مُشتی پُر از کاه
عباس عبدی
🔘چند روز پیش یادداشتی در باره تبعیض نوشتم که در آن به تفاوت برخورد قضایی به دو ادعای مخالف با نگاه و روایت رسمی پرداختم این دو مورد فوت آقای هاشمی و رییسی است. اولی را فرزندانش قتل داخلی نامیده و دومی را نزدیکان فکری او ناشی از اقدام خارجی و به طور مشخص اسراییل معرفی میکنند. اکنون میخواهم بگویم که چگونه این دو ادعا تمثیلی از "مُشتی پُر از کاه" است. در واقع بیش از آنکه مفید فایده برای مدعیان باشد، علیه خودشان است. 
🔘پیش از ورود به جزییات، باید بگویم که اصولاً چرا به این مسأله میپردازم؟ من نمیدانم که استدلالهای آنها برای چنین ادعاهایی چیست؟ ولی حتی اگر شواهد معقولی هم برای خود داشته باشند، بهتر است ترجیح دهند که در شرایط کنونی همان روایت رسمی را بپذیرند و منتشر کنند. چون اثبات ادعایشان نه تنها سودی برای آنان ندارد، بلکه سراسر زیان و هزینه است و ترجیح دارد که اثبات و رد ماجرا را برای تاریخ بگذارند. 
🔘بنده نیز با این هدف به مسأله میپردازم که نشان دهم نیروی سیاسی که میخواهد از روایت دوم و غیر رسمی بهرهبرداری کند، متوجه زیانهای این روایت علیه خود نیست. این روایتها مثل بومرنگ به پرتاب کننده اصابت میکند.
🔘فرض کنیم که ادعای فرزندان آقای هاشمی درست باشد و ایشان به دست حکومت یا نیروهای خودسر به قتل رسیده باشد. خوب! چه چیزی را میخواهید ثابت کنید؟ اگر کسی که مخالف این نظام و آقای هاشمی است این ادعا را کند، سودی میبرد، این سود که حکومت چنان است که یا نیروهای خودسر آن یا خودش رییس مجمع تشخیص مصلحت خود و عضو موثر خبرگان رهبری و بزرگترین عنصر سیاسی باقیمانده از انقلاب را سر به نیست میکند. 
🔘ولی این برداشت برای آقای هاشمی و خانواده او معکوس میشود. چون به معنای شکست کامل آقای هاشمی تلقی خواهد شد که او پس از ۶۰ سال کار سیاسی مستمر، دستاوردش تشکیل حکومتی بود که برای بیش از سه دهه خودش در بالاترین سطح قدرت آن بود و اغلب نفر اول یا دوم ساختار قدرت بوده است، ولی دستاوردش حکومتی بوده که یا نیروهای خودسرش یا خود حکومت او را به طور مخفی به قتل میرساند. این نمادی از فاجعه شکست خود اوست.
🔘در واقع کسی که در دفاع از آقای هاشمی چنین ادعایی را میکند، پیش از اثبات قتل او بر بیصلاحیتی سیاسی و شکست مطلق او اقرار میکند. هنگامی هم که نتواند قتل را ثابت کند، باز هم به ناتوانی و بیصلاحیتی او عقیده داشته است.
🔘در مورد زدن بالگرد آقای رییسی هم همین منطق است. اگر شواهدی دارید باید به مقامات بدهید. اگر نمیپذیرند و کافی نمیدانند، احمقانه است که شما آن را تکرار کنید، اگر واقعاً این شواهد معتبر است و آنان نمیخواهند بپذیرند، در این صورت رییس جمهور چنین ساختاری بودن چه ارزشی دارد؟ اول از همه باید علیه ساختار حرف بزنید، نمیشود که هم از آن دفاع کنید، آن هم جانانه، ولی همزمان گزارش رسمی آن را در باره این سقوط رد کنید. 
🔘اگر هم معتقدید که آنان هم با شما هم عقیده هستند ولی به دلایلی نمیخواهند اعلام کنند، در این صورت شما هم باید تابع روایت رسمی باشید، و الا چه معنا دارد که کسی را دشمن کشته باشد ولی آن را اعلام نکنند؟
🔘هر دو گروه دوست ندارند که بپذیرند افراد مورد علاقه آنان به این صورت فوت کردهاند، یا در استخر یا در سقوط به دلیل سوء مدیریت، لذا روایت جدیدی را اظهار میکنند. تقریباً هیچ مستند و دلیل کافی هم برای روایت خود ندارند، جز اینکه اگر هم باشد، باید به نتایج منفی و بد آن ملتزم باشند، که متأسفانه نیستند. ولی ناخواسته آن نتایج را به مخاطب القا میکنند، بدون اینکه کسی ادعای آنان را بپذیرد. 
🔘🔘آنان مُشت پُر خود را نشان میدهد که گویی گوهری گرانبها در آن است، ولی هنگامی که باز میکنید فقط مشتی کاه است.

گرین کارت علیرضا دبیر باطل شد















