Monday, Nov 10, 2025

صفحه نخست » روشنفکری در ایران از زبان روشنفکران*، مسعود نقره کار

noghrekar.jpgرابطه روشنفکر با قدرت، سیاست و فرهنگ، از زوایای گوناگون مورد بررسی و نقد قرار گرفته است. مکتب ها ومحافل و جریان های انتقادی (مکتب فرانکفورت) و روشنفکرانی مانند امانوئل کانت، تئودور آدورنو، هورکهایمر، اریک فروم، ‌هابرماس، والتر بنیامین، فردریش نیچه، مارتین هایدگر، میشل فوکو و ...نقدهایی به روشنفکران و روشنفکری در قالب انديشه های فلسفی، سیاسی و فرهنگی داشته اند، دیدگاه هایی که بازتاب نظر و خرد انتقادی به عنوانِ شالوده‌های فکری و رفتاری ِ روشنفکری و روشنگری است.

این مجموعه از روشنفکران نشان داده اند که روشنفکری نمی باید از نقد مصون بماند.

در پرتو بازنگری ها و نقد ها، امروز روشنفکران و روشنفکری در ایران و جهان فراسوی رویکردهای ایدئولوژیک و مطلق گرایانه، با رنگین کمانی از نظرات و ایده های متنوع نقش تاثیر گذار و مثبت خود را بر انسان، جامعه و جنبش ها و حرکت های اجتماعی ایفا کرده اند.

ro.jpg
در ایران چهار نسل از روشنفکران، با فراز و نشیب هایی، نقش آفرین بوده اند.

از نسل سوم و چهارم روشنفکران، آثار داریوش آشوری ، به ویژه نقد وی در رد نظرات غرب ستیزانه و ضد روشنفکرانه جلال آل احمد و فیلسوفان و اهل قلم مشابه آل احمد، شجاعت عقلانی مصطفی رحیمی در نفی و مخالفت با حکومت اسلامی، تلاش های جسورانه و ماندگار آرامش دوستدار در نقد دین خوئی، نفی و نقد احمد شاملو در رابطه با حکومت اسلامی و تابوشکنی و تقدس زدایی از برخی از هنرها و آثارهنرمندان و شاعران، دیدگاه های رامین جهانبگلو در رابطه با مفاهیم فلسفی و سیاسی ای همچون پدیدۀ خشونت پرهیزی و فضیلت رواداری، نگاه محمد مختاری به اسطوره‌ها و نیل به اندیشه و رفتار خرد بنیاد و انتقادی، مدارا و گسترش ذهنیت انتقادی و باز خوانی و بازنگریِ فرهنگی، و کوشش ها و کنش های فکری و کرداری ده ها روشنفکردیگردر داخل و خارج کشور، بازتاب بیداری و" وجدان اجتماعی" روشنفکری در ایران است.

به برخی از نام ها و گزیدۀ دیدگاه های چند تن از روشنفکران معاصر در بارۀ روشنفکر و روشنفکری اشاره می کنم:

1

داریوش آشوری: "اساس روشنفکری مدرن که در گرایش های چپ ریشه دارد، بر نوعی نگرش گیتیانه سکولار گذاشته شده و اینکه" اراده بشری می تواندوضع بشر، نظام های سیاسی و ارزش های انسانی را عوض و در نتیجه بهتر کند."..."روشنفکر همواره پیشاهنگ تحولات اجتماعی و خواهان تغییر وضع بوده است. اما از طرفی ویژگی این روشنفکر جهان سومی این است که دچار عقده حقارت نسبت به آن مدلی است که در اروپا تصور می کند و این مسئله که "در یک جامعه قرون وسطائی عقب افتاده چگونه می شود اروپایی شد؟"، این پرسش بزرگ همواره در مقابل این منورالفکران و بعدها روشنفکران آن زمان قرار داشت. روشنفکران مدرنی که جامعه خود را آماده این تحولات نمی دیدند و می اندیشیدند که این جامعه پاسخ کافی به این انگیزش ها نمی دهد."(1)

" ...آنچه که فعلا خلآ بزرگی در جریان های روشنفکری احساس می شود خلآ فکر علمی و فلسفی ، خلآ فکر عقلانی و تحلیلی است." (2)

2

آرامش دوستدار: روشنفکری یعنی روشن اندیشیدن، و تنها اموری را می توان روشن اندیشید که تیرگی و تاریکی شان را فقط و فقط اندیشیدن خواهد زدود، وچنانکه خواهیم دید عیناً و در وهله اول "توجیه های" مستولی بر حیات آدمی در نهاد خود از همین تاریکی ها هستند. از اینرو برای آنکه ببینیم روشنفکری چیست و روشن اندیشیدن کدام است، باید از آنچه تیره، پنهان و تاریک است و با اندیشیدنش شفاف، نمایان و روشن می گردد آغاز کرد. مسلم است آنچه تاریک است و باید روشن شود و آنچه پنهان است و باید آشکار گردد به هر قیمتی در برابر روشنایی و آشکاری مقاومت می کند. چون روشنایی و آشکاری، هستی اش را به خطر می اندازد و چه بسا نیست می کند. بنابراین اگر بخواهیم آنچه را که حیاتی تر، مستولی تر، تاریکتر و پنهان تر است بجوییم و آشکار نماییم، بی تردید با اصیل ترین و سرسخت ترین مقاوم در برابر روشنفکری روبه رو شده ایم و در نتیجه به مِلاکی که چند و چونی مایۀ روشنفکری را در این مقابله مشخص خواهد ساخت، دست یافته ایم. آنچه بیش از هر چیز بر ضد روشنفکری دارای سرشتی چنین تاریک است و روشنفکری را به توان و یارایی اش در برون کشیدن و نمایاندن این سرشت تاریک می‌توان شناخت در دو مقوله مشخص می‌گردد: دینخویی و روزمرگی [روزمره گی]. (3)

3

مصطفی رحیمی: می پرسد،" خویشکاری روشنفکر چیست؟" وپاسخ می دهد: " بزرگی آن را در طلب حقیقت بودن و در استقرار آزادی کوشیدن خلاصه کرده است. شاید نتوان چیز دیگری- بهتر و برتر- بدان افزود: حقیقت و آزادی... دو امر والا و مقدس."..." امروز در ایران خویشکاری روشنفکر، بیشتر، بر عهدۀ دو گروه است: نخست آنان که از راه نوشتن و ترجمه خدمت می کنند و دوم آنان که در زمینۀ مطبوعات به کار پرداخته اند..." (4)

" روشنفکر هیچ گاه بی عیب نبوده و بی عیب نیست. در کشورهای عقب مانده عیب عقب ماندگی به همه گروه ها می رسد والبته توقع این هست که این عیب کمتر گریبانگیر روشنفکر بشود ولی تا حدی گریبانگیر می شود. جامعه ما یک جامعه سنتی استبدادی بوده و این خصوصیات استبدادی در روشنفکر بوده وهست، یعنی اینکه تقریبا" همه روشنفکران ما همیشه خودشان را دارندۀ کلیه حقایق و یا قسمت عمده حقایق می دانستند و به کار دسته جمعی روشنفکری معتقد نبودند" ..." روشنفکر باید متوجه باشدکه به فکر دیگران هم نیازمند است و هیچ روشنفکری مالک مطلق حقایق نیست و حقیقت همیشه در پرتوی مباحثه و مناظره و گفتگو و گردهمایی به دست می آید..." (5)

" ...غرب زدگی بی معناست، غربزدگی آل احمد چیزی است شبیه شاعری این بنده "..." مطلب باید به این صورت مطرح می شد، " ما و مدرنیته" (که آزادی هم جزء آن است)، به صورت " ما و آداب رسوم غربی"، به صورت"ما و سرمایه داری"، به صورت"ما و فرهنگ ، همه از طرف اشخاص صاحب صلاحیت" ...." برای این با غربزدگی آل احمد مخالفت نکردم چون ابلهانه تصور می کردم که نباید آل احمد را در مقابل دستگاه صعیف کرد. حقیقت را فدای مصلحت کردم و کینه از شاه بر همه چیز سایه افکنده بود.با وجود این مخالفت خود را بطور غیر مستقیم نوشتم.(6)

4

رامین جهانبگلو : "روشنفکر اساسا در همه جوامع، وجدان بیدار جامعه بوده و نقشی که بازی کرده، در همه جوامع چه غربی و چه شرقی، بویژه در دنیای مدرن (چون قبل از آن چیزی بنام روشنفکر نداریم)، نقش انتقادیش را بازی کرده و نقشی را بازی کرده که گاهی در کنار توده ها بوده و گاهی در مقابل توده ها قرار گرفته، و روشنفکران که اساسا هم نقش سیاسی دارند و هم نقش روشنفکری و فرهنگی، هر دو اینها را ایفا کرده اند. در ایران مدرن هم می شود گفت که روشنفکران این نقش را بویژه خیلی مهم بازی کرده اند. خیلی کوتاه بگویم روشنفکر در دنیای امروز هم مسئولیت های قومی و فرهنگی و هویتی خودش را دارد و هم مسئولیت های جهانی مثل بحث هایی که در جهان امروز مطرح می شود مثل ایدز، گرم شدن کره زمین، مسئولیت های اکولوژی و اینها همه شامل حال روشنفکران می شود."

" چرا باید روشنفکران ما جهانی شوند؟ من اعتقاد دارم که ما نه تنها باید گلوبال شویم بلکه باید لوکال هم شویم؛ یعنی "گلوکال" شویم. خودشناسی و جهانی شدن باید با هم باشد. اگر از من سؤال کنید که جهانی شدن یعنی چه می‌گویم جهانی شدن یعنی این که فکر و اندیشه خودمان را به خطر بیاندازیم. روشنفکری که می‌خواهد جهانی شود نمی‌آید فکر و اندیشه خودش را مومیایی کند و در یک محفظه غیرقابل نقد قرار دهد. چگونه خودمان را به خطر می‌اندازیم؟ وقتی با جهان غیر خودمان با جهان دیگری برخورد می‌کنیم."

جوان های امروز توجهی به کتاب هایی مثل غرب زدگی ندارند و از غرب ستیزان و " عارضه های آل احمدی فاصله گرفته اند:

" ..عارضه آل احمد فقط در میان روشنفکران دینی وجود دارد ولی فکر نمی کنم اینها بتوانند این بحث را در جهان امروز ادامه بدهند. بویژه اینکه ایرانی ها هر چه بیشتر احتیاج دارند که وارد گفتگو با دنیای امروز بشوند و نمی توانند خودشان را در حاشیه دنیا قرار بدهند بویژه در بحث روشنفکری. اینرا روشنفکران اصلاح طلب دینی هم متوجه آن شده اند و خوب شما می بینید که بیشتر از محافظه کارها سفر می کنند، بیشتر سعی می کنند به زبان انگلیسی بنویسند، کنفرانس بدهند و شاید همین جنبه است که آنها را به روشنفکران عرفی نزدیک می کند. با وجود این من فکر می کنم که بحث خشونت پرهیزی و عدم خشونت الان در بین همه بعنوان یک اصل وجود دارد یعنی اگر ما روشنفکران انقلابی داشته ایم. انقلابی به مفهومی که هم روشنفکر چپ یا مارکسیست و یا دیگران می خواستند در سی سال گذشته انقلاب کنند و این انقلاب ها هم خشونت آمیز و قهرآمیز بوده، امروزه کمتر کسی را در میان روشنفکران ایرانی می توان یافت که بخواهد این وضعیت را بصورت قهرآمیز و با خشونت زیاد در سطح جامعه بوجود بیاورد. تقریبا همه برگشته اند به یک نوع مدارا و تولرانس که خیلی مهم است."(7)

5

" فروع فرخزاد نمایشگر روشنفکر آوانگارد و پیشرو طراز اول ادبیات چهل -پنجاه سال اخیر است، با همه خصلت هایی که یک روشنفکر دارد، با همه نقاط مثبت و منفی. همه چیز در شعر فروغ لرزان است. او هیچوقت نمی گوید مضطربم، او "اضطراب" را نشان می دهد. این اضطراب را در" وصف" های شعر او می توان حس کرد که پیوسته از" رشته سست طناب رخت" و "حجم سفید لیز"و " سایه مغشوش" و" طرح سرگردان"ِ پرواز کبوترها و " بوته های سرگردان" و " دست های مشوش، مضطرب، ترسان" و " کوچه های گیج" و" عطر گذران" و " جریان های مغشوش" و آب روان و " شادی های مهجور" و " سایۀ بی اعتبار عشق" و " سایه فرارخوشبختی" سخن می گوید"(8)

6

منوچهر جمالی: پیش از نیم قرن در ایران "روشنفکر" به کسی گفته می شد که " مؤمن به ایدئولوژی مارکسیسم بود" و ادعای " حقیقت و علمی بودن ایدئولوژی " خود را داشت. در واکنش و ایستادگی در برابر ادعای این روشنفکر، "روشنفکر اسلامی" پیدایش یافت که اوهم ادعای "حقیقت و علمی بودن اسلام" را داشت، و این دو گونه روشنفکری به یک اندازه بیزار از اندیشه آزاد و دشمن سرسخت آزادی و خرد انسانی بودند. انقلاب اسلامی پیایند این دو گونه روشنفکری است...اما فرهنگ ایران بر پایه خردی بنا می شود که دنباله رو و مؤمن به هیچ آموزه ای نمی گرددکه خود را تنها راه راست بداند، یعنی خرد آزاد"(9)

7

ماشاءالله آجودانی: "... در دوره پهلوی روشنفکری ايران دچار يک گسست تاريخی شد. روشنفکران اين دوره حتی تاريخ مشروطه را درست نمی شناختند. به نظر من حتی تاريخ نگاران ما از انقلاب مشروطه شناخت واقعی نداشتند. اگر روشنفکری ايران در دوران پهلوی می دانست که روحانيون در انقلاب مشروطه چه نقش مخربی داشتند بعيد می دانم به اين آسانی، سراسيمه به دنبال روحانيت راه می افتادند. به نظر من جريان روشنفکری ايران پس از سالهای ۱۳۲۰ دو اشکال عمده دارد. يکی اينکه پيشينه تجدد خود را نمی شناسد و ديگر اينکه سنت خود را نمی شناسد. روشنفکران دوره قاجار از درون سنت بيرون آمده بودند و با فلسفه اسلامی آشنايی داشتند اما روشنفکری جديد نه سنت را می شناخت نه تجدد را...در هر صورت اين به عهده روشنفکری و وظيفه روشنفکری ايران است که اشتباهات خود را تصحيح کند و با سنجش درست و نادرست راه اساسی را نشان دهد. چنانکه در تاريخ انديشه غرب در زد و خوردهای مدام فکری است که کار به انجام می رسد. در غرب تجدد از درون سنت بيرون آمد اما در جايی خودش را از ديانت باوری رهانيد. در جامعه ما تجدد از درون سنت رشد نکرد، تجدد بر ما وارد شد و از بيرون نقد سنت کرد. به همين دليل در تجدد ما اين اتفاق نيفتاد که سنت را بشناسد.

چون ما با ابزارهای بيرون به سنت نگاه کرديم و به جای نقد آن را نفی کرديم. يک چيزهای حاضر و آماده ای داشتيم که هر جا سنت با آن نمی خواند نفی اش می کرديم. به همين دليل در کشورهايی مثل ايران ما به جای اينکه از نقد سنت شروع کنيم چنانکه در غرب اتفاق افتاد، ما بايد نقد خود را از درون تجدد آغاز کنيم تا بتوانيم بسياری از بد فهمی های خود را از سنت - چنانکه از تجدد هم - تصحيح کنيم. درکی که ما از سنت داريم نا بهنجار است و تا نقد تجدد در ايران سامان نگيرد، نخواهيم توانست نقد سنت را آغاز کنيم. با نقد تجدد است که بسياری از بد فهمی ها و خوش خيالی های ما، نسبت به سنت تصحيح خواهد شد. مثلا تصحيح نوع تفکر شريعتی را در نظر بگيريد. امروزه به نظر من دارد حرکتی آغاز می شود. جريان هايی می خواهند از درون به مسائل ايران نگاه کنند. مثلا اين تلاش را در کار آرامش دوستدار و جواد طباطبايی می بينم. اينها را بايد به فال نيک گرفت ..."(10)

در پاسخ به ادعای محسن سازگارا که " ...به جرآت می شود گفت که بین عقلانیت دنیای مدرن و دین موجود ما می شود جمع مناسبی ایجاد کرد." آجودانی می گوید:

"... این کار در تاریخ مشروطه ایران هم انجام گرفت و به خصوص تاکید می کنم در مورد میرزا آقاخان کرمانی، با این تعریف ایشان همه می شوند روشنفکران دینی. شاید تنها فرق این باشد که بگویند آقای آخوندزاده خودش مثلا اعتقاد ات مذهبی نداشت، در صورتی که ما در مورد میرزا آقاخان کرمانی می دانیم در دوره هایی این اعتقادات را داشت و به همین دلیل سئوالی که من از آقای سازگارا دارم این است : اگر واقعا حاصل دستاورد روشنفکری دینی این بوده باشد که سرانجام به همان جایی برسند که روشنفکران سکولار رسیدند، معنایش این است که لقمه از پس گردن چرخاندند و آمدند به یک جا رسیدند، و به یک وجه مشترکی دست پیدا کردند، این وجه مشترکی که الان ایشان از ان صحبت می کنند که یافته شده و در واقع به یک معنا اگر اینطور نگاه کنیم ، پایان پروژه روشنفکری دینی است، یعنی آعاز دیگری است برای یک دوره جدید ...(11)

8

ناصر کاخساز: " نقطه ضعف جنبش روشنفکری ما در 60-70 سال گذشته این بود که سوسیالیسم همیشه به عنوان یک مقوله جدا از دمکراسی مطرح می شد. این از خصوصیت ضد لیبرالی آن ناشی می شد. یعنی در اذهان جامعه سوسیالیسم و دمکراسی دو چیز نا مرتبط دانسته می شد. در حایکه سوسیالیسم چیزی بیرون از دموکراسی نیست. بلکه یک بینش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درون دموکراسی و برای تعمیق دمکراسی است، و برای دستیابی به دمکراسی بیشتر. ویلی برانت با تکیه بر عدالت اجتماعی می گفت " جرات کنیم دمکراسی را بیشتر کنیم". مخصوصا در جامعه آسیایی اگر بخواهی دمکراسی را بیشتر کنی باید پایه اقتصادی و اجتماعی را قوی کنی، پایه اقتصادی و اجتماعی یعنی چه؟ یعنی سوسیالیسم. هدف سوسیالیسم تعمیق دموکراسی است. جایی که سوسیالیسم نتواند دموکراسی را تعمیق کند، دموکراسی پایدار نخواهد بود."(12)

9

محمد علی سپانلو: " شاید اصلی ترین گرفتاری روشنفکر ایرانی و عمده ترین مشغله فکری او در زندگی اجتماعی گرایش به معاصر بودن است و گرفتاری هایی که در این راه وجود دارد....به نظر می رسد که جمعی قصد دارند بخاطر حقانی نمودن نظر خود هر نوع نظر دیگری را در نطفه نابود کنند، و روشنفکر باید خون دل بخورد و صدای نفرین آیندگان را بشنود"(13)

10

داریوش همایون: "رسالت انتلکتوئل همان اندیشیدن برای عمل اجتماعی است و می تواند به خود عمل سیاسی هم برسد. برخلاف فیلسوف که در ژرف اندیشی خود به پیامدها کاری ندارد و انتزاعی می اندیشد. با چنان رسالتی تفاوت نمی کند که روشنفکربیرون یا درون دستگاه قدرت سیاسی است، با آن می جنگد یا در پی اصلاح آن بر می آید. بقیه اش به یکپارچگی اخلاقی او مربوط می شود و چنانکه دیدیم از نظر اخلاقی تفاوتی میان انتلکتوئل و آدمیان دیگر نیست. هر دو می توانند به فرصت طلبی بیفتند یا نیفتند. نه جنگیدن به خودی خود ستودنی است نه پیوستن به خودی خود نکوهیدنی. در واقع یک ویژگی انتلکتوئل آن است که می تواند در برابر مد روز بایستد. بزرگ ترین انتلکتوئل ها با تنهایی بسیار آشنا بوده اند."(14)

11

احمد شاملو : " وظیفۀ روشنفکران، وظیفه ای دشوارو غم انگیزی است. آنان می باید راه را برای حکومت خرد و منطق هموار کنند و نا گفته پیداست که باید از پیش در هم شکستن و مدفون شدن زیر آوار سنگ و سفت همین راه را برای خود به عنوان سرنوشتی بپذیرند ......وطیفه روشنفکر همان وظیفه همیشگی ست چنین یا چنان بودن شرایط در وظیفه بنیادین او که ساختن دنیایی بر اساس عدل و خرد است تغییری نمی دهد. اقتضای زمان و شرایط البته می تواند تاکتیک های مختلفی را توصیه کند که هدف آن بر طبق سلیقه ها و نظر گاه ها صورت می گیرد که مبحث دیگری است."

احمد شاملو ويژگی های روشنفکری را- با الهام از تعبير ماياکوفسکی، يعنی پذيرفتن "سفارش زمانه" و آینده در شعر، پژوهش، ژورناليسم و کنش های فرهنگی و سياسی و اجتماعی‌ در محافل و تشکل های مختلف، نقد و نفی قدرت‌های سياسی و مذهبی به وضوح نشان داده است.

"...روشنفکری حرفه نيست. آرمان روشنفکر لزوما" آرمانی انسانی ست. خطی است که روشنفکران مردمی را در اين سو قرار می‌دهد و روشنفکران خودفروخته يا کرايه‌ای را در آن سو. اينشتن و کيسينجر را مثل بزنيم. دو روشنفکر اصيل يهودی، گيرم در دو سوی خط. يکی عاشق‌وار نگران انسان و يکی روسپی‌وار در بستر ابليس، يکی نگران آينده‌ی زمين و حرمت بشر و يکی خواهان

بی‌رحم حاکميت قوم خود به بهای نابودی همه آن ديگران..."(15)

12
محمد مختاری :" روشنفکر این جامعه نیز، مثل بقیۀ مردم، رفتارهای نهادی‌ شده‌ای داشته است. از تاثیرات فرهنگی جامعه برکنار نبوده است. ساخت‌های فرهنگی بسیار ریشه دار وسخت‌جانند، تغییر و تبدیل شان موکول به زمان، تجربه و نهادی شدن رفتارهای جدید است... پس هر عیب و حسنی که در این جامعه باشد در روشنفکر آن نیز هست. او نیز گرفتار عارضه‌های فرهنگِ "حذف" و دیدگاه ثنوی و سیاه و سفید کردن، عدم تحمل و زبانِ ستیز و تئوری توطئه و نتیجه‌گیری‌های سریع و تعمیم فوری جزء به کل بوده است. او نیز از تجربۀ نهادیِ آزادی و دموکراسی و مدارا محروم بوده است. از این بابت نیز هم زیان دیده و هم زیان رسانده است. درست مثلِ بقیۀ جامعه..."، " درست همان بخشی از روشنفکران ضایع و طرد و دفع می شونذ که در این یک صدساله در پی حفط استقلال فکری خود بوده اند. دل شان برای همین مردم و خدمت به همین جامعه می تپیده است. پی آمدهای این حفظ استقلال و تپیدن دل را نیز تحمل می کرده اند، واز خیانت هایی که به نام آنان می شده است، رنج می بردند". " فرهنگِ بی‌چرای استبدادی به خودیِ خود با سالم‌ترین و دلسوزترین روشنفکران از درِ قهر و تضاد درمی‌آید و به حذف آنان می‌گراید. در چنین وضعی، حذف عادت‌شکنان و برهم‌زنندگان وضع موجود، تنها خواست یا وظیفۀ عوامل قدرت نیست، بلکه مشخصۀ عمومی همۀ اجزای جامعۀ سنتی

است."(16)

****

منابع:

* از کتابِ" گُل های کویر": در باره روشنفکری در ایران- منتشرخواهد شد.

1- مفهوم "کین توزی" وبحران ذهنی روشنفکری ایرانی - گزارش فیروزه خطیبی، لس آنجلس، بخش مطالعات زبان و فرهنگ خاورمیانه دانشگاه لس آنجلس، داریوش آشوری:"رهیافتی به بحران ذهنی روشنفکری ایرانی در پرتو مفهوم کین توزی نزد نیچه و ماکس شلر"، بی بی سی فارسی، 14 خرداد ۱۳۹۱ - ۳ ژوئن ۲۰۱۲

2- داریوش آشوری، گفت و گو، مجله گردون ، شماره 43

3- درخشش‌های تیره، انتشارات خاوران، پاریس، 2004 /امتناع تفکر در فرهنگ دینی، انتشارات خاوران، پاریس، ۱۳۷۰

4- مصطفی رحیمی، " رسالت" روشنفکر و وظیفۀ روشنگری، دنیای سخن، شماره 42، تیرماه 1370

5- مصطفی رحیمی، روشنفکر نباید مآیوس شود!، گفتگو، مجله گردون، شماره 33 و 34

6- مصطفی، رحیمی، مارکس و سایه هایش، با مقدمه احسان نراقی، نشر کتاب هرمس، 1392

7- رامین جهانبگلو: چگونه می‌توان ایرانی بود؟، رادیو فردا، 31 خرداد 1395

مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، از مجموعهٔ فلسفهٔ امروز، چاپ اول ۱۳۷۴، نشر مرکز

روشنفکران و هویت ملی، میزگرد: رامین جهانبگلو، محمد ضیمران، نورالله قیصری، امیر نیک پی، مطالعات ملی تابستان ۱۳۸۳ شماره ۱۸

رامین جهانبگلو، ایده ایران، جستاری فلسفی، انتشارات گینکو، لندن ، بهار 1404

8- شفیعی کدکنی، در بارۀ فروغ فرخزاد، سال 1381(فصل نامه ادبیات فارسی ( علمی- پژوهشی)، سید زهرا نبئی، سال ششم، شماره 15، بهار و تابستان 1389)

9- منوچهر جمالی، راه رهایی، بیداری- نشریه کانون خردمداران ایران،شماره 63، سال 1391- ژوئن 2012

10- آسيب شناسی جريان روشنفکری، گفتگوی سیروس علی‌نژاد با ماشاءالله آجودانی، تارنمای ماشائالله " آجودانی"

11- حسن، بهگر، پل "روشنفکر دینی" به مدرنیته"... نشریه طرحی نو، شماره 89، تیرماه 1383/

12- ناصر کاخساز، در گفت و گو با مهدی ذوالفقاری، دفتر سوم سوسیال دمکراسی در ایران، ناشرجمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران، پائیز 1401

13- محمد علی سپانلو، شعر یک فرایند جاودانه است، آدینه شمار 77، بهمن 1371

14- داریوش همایون، انتلکتوئل و رسالت او، آرش (پاریس)، شماره، شماره 103، مردادماه1388

15- احمد شاملو، تنهایی انسان اندیشمند، مجله تهران مصور، سال 1358 / مجلۀ سیمرغ - کالیفرنیا، شمارۀ 41-40، بهمن واسفند 1371- 1993/ آرمان هنرجزتعالی تبار انسان نيست، آدينه، مرداد سال ۱۳۷۱، شماره ۷۲

16- محمد مختاری، دفع و نفی روشنفکران، ماهنامۀ فرهنگ و توسعه، شماره 24، مرداد و شهریور 1375/ محمد مختاری ، تمرین مدارا، نشر ویستار، 1377



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy