خطبههایی برای گذشته، هشدارهایی برای آینده
حمید آصفی
✏️ سخنان این هفتهی خاتمی در نماز جمعه، بیش از آنکه نشانی از دین داشته باشد، نشانی از اضطراب قدرت بود؛ اضطرابی که در قالب نصیحت مذهبی بستهبندی میشود تا زخمهای عمیق جامعه پشت واژههای «معاند» و «لجباز» پنهان بماند. اما مشکل اینجاست که جامعه دیگر در این بستهبندیها جا نمیگیرد.

✏️ اینکه بخشی از زنان بیحجاب را «معاند» معرفی کنیم، یعنی از روبهرو شدن با حقیقت فرار کنیم. حقیقتی ساده، زمینی و بیپیرایه: این نسل نه علیه دین قیام کرده و نه اسیر پروژههای خارجی است. فقط نمیخواهد با قوانین و سبک زندگی دلخواه خود زندگی کند. حکومت اما همچنان ترجیح میدهد علت هر تغییر اجتماعی را در آن سوی اقیانوسها جستوجو کند؛ چرا؟ چون پذیرش واقعیت داخلی، یعنی پذیرش شکست سیاست.
✏️ از همه مضحکتر، ارجاع به یک نویسنده آمریکایی و هشدار درباره «خوابهای سیا»ست. گویی هر زنی که شال از سر بردارد، درگیر کودتای جهانی شده است. این روایتها نه مردم را میترساند، نه اقتدار میسازد؛ فقط نشان میدهد که سیستم سیاسی، در فهم سادهترین رفتار اجتماعی درمانده است. وقتی برای توضیح انتخاب فردی، ناچار میشوی پای سازمانهای امنیتی دنیا را وسط بکشی، یعنی از مردم جا ماندهای و از حقیقت گریختهای.
✏️ مسأله حجاب--چه بخواهند چه نخواهند--از پرونده امنیتی خارج شده و به واقعیت اجتماعی بدل شده است. برخورد قانونی، تهدید، اخطار و خطبه، هیچکدام نمیتوانند چیزی را به عقب برگردانند که بهطور طبیعی در زندگی مردم ریشه دوانده است. جامعه ایران امروز، با همه رنج و فشارش، باز هم در سبک زندگی خود مستقلتر از همیشه است. این استقلال را نمیشود با سخنرانی مهار کرد.
✏️ زنان ایران، چه باحجاب چه بیحجاب، سالهاست هزینه بیپایان سیاست را پرداخت میکنند. آنها نه ابزار سیا بودهاند، نه بازیچه ترامپیستها و نه سرباز پروژههای خارجی. آنها فقط میخواهند در خیابان و مدرسه و دانشگاه، «حق انتخاب» داشته باشند؛ همان چیزی که در ادبیات رسمی همیشه گم و در عمل همیشه مصادره شده است.
✏️ حکومتی که زنان را بهدلیل انتخابشان «لجباز» بخواند و بعد برای اثبات این ادعا پای کتاب آمریکایی و توهم کودتا را وسط بکشد، در واقع ناخواسته یک حقیقت را علنی میکند: ترس عمیقش از زن ایرانی. ترسی که هیچ روایت امنیتی قادر به پنهان کردنش نیست.
✏️ و این دقیقاً همان نقطهای است که خطبهها از منبر جدا میشوند و وارد حوزه سیاست میشوند؛ سیاستی که سالهاست از جامعه عقب افتاده، اما هنوز وانمود میکند که جلوتر ایستاده است. جامعه اما راه خودش را میرود؛ بیسروصدا، بیادعا، اما قاطعتر از همیشه.
✏️ اینجا دیگر بحث دین و بیدینی نیست؛ بحث حق است و انکار حق. و هرجا حق انکار شود، دیر یا زود واقعیت بازمیگردد--با صدایی بلندتر از هر خطبهای.















