گنجشك هاي صبح مك دونالد
شعر را در بوي همبرگر
نمي خوانند
- كجاست پنيرتبريز؟
- مي رسد ازخون
- ازخاك
- ازصبح گمشده نيشابور
- و مي پرسد
- اين مرد گمشده شرقي
صبحانه اي به طعم غريبه
درهمسايگي زن سياه
كه تام تام قبيله اش
را از موبايل مي شنود
و مرد عرب
كه دندانش را از
كرواسان خلال مي كند
و چيني
و روسي
و هندي
- تام تام قبيله من چه شد؟
- جمعه تهران
- بايد
- خسته باشد و پر خاك
- و مردان سيه پوش جنازه آزادي
- را كنارخانه من
- ظهيرالدوله
- به خاك بسپارند
- كجاست ستارخان؟
من
گنجشگ هاي بي آواز
كبوتران سرگردان
وآوازي كه
نمي شناسم
- قمركجاست؟
من
و چشمان يك زن
كهكشان همه ستاره ها
و
اشگ ها
كه به ياد وطن
به خاك مي ريزد
برخيزم و به
ميهماني
صدايش بروم
هوشنگ اسدي
جمعه 25 مهر1382
مك دونالد – سن ميشل