Tuesday, Dec 23, 2025

صفحه نخست » بخشید آقای مدیری که ما اینقدر کم‌ایم!

2323.jpgکو آن‌چنان کسی که نرنجد ز حرف راست
بخشید آقای مدیری که ما اینقدر کم‌ایم!

امید فاخِر

این تفکر، خودخواهی و حق‌به‌جانب بودن، آشناست. تفکری که هر چند وقت یک‌بار سر بلند می‌کند و با صدایی آمرانه به مردم می‌گوید: «کم‌اید، نفهم‌اید، به درد نمی‌خورید». این‌بار در قالب واکنش مهران مدیری به نقد کنسرتش. نقدی که نه فحش بود، نه نفی مطلق؛ فقط گفت: «صدایت خوب نیست» یا «از صدایت خوشمان نیامد». پاسخ اما، نه دفاع هنری بود و نه گفت‌وگوی حرفه‌ای؛ تحقیر بود. همان جمله آشنای بالا به پایین: «شما به درد نمی‌خورید!»

مسئله این نیست که چرا از مهران مدیری انتقاد می‌شود. چرا بخشی از چهره‌های مشهور در حوزه‌های هنری و فرهنگی و حتی سیاسی، هنوز نقد را با عقده، بیکاری یا دشمنی اشتباه می‌گیرند. وقتی‌وقتی پول و اعتماد مردم خرج می‌شود، پرسش و اعتراض نه لطف است و نه زیاده‌خواهی؛ حق است. نقد، واکنش طبیعی جامعه‌ای است که هر روز در ساحت‌های مختلف تحقیر می‌شود و حداقل می‌خواهد در قلمرو فرهنگ، صدایش شنیده شود.

وقتی مدیری می‌گوید «شما به درد نمی‌خورید»، این فقط پاسخ به چند نظر درباره عملکردش نیست. این لحن، آشناست. شبیه همان جمله‌ای که می‌گوید «نمی‌خواهید جمع کنید از کشور بروید». شبیه همان توصیه‌هایی که می‌گویند «میوه و گوشت نخورید»، «به‌جای برنج، جو بخورید». این‌ها یک خانواده زبانی‌اند؛ زبانی که مردم را مسئله می‌بینند، نه صاحب حق. زبانی که به‌جای شنیدن، دستور می‌دهد و به‌جای پاسخ، تحقیر می‌کند.

تناقض اینجاست؛ بسیاری از همین چهره‌ها، ادعای «مردمی بودن» دارند. مدیری سال‌ها با متن‌هایی درخشید که اتفاقاً از دل شناخت توده مردم بیرون آمده بود؛ متن‌هایی که زخم‌های طبقه متوسط، ریاکاری قدرت و تناقض‌های روزمره را نشان می‌داد. اما شناخت روی کاغذ، جای تجربه زیسته را نمی‌گیرد. کسی که سال‌ها با پای پیاده در دل مردم راه نرفته، کسی که فقط از قاب برنامه، قرارداد و سالن VIP با جامعه مواجه شده، کم‌کم مردم را به تماشاگرانی خاموش تقلیل می‌دهد که فقط باید کف بزنند.

این برخورد تازه نیست. به قولی مشهور: «ما اینقدر به درد نخور نیستیم». بی‌استعداد، اغلب کسی‌ست که با پول و رانت بالا آمده و بعد، مخاطب را متهم می‌کند به نفهمیدن؛ نمونه‌اش همین آقازاده جناب مدیری. فراموش نکنیم که خود مدیری، سال‌ها پیش دقیقاً با نقد تند دیده شد، رشد کرد و محبوب شد. با همه استعدادش، خوش‌شانس هم بود؛ هزاران نفر شاید توانمندتر بودند اما هرگز امکان بروز پیدا نکردند، چون مسیرها در انحصار ماند و قدرت، فرصت را بین خودی‌ها تقسیم کرد.

این فقط یک فرد نیست؛ یک الگوست. رامبد جوان از آن‌سوی دنیا می‌آید و منت می‌گذارد که «من حتی یک خودکار ایرانی در خانه‌ام ندارم اما برای شما که زندگی‌تان رونق بگیرد، تبلیغ کالای ایرانی می‌کنم». مدیر یک شرکت بزرگ لبنی، قیمت‌ها را بالا می‌برد و می‌گوید «ده روز به شما حال دادیم». سخنگوی دولت با خونسردی اعلام می‌کند «بدون اطلاع من، اینترنت سفید روی گوشی‌ام فعال شده». در همه این‌ها یک منطق مشترک وجود دارد: امتیاز، انکار و طلبکاری. گویی مردم همیشه بدهکارند؛ بدهکار شادی، سرگرمی، کالا، اینترنت و حتی شاید نفس کشیدن.

مشکل از جایی شروع می‌شود که هنرمند، تشویق را حق مسلم خود بداند و نقد را توهین. دوست دارد حلواحلوا شود، نه پرسش شود. شنیده‌ها می‌گوید که چند میلیاردی هم برای حضور در این برنامه گرفته‌ای که گلویت را متورم می‌کنی و می‌گویی چقدر کمید، چقدر حقیرید که ضعف‌های ما را می‌بینید. جناب مدیری این ارقام کلفت حساسیت را دو چندان می‌کند؛ وقتی فاصله اقتصادی این‌قدر عمیق است، تحقیر ما مردم بی‌چیز، بی‌مواهب، بی‌قدرت، بی همه چیز فقط نمک پاشیدن روی زخم است.

جناب مدیری؛ مردمی که بلیت می‌خرند، می‌بینند، می‌شنوند و حتی تحمل می‌کنند، «به درد نخور» نیستند. همین مردم‌اند که هنرمند را به جایگاه، ثروت و اعتبار رسانده‌اند. هنرمندی که تاب شنیدن «صدایت را دوست ندارم» را ندارد، پیش از آن‌که سقوط کند، از مردم جدا شده است. و جدایی از مردم، برای هر هنرمندی، آغاز افول است؛ حتی اگر سالن‌ها هنوز پر باشند و کف زدن‌ها هنوز بلند.

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آن‌چنان کسی که نرنجد ز حرف راست



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy