تهران-خبرگزاري كار ايران
در خلال سفر گروه تئاتر مريان باد براي اجراي نمايش پارسيفال نشستي با عنوان نقش اسطوره در ادبيات با حضور تانكرد دورست نويسنده شهيرآلماني و بهرام بيضائي كارگردان و نويسنده تئاتر روز چهارشنبه در محل كافه ترياي تئاتر شهر برگزار شد.
به گزارش خبرنگار سرويس هنري ايلنا, در اين نشست كه با حضور مجيد شريف خدايي رئيس مركز هنرهاي نمايش و همچنين جمعي از اساتيد مطرح تئاتر كشور حضور داشتند در ابتدا دورست در مورد چگونگي حضورش در عرصه هنر آلمان توضيحاتي داد.
وي گفت: هنگاميكه نوجواني 14 ساله بودم و به تئاتر مي رفتم همواره تجسم مي كردم كه چگونه مي توانم آن قطعه نمايشي را جور ديگري بنويسم.
تلاش اوليه من ارائه دادن يك هنر نوين و عرضه آن در عرصه تئاتر نوبود مانند كارهاي نقاشي كه نقاشان آن به محتوا كاري نداشتند بلكه به شكل و ظاهر حركات توجه داشتند وظاهر آن حركت را به تصوير مي كشيدند.
اين نويسنده آلماني در ادامه گفت: دوره اي كه من فعاليت داشتم همزمان با جنگ جهاني دوم در عرصه هنرهاي نمايشي كسي به دنبال نمايشنامه نويس آلماني نبود و همه به دنبال نويسنده هاي فرانسوي و يا انگليسي بودند كه در زمان نازيها ارائه دادن كار براي آنها ممنوع بود.
در ادامه بهرام بيضائي سخنان خود را اينگونه آغاز كرد: كسي كه در تئاتر در زمينه اسطوره فعاليت ميكند لزوما نبايد صاحب نظر يا صاحب نظريه باشد. براي بعضي برگشتن به اسطوره به معناي بازيابي ريشه زندگي امروز است. اسطوره ريشه نيست ولي از مهمترين ريشههاست. شايد غير از اين؛ مردم شناسي، رجعت به تاريخ و نگاه كردن به پيرامون، جزئي از ريشه ها باشند. اسطورههاي ما تا ده يا بيست سال پيش به طور پراكنده و جسته و گريخته در دستان ما بودند.
وي تصريح كرد: شايدآنچه كه امروز هم هست خيلي منظم و سازمان يافتهنباشد به خاطر قطعهاي ناگهاني تاريخي در اين كشور بسياري از آنها بازانديشي و بازنويسي شده و يا اينكه آنقدر تغيير كرده كه ممكن است به شكل بسيار كم نسخه هاي قبلي را از همين نسخه ها حدس زد.
بيضايي افزود: اسطوره هاي اروپايي, در يك دوره از تاريخ ثبت شدند و از دوران بسيار قديمي به دست ما رسيدند و به خاطر اينكه در آنجا سنت مكتوب كردن وجود داشت از زمانهاي بسيار دور براي ما نمايشنامه ها, كتابها و شعرهاي بسياري به جامانده است در حاليكه آخرين نسخه اي كه در دست ما ايرانيان است مربوط به دوران فردوسي و بعد از آن است. نسخه هاي دوران فردوسي نسخه هايي است كه با تعقل دوران فردوسي نوشته شده است يعني با تعقل بعد از اسلام. اين اتفاق بارها در تاريخ ايران افتاده است كه فرهنگ غيرتي و يا فرهنگ تعصب جايگزين شده است و در نتيجه در بساري از دورهها اين اساطير دچار بازنگري هايي شده اند كه اصل آن را از چشم ما پوشيده نگاه داشته است.
بيضائي گفت: اساطير ايران ميتوانند ابعاد و تفسيرهاي مختلفي پيدا كنند، ضمناً هيچ چيز در آن مطمئن نيست برخلاف اساطير اروپايي كه هر چه نزديكتر به دوران خودش ثبت شده و بهدست ما رسيده بسيار روشن و قابل فهم است.
كارگردان نمايش شب هزار و يكم افزود: تنها نكتهاي كه در اساطير اروپايي مبهم است دوران قرون وسطي است.
درادمه اين نشست تانگردورست گفت: يكي از راههايي كه مي توان با اسطوره ها كار كرد اين است كه در كار با اسطوره ها بايد طوري عمل شود كه چهره هاي اسطوره اي به صورت نو و امروزي تر بيان شوند. در غير اينصورت اساطير به عناصري دور از دسترس باقي خواهد ماند. اين موضوع براي هميشه مساله اي بوده كه هميشه درصدد حل آن بودم.
بعداز دورست بيضائي گفت: روزمره كردن و معاصر كردن چهره هاي اساطيري مشكلي است كه خيلي ها در همه جا با آن مواجه هستند. نكته مهم اين است كه وجود اسطوره در زمان حال چقدر ضرورت دارد اگر آنها وسيله اي نيستند براي بيان مسائل روزمره پس چه ضرورتي دارد كه ما به طرف آن برويم من مي خواهم اين سئوال را آقاي دورست پاسخ بدهند.
دورست در جواب بيضائي گفت: داستانهاي قديمي همواره پر از چهره هاي اساطيري است. و اينها گنجينهاي قوي است كه در اذهان مردم مانده و از آن مي شود در تئاتر استفاده كرد و مي توانم بگويم كه من تنها كسي هستم كه سعي ميكنم از اين گنجينه در تئاتر استفاده كنم. مي خواهم از تصاويري كه عقل و ژرفاي بيشتري دارند استفاده بكنم. و از آنها كمك بگيرم.
وي گفت: يكي از وظايف عمده تئاتر نشان دادن و بازتاب انسان هست. انساني كه از نظر من بعد اقتصادي اش نيست من معتقدم انسان بعد عميق تر از اقتصادي و اجتماعي دارد بيضائي در ادامه اين نشست افزود: من فكر مي كنم اساطير سئوالاتي را مطرح مي كنند كه هنوز مطرح هستند. سئوالهايي كه هنوز به آن جواب داده نشده سئوالهايي داريم كه از سالهاي دور وجود دارد و بارها تكرار شده است.
دورست در ادامه افزود: بنابراين ما بازتاب پرسش هايي هستيم كه هرگز در طول قرنها به آن جواب داده نشده و به اين دليل است كه من اعتقاد دارم نگاه كردن به اساطير يك جستجو در خودمان است. به نظر من اساطير اصلا دروغ نيست بلكه اگر به آنها درست نگاه كنيم اساطير فشرده كننده وخلاصه كننده ديدگاه بشر اوليه است با همه سئوالهايي كه تا بهحال جوابي به آن داده نشده است.
وي گفت: در قديميترين متن اسطورهاي (گيگلمش) سئوالاتي هستند كه تا به امروز مطرح است. گيلمگش برجسته شده خودماست و شخصيتي است كه دو سوم آن خداست و يك سوم آن انسان است و بهخاطر همين يك سوم انسانياش محكوم به مرگ است. حال سئوالكه وجود دارد اين است چرا اينجا هستم و بايد بميرم؟ اينها قصه نيستند بلكه نوعي جهان بيني اند و به نظر من در غياب فلسفه, جامعه شناسي به معناي امروز اساطير در برگيرنده همه جهان بيني يك دوره از مردمي است كه محدود هستند و با اسطوره مي خواهند پيدايش و تحول هستي بشر را نشان دهند.
وي گفت: اگر يك داستان مي تواند جهان بيني يك دوره را در بر بگيرد خواهيد ديد كه اين داستانها فقط يك داستان نيستند بلكه فلسفه, بينش, تفسير روانشناسي, تفسير جامعه شناسي را در آن مي توان ديد.
بيضائي گفت: با اساطير مي توان اين گونه كار كرد كه روزمره شوند. ولي در عين حال مي توان دلواپسي مدرن شدن اين اسطوره را داشت؛ ولي من اين دلواپسي را ندارم. اين كه راجع به اسطورهاي شدن يك موضوع آن را مدرن تلقي كنم در خصلت من نيست.
وي افزود: اساطيري كه كار ميكنم به من اين قدرت را مي دهند كه راجع بهزمان حاضر صحبت كنم و مقام و عمق آن را بيان كنم. اساطير براي من امروزي هستند ضمن اينكه ما هيچ حرف امروزي نداريم مگر اين كه ريشهاي در اساطير داشته باشد. جهان با تولد ما شروع نشده و ما فكر نمي كنيم آن چيزي كه امروزه دچار آن هستيم براي اولين بار است كه در جهان اتفاق افتاده است. وقتي من در اين مورد تئاتري را مي نويسم تصور مي كنم كه راجع به همه بشر مي نويسم اين ممكن است به صورت امروزي باشد ولي ريشه ها ي خود را در گذشته مي بيند.
وقتي راجع به گذشته مي نويسم راجع به آدمهاي گذشته اي است كه امروزه قابل درك و لمس هستند و گرنه در غير اينصورت جاي آن در سطل آشغال خواهد بود.
در ادامه تانگرد دورست در پاسخ به يكي از حاضران در مورد كاركرد شكل و محتوا در تئاتر گفت: مسئله شكل و محتوا مسئلهاياست كه هر تئاتري را به خود مشغول ميكند من شخصاً بر اين باور بوده و هستم كه من قصه نويس هستم و در رابطه با تئاتر هدفم تائيد قصه است و براين باور هستم كه تئاتر بايد داستان و موضوع داشته باشد و روايتگر باشد. هدف من از گفتن تئاتر فقط قصه است و قصه شكل را به همراه محتوا ميآورد.
همچنين بيضائي در اين مورد گفت: وقتي اولين كاري كه من در زندگي خود نوشتم منتظر نبودم كه فرمولهاي جهان چيست و تا به امروز هم خودم را با فرمولهاي جهاني منطبق نكردم.
وي گفت: من منتظر نيستم كه بدانم در حال حاضر جهان چه انتظاري از هنر دارد تا من خودم را با آن تطبيق بدهم. من خودم را با آنچه كه در درونم است، تطبيق ميدهم. اصلا وظيفه من تبعيت از منتقدان نيست. گرايشهاي دور ميز نشيني و يا مطبوعاتي اصلا در من نيست. مرجع من درون من است و نيازهاي شخصي و آن چيزيرا كه لازم باشد انجام ميدهم. مدتي من به شكلگرايي متهم بودم آن موقع هم من همين بودم و آن چيزي را كه از درونم طلب ميكردم جواب ميدادم و هنوز هم همين كار را ميكنم و اصلا برايم مهم نيست چه كسي در كجاي دنيا چه چيزي ميخواهد. بنابراين آن چيزي را كه از درونم است جواب ميدهم.
علاء الدين رحيمي از اساتيد هنر تئاتر به عنوان يكي ديگر از پرسشگران در مورد اينكه آيا مشابهتهاي احتمالي بين ريشههاي اسطوره"پارسيفال"و اساطير ايراني وجود دارد، سئوال كرد.
دورست در پاسخ گفت: براي من جالب است كه بدانم پارسيفال در فرهنگ ايراني با چه اسطورهاي شباهت دارد و من شخصا قادر به پاسخگوئي اين سئوال نيستم. يكي از دلايلي كه من به ايران سفر كردم همين بود يعني شباهت اسطورههاي ايراني و آلماني. من هم بهدنبال پاسخ به اين سئوال شما هستم.
بيضائي در اين جلسه و در پاسخ به سئوال يكي از حاضران در مورد اسطوره زدائي گفت: در خود اسطوره ها اسطوره زدايي وجود ندارد اسطوره زدايي مفهوم معاصر و امروزي دارد. و چه بسا كسانيكه در حال اسطوره زدايي هستند درواقع در حال تحكيم اسطوره هستند و موارد تاريخي ماهم اين را نشان مي دهد. موردي كه حكومتي مي آيد و جاي حكومت قبلي را مي گيرد و سعي مي كند آن حكومت قبلي را از ذهن ها پاك كند و اسطوره زدايي كند. ولي گاهي با اين عمل آنرا تبديل مي كند به يك اسطوره بزرگ تر. بنابراين مفهوم اسطوره زدايي درست نيست. اسطوره زدايي خود وجهي به نام اسطوره سازي دارد. اي بسا كه اين تحكيم اسطوره قبلي به شكل جديد منجر شود. براي اين كه واكنش جمعي ما ممكن است به اسطوره قبلي تحكيم ببخشد و به شكل جديدي تعريف كند و يا تعريف دوباره اي از اسطوره را بهآن بخشد و يابا آن چه كه مي خواهيم جايگزين شود. و اين اصولا كنش و واكنشي است كه در طول تاريخ اتفاق افتاده است.
وي همچنين گفت: شما نميتوانيد با اساطير يونان باستان زندگي كنيد شما با اساطير خودتان و دوره خودتان زندگي ميكنيد. مثالهايي كه در دوران معاصر ميتوان زد تختي و مصدق هستند. مدتي دولت كوشيد تا از اينها اسطوره زدايي كند ولي در تفكر كساني كه فعاليتهاي سياسي و اجتماعي مي كنند بزرگ تر و بزرگتر شدند. اگر قرار است در آينده كسي راجع به اينها نمايشنامه بنويسد شايد بزرگتر شود. سرنوشت اين دوره را نمي توان در حال حاضر تعيين كرد. سرنوشت يك دوره در آينده تعيين مي شود بنابراين اساطير روزمره ما در زمان خودشان احتمالا اين خاصيت را نداشتند كه با گذشت زمان آنرا پيدا كردند.
وي در مورد برخورد مديران امور در رابطه با اسطوره ها گفت: اصلا زمامداران در فكر اسطوره نيستند. اصلا كسي فكر نمي كند كه اسطوره وجود دارد يا خير؟ حداكثر اينكه بيتي از حافظ و يا سعدي در سخنراني ها خوانده شود به اين بسنده مي كنند. شما فكر مي كنيد زمامداران در مورد اسطوره تصميم مي گيرند؟ من فكر مي كنيم مقداري خوش باوري است.
اين نشست با پرسش و پاسخ حاضرين پايان گرفت.