” اي سرزمين من “
اي سرزمين من!
وقتي اوين ، رشيدترين فرزندانت را به گروگان گرفته است
از تو چه مانده است!؟
اي سرزمين من!
در انتظار چه هستي!؟
وقتي كه مرگ تقسيم مي كنند ، و زني را كه زندان تصوير مي كند ، زودتر نصيب مي شود!
در انتظار چه هستيم!؟
اي سرزمين من!
داغ جوانان دربند ،
آتشفشان خاموش دماوند را ، داغدار كرده است!
وقتي كه سربداران بر دار مي شوند ،
در انتظار چه هستي!؟