«مردمی که میترسند، اما هیچ سفرهای را بیصاحب نمیگذارند.»
از کانال من ۵۷تی نیستم
این مردم، مردمِ ترساند؛
اما ترسشان فقط برای جاییست که هزینه مستقیم دارد.
برای اعتراض، برای ایستادن جلوی ظلم، برای گرفتن حق، همهجا «حسابکتاب» میکنند:
میارزد؟ نمیارزد؟
نکند دردسر شود؟
نکند به نانمان لطمه بزند؟
اما همان مردم، وقتی پای «سفرههای بیصاحبِ نظام» وسط باشد،
همان سفرههایی که با پول عمومی پهن شده و اسمش را گذاشتهاند «یارانه»، «وام حمایتی»، «زیارت اماکن زیارتی»،
.....، یا هر بستهای که بوی ایدئولوژی میدهد،
ناگهان هیچکس نمیترسد.
هیچکس نمیگوید:
«نکند این پول، هزینه شستوشوی مغز من باشد؟»
«نکند این بسته، از جیب مردم دیگری برداشته شده باشد؟»
«نکند من دارم دقیقاً همان سیستمی را که از آن فراریام، تغذیه میکنم؟»
نه.
اینجا ترس دود میشود.
اینجا «حق»شان میشود.
حتی اگر حق شان نباشد،
بلکه فقط یک تکه نانِ آغشته به ایدئولوژی باشد.
مردم این سرزمین از خیلی چیزها میترسند،
اما از «مفتخوری» هرگز.
و این همان جاییست که نظام همیشه روی آن سرمایهگذاری کرده:
ترسی که مانع اعتراض میشود،
و ولعی که مانع فاصله گرفتن از سفره قدرت.
تا مردم ترسیده باشند،
و در همان حال، دستشان روی سفرهای باشد که فکر میکنند حقشان است،
هیچ چیز تغییر نمیکند.
ترس، و سهمخواهی بیهزینه،
این دو با هم
چرخهای استبداد را همیشه نرم میچرخانند

















