با ذهنیت و معیار دیروز، دیروزِ پنجاهوهفت را بررسیدن، یعنی تکرار همان خطا با زبانی آراستهتر. ما چنان دلمشغول تطهیر گذشتهایم که گویا رویدادها را نه برای درک کردن، که برای تبرئه کردن می فهمیم. توصیه میکنند گذشته را با معیار امروز نسنجید در حالیکه این توصیه بیشتر شبیه سپری است برای فرار از داوری، نه نشانی از شکیبایی علمی.
اگر پژوهشگری چون ماشالله آجودانی نتواند انقلاب مشروطه را از چشم علم امروز ببیند و با تکیه بر تفکرش در این خصوص، از "تقلیلگرایی" روشنفکری ما پرده بر دارد و نظریه پردازی کند، پس باید درِ تاریخ مشروطه را ببندیم و کلیدش را هم به همان دیروزی ها بسپاریم تا با همان معیار دیروز، رویداد دیروز را بسنجند!! با این بینش ها و توصیه های"خر رنگ کنی"، کجا را می خواهید فتح کنید؟ رنگ زدن بر زخمها تا چرکشان دیده نشود؟
گذشته را بزک میکنند و نامش را احترام به تاریخ میگذارند. حال آنکه احترام راستین، در عریانیِ واقعیت است، نه در پنهان کردن آن. و تا این جرأت را نیاموزیم، محکومیم در دیروز بمانیم؛ با واژههای تازه، اما با همان ذهنی که مدام دارد دیروز را توجیه و تکرار می کند.
در ۲۲ بهمن ۵۷، از شاهمان تا گدایمان، همه به سزای اعمال خویش رسیدیم. با این تفاوت که برخی بدان اعتراف میکنند و برخی هنوز نه. آنها که از اعتراف سر باز میزنند، خود بر دو گروه اند: گروهی که در پیِ منافع سیاسی خویشاند و میکوشند "انقلابِ" ۵۷ را همچنان روا و برحق جلوه دهند و از اینطریق شاه را تنها مقصر اصلی القاء کنند، و گروهی دیگر که در سایهی همین حکومت، کالای بُنجلِ "روشنفکری" به بازار میآورند و خود را میداندار آن میپندارند. "جمهوری اسلامی" در تضادهای درونی خود با نام رمز اصلاح طلب و اصوالگرا، تأمین کننده منافع هر دو گروه است.
تراژدی آن دوران نه در رفتنِ شاه، که در کوریِ بینشی بود که همگان را در گرداب فروبرد. خطا آنجاست که رویداد ۵۷ به سطح آورده شود تا توجیهی باشد برای کژراه رفته، و شاه و رژیمش آینهی تمامِ تباهیها نمایانده شود. اما چنین نبود. آنان که در صفِ مخالفت با شاه ایستادند، نه در افق روشن آزادی، که در سایهی سنگینِ واپسگرایی مأوا داشتند. چنانکه امروز، در سیمای چهلواندی سال حاکمیتِ برآمده از آن شورش، پژواکِ همان ذهنیت را میتوان دید. و اگر این دو بینش را به محکِ تأمل بسپاریم، درخواهیم یافت که نگاه شاه، هرچه بود، در جستوجوی راهی به سوی پیشرفت و ترقی بود، نه بازگشت به تاریکی و واپسگرایی.
حکومت خاندان پهلوی، که افق جامعه را به سوی پیشرفت و نوسازی گشود، خود در متن تحولات تاریخی و اجتماعی زمان ایستاده بود و نه در حاشیهی آن. استقرار آزادی نیز میتوانست در مسیر چنین پویشی مجال تحقق یابد، نه در محافظهکاری آخوند و چپ کمونیستی که جمهوری اسلامیِ واپسمانده، نمونهی تامّ و تمام آن است. آزادی تنها در بستر چنین روندی از پیشرفت اجتماعی و تاریخی مجال تحقق مییابد، نه در زیر سلطهی هیچیک از حکومتهای دینی، از هر نوع و تبارش. و اگر پای داوری تاریخ در میان باشد، این پهلوی ها نخواهند بود که محکوم میشوند، بلکه این آخوند شیعی و چپ کمونیستیاند که در محکمهی تاریخ، حکم محکومیتشان از پیش روشن است.
بنابراین بحث بر سر ماندن یا رفتن شاه از قدرت نیست. مسئله، شورش شیعیِ ضدامپریالیستیِ ۵۷ و "ایادی" آن در ایران است که برخاسته از وجوه مهم و مشترک ایدئولوژی اسلامگرایان و چپگرایان بوده است. سرچشمههای این شورش، که یکی از وجوه ارزشهای دینی و اسلامی ماست، باید در تمام ابعادش مورد تأمل قرار گیرد. در حاشیهی این تأمل، رژیم شاه و مخالفانش بر دو سوی ترازو قرار میگیرند و سنگینی وزن تخریبی هر یک آشکار میشود. روشن میگردد که کدام در سمت واپسگرایی و کدام در سمت پیشرفتگرایی جای داشته است. هنگامی که با ذهن امروز به شورش ۵۷ بازمیگردم، ژرفای همان سرچشمهها را به روشنی درمییابم. سرچشمه هایی که در نهایت جامعه را به سوی آزادی فرد رهنمون می ساخت.

















