قتل امید سرلک، جوان ۲۵ ساله از الیگودرز، تنها مرگ یک انسان نیست؛ بازتاب چهرهی خونآلودِ حکومتی است که از فریاد و تصویرِ حقیقت میترسد.
جوانی که به جرم آتش زدن عکس علی خامنهای و انتشار ویدیویی در ستایش آزادی، جان خود را از دست داد. امید سرلک نماد نسلی است که در برابر ظلم زانو نزد و بهای بیداری را با خون خود پرداخت.
۱. حقیقتی که پنهان نماند
چند روز پس از انتشار ویدیوی آتش زدن تصویر خامنهای، امید سرلک بهدست نیروهای پاسدار کشته شد.
پیکر او را در خودرویی یافتند و مقام انتظامی منطقه ادعا کرد که «خودکشی کرده است».
اما مردم شهر و پدر داغدارش فریاد زدند: «پهلوانم را کشتند!»
در مراسم خاکسپاری، فریادهای «مرگ بر دیکتاتور» و «میکُشم آنکه برادرم کشت» در فضای شهر پیچید.
شهروندان الیگودرز میگویند نیروهای امنیتی خانواده را وادار کرده بودند روایت دروغینِ خودکشی را بپذیرند.
در جمهوری اسلامی، «خودکشی» دیگر معنای مرگ داوطلبانه ندارد؛ معنایش «قتل حکومتی» است.
از نوید افکاری تا نیکا شاکرمی، از مهسا امینی تا ستار بهشتی، دهها جوان ایرانی با سناریوهای مشابه کشته شدهاند و حکومت هر بار دروغی تازه ساخته است.
۲. ترس حکومت از تصویر خود
ترس جمهوری اسلامی از تصویر سوختهی خامنهای، ترس از فروپاشی چهرهی خودش است.
وقتی حاکمیت از آتش زدن یک عکس به وحشت میافتد، معنایش آن است که مشروعیتش را از دست داده است.
آتش زدن تصویر رهبر، برای مردم فریاد آزادی است، و برای حکومت زنگ پایان اقتدار.
قدرتی که از واژهی «آزادی» میترسد، دیگر قدرت نیست؛ سایهای از وحشت است.
حکومتی که برای خاموش کردن یک صدا دست به قتل میزند، در حقیقت اعتراف میکند که حقیقت از گلوله نیرومندتر است.
و این حقیقت همان چیزی است که نسل جوان ایران دوباره کشف کرده است.
۳. از بخشش محمدرضا شاه پهلوی تا انتقام آخوندها
برای درک عمق سقوط امروز، باید به گذشته بازگشت.
محمدرضا شاه پهلوی پس از سوءقصد به جانش در سال ۱۳۲۷، گفت:
«من تمام کسانی را که حتی به من تیراندازی کردند و خواستند مرا بکشند، میبخشم؛
اما کسانی را که به ایران خیانت کنند، هرگز نخواهم بخشید.»
در همین یک جمله، میتوان مفهوم راستین وطندوستی را دید. شاه از موضع قدرت میبخشید، نه از ترس.
او میدانست اقتدار در عدالت و بزرگواری است، نه در خونریزی.
اما همان زمان، روحانیت واپسگرا و گروههای کمونیستی وطنفروش، با تبلیغات زهرآگین، تصویری وارونه از او ساختند.
آنان شاهی را که ایران را از خاکستر عقبماندگی به مدرنیته رسانده بود، «دیکتاتور» نامیدند.
این دروغها بذر فریب نسل پنجاهوهفت شد؛ نسلی که به خیال آزادی، استبداد تازهای را بر میهن تحمیل کرد.
امروز، پس از چهلوشش سال ویرانی، همان مردم به چشم خود میبینند که آن «دیکتاتور» سازنده بود و این «رهبر» ویرانگر.
از بخشش محمدرضا شاه پهلوی تا انتقام آخوندها، فاصلهای است میان نجابت و جنایت، میان وطنپرستی و وطنفروشی، میان ساختن و ویران کردن.
۴. امید سرلک؛ شعلهای در شب تار
در واپسین روزهای زندگیاش، امید سرلک ویدیویی منتشر کرد که در آن صدای محمدرضا شاه پهلوی شنیده میشد و همزمان تصویر علی خامنهای در آتش میسوخت.
او در آن لحظه، بیآنکه بداند، پیوندی میان گذشته و آینده برقرار کرد: میان حقیقتی که تحریف شده بود و نسلی که آن را از نو شناخت.
امید با آن حرکت نمادین نشان داد که جوانان امروز ایران به دروغهای دیروز باور ندارند.
آنها دریافتهاند که وطندوستی گناه نیست، افتخار است؛
که پهلوی نماد سازندگی بود و آخوندها نماد ویرانی.
آتش امید، شعلهی بیداری نسلی است که فریاد میزند:
ما فرزندان همان شاهی هستیم که بخشید، اما هرگز به ایران خیانت نکرد.
و این امیدها هستند ــ فرزندان آگاهی و شجاعت ــ که فردای ایران را خواهند ساخت.
۵. جمعبندی: خونِ امید، بذرِ فردا
جمهوری اسلامی میپندارد با کشتن جوانان، میتواند ترس را در دل مردم بکارد،
اما هر خونِ ریختهشده، خاک ایران را بارورتر و دل ملت را بیدارتر میکند.
مرگ امید سرلک نشان داد نسل تازهی ایران دیگر فریب نمیخورد.
این نسل میداند آزادی با ترس بهدست نمیآید و وطن را با دروغ نمیتوان حفظ کرد.
محمدرضا شاه پهلوی میخواست ایران بماند؛
خامنهای میخواهد جز خودش هیچکس نماند.
اما تاریخ همیشه جانب حقیقت را میگیرد --
و حقیقت این است که خونِ امیدها خاموش نمیشود.
هر قطره از خون آن جوانان، نه پایان، بلکه آغاز است --
آغازی برای بازگشت ایران به خویشتن،
به عقل، به عدالت، و به وطن.
محمدرضا پهلوی: سو قصد به جان خودم را میبخشم، اما خیانت به کشور را هرگز!
https://www.youtube.com/watch?v=jD4cwMnFN-M

شاه رفت، مهرداد احسانی پور
















