Wednesday, Nov 12, 2025

صفحه نخست » چرا خوزستان عزادار جوان ۲۰ ساله عرب اهوازی نمی شود؟!

roostayee.jpgفرزانه روستایی

کسی که خودسوزی می کند صدای اعتراض او از سوی کسی که باید شنیده نشده است. بدن او رسانه می شود اطلاع رسانی می کند و شعله های آتش به جای او سخن می گوید. این مرگ ابزار خوب دیده شدن کسانی است که دستشان از همه جا کوتاه و تحقیر شده اند. آتش نماد فریاد خاموش و علامت له شدن کرامت انسانی و بی ابزاری بی پناهان برای شنیده شدن است. خود سوزی مخاطب دارد و مخاطب آن حکومت، دولت و نهادهای ظالم است. احمد بالدی جوان ۲۰ ساله ایرانی عرب اهواز دقیقا به همین دلایل چند روز پیش در اعتراض به توحش ماموران و لات های شهرداری که شروع به تخریب دکه خانوادگی او کرده بودند خود سوزی کرد و پس از چند روز در بیمارستان درگذشت.

سکوت در برابر ظلمی که به یک هموطن کرد با عرب می شود به نوعی تهدید امنیت ملی است. اگر ما فقر و بیکاری ایرانیان عرب زبان را نبینیم و نسبت به ظلمی که به کردها می شود سکوت کنیم یا فقر و نداری مردم زابل را انکار کنیم تو گویی دیگران را دعوت می کنیم تا با تعرض به خاک و مرزهای ما هر انچه را می خواهند بردارند و بروند یا به اشغال خود درآورند، زیرا این علائم نشانه های از ریشه و بن گندیده شدن اقلیم هاست. شهروندانی که صدای اعتراض و ضجه هموطنان خود را نشنوند بعدها خود را درگیر حفظ آب وخاک و سنگ و کلوخ میهن نخواهند کرد.

بی خود نبود جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه در مقابل همه نمادهای جامعه مدنی ایستاد و آنقدر همه چیز و همه کس و همه نهادهای اجتماعی را خرد و منفرد کرد تا همه ارتباطات از هم گسست. آنها نیاز داشتند تا مردم ایران جزایز جدا افتاده ای باشند تا بتوانند هر بلایی بر سر ایران بیاورند. اما این پالیسی تهدیدی برای امنیت ملی است: وقتی دردهای محلی در سطح ملی دیده نشود یا همدردی سراسری صورت نگیرد و ساکنان شهر های بزرگ نسبت به مصائب ساکنان شهرهای دور افتاده بی تفاوت باشند.

احمد بالدی از خوزستان طلاخیز ستم دیده و فقر کشیده و تحقیر و غارت و آب و خاک شور شده می توانست محمد بوعزیزی ایران شود. نه برای اینکه همه چیز را بسوزاند، اما برای دیده شدن ستمی که بر یک شهروند رفته است. وقتی رسانه ها سانسور شدند، همه جزییات ارتباطات اجتماعی زیر ذره بین امنیتی ها قرار گرفت و حس هم سرنوشتی اجتماعی از هم پاشید بتدریج همه اقوام در ایران منزوی و دچار فرسودگی روانی می گردند و اینجاست که این میهن دیگر میهن سابق نخواهد بود.

امروز ما در ایران .به خستگی روانی و فرسودگی عاطفی، بی اعتمادی و کاهش امید به آینده دچاریم. اما از یک نگاه این انفعال می تواند نشانه یک بی تفاوتی ویژه، هدفدار، و زیر پوستی باشد. یعنی مردم می دانند چه می خواهند و متناسب با شرایط خود را درگیر چه چیزهایی نباید کنند. شاید در قضاوت اولیه مردم ایران بریده و همه چیز از دست داده به نظر رسند، اما از نگاهی دیگر، مردم درگیر سکوتی پر خطر با قدرت انفجاری بسیار بالا هستند که عوامل لازم برای فعال شدن آن دیر یا زود و از داخل یا خارج از راه می رسند.

مردم اروپای شرقی نیز سالیانی به سرنوشت ما دچار بودند. به چنان رخوت و سستی که به نظر می رسید پلیس مخفی رژیم های کمونیستی عملا ریشه همه تفکرات غیر کمونیستی ۷ کشور اروپای شرقی را خشکانده اند، اما عوامل برون مرزی با شروع بحران در اتحاد شوروی قفل های محافظه کاری را باز کرد و با تخریب دیوار برلین مردم تحقیر شده همین کشورها سرنوشت اروپا را تغییر دادند.

بی تفاوتی مردم ایران نسبت به جنگ ۱۲ روزه احتمالا روی دوم سکه ای است که سکوت و بی تفاوتی مردم ایران را توضیح می دهد. جنگ دیگری در راه است و اگر آنطور که معاون وزیر خزانه داری آمریکا گفته است و رژیم ج ا طی همین چند ماه یک میلیارد دلار به حزب الله کمک کرده است در آن صورت جنگ بعدی به احتمال زیاد همان چیزی است که مردم منتظر آن هستند و این سکوت و بی عملی منطقی را توضیح می دهد.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy