ایران پس از ۱۲ روز
مصطفی تاجزاده
بنبست ولایت فقیه
شکست همهجانبهی نظام ولایت فقیه، ایران را آبستن تحولاتی گسترده، ژرف و اجتنابناپذیر کرده است. همه منتظر تحولاند، اما کسی نمیداند تغییرات مزبور کی و چگونه رخ خواهد داد، چه روندی را طی میکند و فرجام آن چیست. آیا به دمکراسی گذر خواهیم کرد یا شاهد بیدولتی، هرجومرج و سپس استبداد جدیدی خواهیم بود؟ درهرحال مسالمتآمیز بودنِ تحولات بستگی تام به عملکرد ذینفعان و صاحبان نقش از حاکمیت و مخالفانش تا عموم شهروندان دارد. به نظر من رهبر نمیتواند مانع وقوع تغییرات شود، ولی میتواند آنرا بسیار پرهزینه کند و آیندهای تیرهوتار و آکنده از خشونت را برای ملت رقم بزند. به بیان واضح، همراهی نکردن آقای خامنهای با تحولات، مردم را از تحقق آنها منصرف نخواهد کرد؛ اما تقابل او با خواستههای ملت پیامدهای پیشبینیناپذیر و بهشدت مخاطرهآمیز دارد، تاآنجاکه ممکن است راهی برای جبران خسارتهای این لجاجت، دستِکم در کوتاهمدت باقی نگذارد.
نه میتواند، نه میگذارد
استراتژی غلط رهبر، بهویژه در دو دهه گذشته، بیشوپیش از هرکس، خود او را سرگردان کرده است. اداره کشور به روش آمرانه و فردی و با سیاستهایی که ایران را به این روز اسفبار کشانده، ناممکن شده است و میهن را گرفتار تلاطمهای بنیانبرافکن میکند. تن دادن به تغییرات اساسی و ضروری برای عبور از بحرانهای درهمتنیدهی کنونی نیز مستلزم ترک تکصدایی و بازگشت حاکمیت به مردم است.
درحالحاضر رهبر نه میتواند با روش «النصر بالرعب» حکم براند و با بگیروببند، احکام اعدام و حبس و حصر بیشتر در دلها وحشت بیفکند؛ نه زیر بار تغییرات عمیق و وسیع میرود که جلب اعتماد، رضایت و مشارکت ملت منوط به آن است.
نه تمهید و اجرای برنامههای درازمدت باوجود تحریمها ممکن است، نه چارهجوییهای موقت جوابگوی بحرانهای همافزای کنونی است.
نه جنگ جدید میتواند گره معضلات را بگشاید، نه صلح جامع و عادلانه با آمریکا در دسترس است.
نه میتواند همچون گذشته اولویت را به تقویت «محور مقاومت» بدهد، نه مهار گرانی، تورم، رکود و بیکاری بدون لغو تحریمها امکانپذیر است.
نه قدرت تحمیل حجاب به زنان را دارد، نه ظرفیت تحمل آزادی حجاب آنان را.
نه میتواند پروژه نظامیسازی حکومت و پادگانیکردن جامعه را ادامهدهد، نه مدیریت میهن را به غیرنظامیان وا میگذارد.
نه میتواند بیشازاین با حربه نظارت استصوابی به حذف منتقدان بپردازد، نه به انتخابات آزاد و عادلانه روی خوش نشان میدهد.
نه میتواند نظرها و مطالبات اکثریت را نادیده بگیرد، نه به استقبال گفتوگوی ملی، تفاهم و آشتی ملی میرود.
نه میتواند همچنان از موضع دانای کل و طلبکارانه سخن بگوید، نه با پذیرش چندصدایی قدرت را تسلیم مردم میکند.
نه جانشینی مییابد که بتواند اختیارات عالم و آدم را به او واگذارد، نه تن به اصلاح/تغییر قانون اساسی میدهد.
نه میتواند عصر یخبندان سیاسی را استمرار بخشد، نه کاری برای آبکردن یخهای بین حاکمیت و ملت میکند.
نه شجاعت سرکشیدن جام زهر را دارد، نه شهامت استعفادادن را.
رهبر که نمیتواند با مدیران کارنابلد و بیتجربه، آنهم در حساسترین و پیچیدهترین شرایط، کشتی کشور را از طوفانها بهسلامت عبور دهد، هنوز تغییرات اساسی را نپذیرفته و حاضر نیست هدایت سکان را به چهرههای توانا، مجرّب و کارآمد بسپارد، درنتیجه دیریازود کشتی را به صخره خواهد کوبید، یا به گِل خواهد نشاند. این درحالیستکه کشور راه نجات دارد، اما رهبر تن به آن نمیدهد. آنچه ولیفقیه میخواهد اکثریت ملت نمیخواهد و برعکس. بنبست همهگیر برآمده از این تضاد، سرنوشتساز است. خوشبختانه گذر زمان به زیان نظام ولایت فقیه است، اما شوربختانه معلوم نیست که به ساحل نجات برسیم.
کوتاه آنکه اسلام حکومتی بهمعنای «اسلام آمرانه و زوری» جاذبه و قدرت بسیجکنندگی خود را ازدست داده است. باوجوداین رهبر مصرّ است که آن را زنده نگه دارد و بر آن اساس حکم براند، آنهم در شرایطی که جنبش مهسا (ژینا) پلیسی و امنیتیکردن کامل فضا را ناممکن کرده است، زیرا عکسالعمل اعتراضی مردم بهویژه جوانان، هم جدی است و هم برای حکومت ویرانگر؛ و رهبر از این حقیقت آگاه است.
لکنت زبان رهبر
هرکه در چنین بنبست و برزخی گرفتار آید، سخن گفتن و اخذ تصمیمهای راهبردی برایش بسیار دشوار میشود، اگر ناممکن نشود. بههمیندلیل رهبر نمیتواند بدون لکنت زبان به نقد رژیم پیشین بنشیند، چراکه در بسیاری از عرصهها، اوضاع در زمان شاه اگر بهتر نبود، بدتر هم نبود. او همچنین نمیتواند به تبیین شکستها و آسیبشناسی نظام حکمرانی بپردازد...















