کمونیست آدمخوری که کشورش زیر لگد نازی ها درب و داغان شده است و در عین حال به خون کاپیتالیست های امریکایی تشنه است، و انگلیسی که از هر نظر و به قول احمدی نژاد سیصد و شصت درجه (یعنی خیلی بیش از صد و هشتاد درجه :)) با استالین و کمونیست ها اختلاف مرام و اختلاف سیاسی دارد سر میز مذاکره می نشیند و این سه به اتفاق هم فاشیست ها را به دیار عدم می فرستند؟
حالا به چپ های جمهوری خواه ما نگاه کنید که به اندازه ی این ها که هیچ به اندازه ی خامنه ای و جمهوری نکبت هم سیاست نمی دانند چیست و برای بر انداختن جمهوری نکبت حتی باید به قول لنین فراک که هیچ، دامن هم بپوشند!
وقتی بلشویک ها در انقلاب اکتبر پیروز شدند و اکنون برای قوت گرفتن حکومت تازه متولد شده ی کمونیستی باید به جنگ اول خاتمه می دادند، و لنین، تروتسکی را که وزیر خارجه اش بود برای مذاکرات صلح به برست لیتوفسک (در بلاروس امروزی) فرستاد، پیش از شروع اجلاس به تروتسکی گفته شد که باید لباس انقلابی اش را در آورد (که شبیه به لباس زلنسکی امروز بود) و لباس رسمی و فراک به تن کند که به جناب تروتسکی که طرفدار کارگران و زحمتکشان بود و برای نشان دادن ارادت اش به طبقه کارگر لباس عمله ها را به تن می کرد) و این را دور از شان عملگی خود می دانست لذا تلگرامی به لنین فرستاد که رفیق می فرمایند چه کار کنم، که لنینِ سیاست باز به او جواب داد اگر لازم بود دامن هم بپوش و قال قضیه صلح را بکن!
بله. سیاست و رسیدن به هدف بلند مدت و اصلی اگر لازمه اش دامن پوشیدن هم باشد باید این کار را کرد.
حالا شما به چپ های ایرانی نگاه کنید که از نشستن و همقدم شدن با شاهزاده رضا پهلوی که اصلا مشابهتی با استالین و امثالهم ندارد چنان ابا دارند که ترجیح می دهند خامنه ای و حکومت نکبت اسلامی باقی بماند اما این ها نگاه شان به شاهزاده رضا پهلوی هم نیفتد چه برسد به این که خدای نکرده با ایشان پشت یک میز بنشینند و با هم گفت و گو کنند!
به قول شاه بابا که گفت همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید، سیاست و کار سیاسی مان هم باید به بقیه ی چیزهایمان بیاید و پنجاه سال که از آخوندها خوردیم پنجاه سال دیگر هم بخوریم و بعد هم بریم در قبر خودمان بخوابیم شاید اوضاع ایران خود به خود درست شود!

دوران پسارهبر | چهار روایت از لرزش درون قدرت
















