پنجشنبه 13 آذر 1382

زندگي و شعر اريش فريد (بخش نخست)، خسرو ناقد، شرق

اريش فريد

خسرو ناقد: نه سنگ بودم و نه ابر/ نه ناقوس و نه چنگ / نواخته دست فرشته اي يا شيطاني / من از آغاز هيچ نبودم جز انسان / و نيز نمي خواهم ديگر چيزي باشم جز انسان

اريش فريد

اريش فريد شاعري آلماني زبان، يهودي نسب و اتريشي تبار است كه بيش از نيمي از زندگي خود را در غربت سپري كرد. در شهر وين چشم به جهان گشود؛ به سال 1921 ميلادي. رويدادهاي دوران كودكي و نوجواني اش، از همان آغاز زندگي، سرشت و سرنوشت او را رقم زدند. او خود درباره حوادث ناخوشايند و دردآور سال هاي نوجواني اش بسيار نوشته و شعرهايش نيز به گونه اي زندگينامه اوست كه با جستجو و كاوش در آنها به مسير زندگي و رويدادهاي تاريخي مهمي مي توان پي برد كه براي او و همنسلانش سرنوشت ساز بوده است.

محيط خانوادگي فريد به سبب ستيز و كشمكش هاي مدام ميان پدر و مادرش، همواره ناآرام و از هم گسيخته بود. تنها مونس و همدم او در ايام كودكي مادر بزرگ مادري اش «مالوينه اشتاين» بود كه فريد تا آخرين سال هاي حيات خود خاطراتي خوش و جالب از او به ياد داشت و برخي را نيز در لابه لاي شعرها و نوشته هايش گنجانده است.

پدرش «هوگو فريد»، به رغم علاقه اي كه به مطالعه و ادامه تحصيل داشت، در سن 14 سالگي ناگزير به ترك تحصيل شده بود و از همان اوان جواني به ناچار براي امرار معاش و گذران زندگي به كارهاي گوناگون پرداخته بود و به همين دليل نيز همواره افسرده و ناراضي و ناخشنود بود.

بعد از ازدواج با «نلي اشتاين»، خويشاوندان همسرش او را ياري دادند تا شركت حمل و نقل كوچكي بر پا كند؛ ولي چيزي نگذشت كه شركت ورشكسته شد و تمام دارايي خانواده فريد نيز بر باد رفت. از آن پس مادر فريد كه طراح لباس و سازنده تنديس هاي كوچك چيني بود، هزينه خانواده را تأمين مي كرد.

پدرش هم كه چندين بار بيهوده كوشيده بود كاري دست و پا كند، اغلب در خانه به سر مي برد و در اتاق در بسته اي يا به خواندن كتاب سرگرم بود و يا با سگ خانه حرف مي زد. روي هم رفته وضع روحي بسيار بد و نگران كننده اي داشت و هر بار كه كشمكش و اختلافات خانوادگي پيش مي آمد، تهديد به خودكشي مي كرد.

حتي يكبار در حضور فرزند خردسالش به همسرش گفته بود كه سرانجام روزي خود و اريش را در رودخانه دانوب غرق خواهد كرد. او به خاطر فشارهاي رواني ناشي از بيكاري و نداشتن تماس و مراوده با ديگران، در خانه سختگيري هاي بي مورد مي نمود و در تربيت فرزندش روشي خشك و خشن در پيش گرفته بود و نمي خواست بپذيرد كه اريش از بدو تولد تحرك بدني كافي نداشته است و در نتيجه قادر نيست همانند ديگر همسالانش جست و خيز كند.

او به اريش نهيب مي زد كه: «تو چلاقي. من اصلا نمي دانم چطور صاحب چنين فرزندي شدم... در مدرسه بگو پدرت مرده است!» در سال هاي آخر عمر، به ويژه بعد از قدرت يابي نازي ها (ناسيونال سوسياليست ها) در اتريش، در رفتار و روحيه هوگو فريد تحولي عميق پديد آمد كه تأثيري مطلوب نيز در روابط خانوادگي او داشت و موجب نزديكي و تفاهم ميان پدر و پسر گرديد.

او گهگاه شعر مي سرود و داستان هاي كوتاه مي نوشت و در سال هاي پايان عمر به جد قصد نويسندگي داشت؛ اما تلاشش در اين راه بي نتيجه ماند. كتابخانه اي نسبتا بزرگ هم در خانه فراهم آورده بود كه اريش از همان آغاز اجازه و امكان استفاده از كتاب ها را داشت و پدرش هر گاه سر حال بود براي اريش كه تنها فرزند خانواده بود، داستان هاي «هزار و يكشب» و قصه هاي «برادران گريم» را مي خواند.

دوران كودكي و نوجواني اريش در چنين فضايي سپري شد. محيط دبستان و اوضاع اجتماعي و سياسي شهر وين نيز بهتر از درون خانه نبود. دوران كودكي اريش فريد همزمان بود با ركود اقتصادي و بحران سياسي در اروپا كه با آشوب و درگيري هاي خشونت آميز و خونين ميان نيروهاي چپ و راست افراطي همراه بود.

اريش شش ساله در خيابان هاي وين شاهد تظاهرات ماه ژوئيه سال 1927 ميلادي و سركوب تظاهركنندگان و كشتار ده ها تن از گارگران معترض بود. در دبستان، با آغاز گرايشات نژادپرستانه و ضد يهودي در آلمان و گسترش آن به اتريش، همسالانش او را تحقير مي كنند و آزار مي دهند و اريش نيز مانند ديگر كودكان يهودي، منزوي مي شود.

بعد از پيروزي حزب «ناسيونال سوسياليست كارگري آلمان» به رهبري «آدولف هيتلر» در انتخابات پارلماني 5 ماه مارس 1933 آلمان، در اتريش هم فعاليت نيروهاي راست گرا و ناسيوناليست و درگيري هاي خياباني خشونت آميز افزايش مي يابد و با كودتاي فاشيست هاي اتريشي در سال 1934 به نقطه اوج خود مي رسد. در اين دوران فشار و خشونت عليه دگرانديشان فزوني مي يابد و آزادي هاي شهروندان يهودي به تدريج محدودتر مي شود.

سرانجام در ماه مارس سال 1938 ميلادي با ورود نيروهاي نظامي آلمان به اتريش، اين كشور به طور علني اشغال و به آلمان ملحق مي شود. چند روز از اشغال وين و رژ ه سربازان آلمان از جلو هيتلر نگذشته بود كه اريش جوان كه در آن هنگام 17 سال بيش نداشت، دوستان دبيرستاني خود را كه همه يهودي و يا ضد فاشيست بودند، گرد مي آورد و آنان را به همكاري و مبارزه عليه نازي ها دعوت مي كند.

به اين ترتيب گروه مقاومت كوچكي از جوانان يهودي و ضد فاشيست ويني سازمان داده مي شود. از جمله فعاليت هاي اين گروه تلاش براي جمع آوري و مخفي كردن كتاب هايي بود كه فاشيست ها آنها را «كتب مضر» مي خواندند و طي مراسمي كه «جشن كتابسوزان» خوانده مي شد در ميادين شهرها مي سوزاندند. اين گروه شبنامه ها و اعلاميه هايي نيز در سطح شهر وين پخش مي كرد و در همين شبنامه ها بود كه نخستين بار شعرهايي از اريش فريد انتشار يافت كه بيشتر جنبه تهييجي داشت و با هدف برانگيختن مردم و دعوت از آنان براي ايستادگي و مقاومت در برابر اشغالگران سروده شده بود.

پدر و مادرش هم كه احساس ناامني و خطر مي كردند و بيم آن داشتند كه «قوانين نژ ادي نورنبرگ» به زودي در اتريش نيز به اجرا گذاشته شود و يهوديان تحت تعقيب و ايذاء و آزار قرار گيرند، به اتفاق 30 تن از خويشاوندان و آشنايانشان در قهوه خانه اي گرد هم مي آيند تا راه گريزي بيابند و به گونه اي از اين معركه جان سالم به در برند.

ولي وقتي پيشخدمت قهوه خانه از موضوع گفتگوي آنان آگاه مي شود، ماموران امنيتي را خبر مي كند. همه حاضران در جلسه دستگير و در همان روز به جرم توطئه عليه حكومت به زندان محكوم مي شوند. يك ماه بعد از اين واقعه، اريش فريد جسد نيمه جان پدرش را در راهرو خانه مي يابد. «هوگو فريد» در همان شب 24 ماه مه سال 1938 ميلادي، بر اثر جراحات ناشي از شكنجه هاي «گشتاپو»، پليس مخفي رايش سوم، جان مي سپارد.

مادرش كه به پنج سال زندان محكوم شده بود، بعد از شش ماه از زندان رهايي مي يابد. حادثه جانگداز قتل پدر، اريش هفده ساله را شديدا متأثر و عميقا دگرگون مي سازد. او سال ها بعد ضمن گفتگويي در باره تأثير اين وقايع مي گويد: «بعد از ورود نيروهاي آلماني به وين و قتل پدرم، مصمم شدم تا اگر جان از اين معركه به در بردم، راهي را در پيش گيرم كه پدرم در سال هاي پاياني عمرش بيهوده كوشيد تا آغاز كند؛ نويسنده اي بشوم كه عليه فاشيسم، نژاد پرستي، ظلم و ستم و سركوب و آوارگي انسان هاي بي گناه قلم مي زند». سوگندي كه اريش فريد تا پايان عمر به آن وفادار ماند.


اريش فريد اندك زماني پس از مرگ پدر زادگاهش را كه به طور كامل به اشغال نيروهاي ارتش هيتلر درآمده و به آلمان ملحق شده بود ترك مي كند و به لندن مي رود.

مدتي در اين شهر به سختي روزگار مي گذراند و به دشواري و با اشتغال به كارهاي طاقت فرسا امرار معاش مي كند. او مي كوشد تا با اندوخته هاي خود مادر و مادر بزرگش را كه جانشان در خطر است، به هر طريق ممكن از اتريش خارج و به لندن بياورد؛ و سرانجام موفق مي شود تا جان مادر و نيز هفتاد و چند تن از همفكران و همكيشانش را كه اكثرا يهودي بودند و در معرض خطر دستگيري و اعزام به اردوگاه هاي كار اجباري قرار داشتند، نجات دهد.


اما نازي ها مادر بزرگش را دو سال پس از شروع جنگ جهاني دوم بازداشت و روانه اردوگاه كار اجباري در لهستان مي كنند و دو سال پيش از پايان جنگ، او را همراه با هزاران يهودي ديگر روانه كوره هاي آدم سوزي مي كنند.

فريد به محض ورود به لندن، در ماه مه 1938ميلادي، گروه امدادي را با كمك بيست نفر از مهاجران تشكيل مي دهد و به ياري انبوه كساني مي شتابد كه از آلمان و اتريش تبعيد شده و يا مجبور به فرار شده بودند. او در آغاز به «اتحاديه فرهنگي آلمان آزاد» مي پيوندد كه محل تجمع نويسندگان و هنرمندان آلماني و اتريشي بود و نويسندگان و هنرمندان نامداري چون «توماس مان»، «اشتفان تسويگ»، «اسكار كوكوشكا»، هاينريش مان» و ديگران آن را در سال 1938 ميلادي بنياد نهاده بودند.

اين اتحاديه در سال 1941 براي نخستين بار كتابي انتشار داد با عنوان «رانده شدگان؛ شعر در مهاجرت» كه چهار شعر از اريش فريد نيز در آن به چاپ رسيده بود. افزون بر اين، شعرهاي او در نشريه ها و روزنامه هاي آلماني زباني كه در سال هاي تبعيد و مهاجرت در خارج از آلمان انتشار مي يافت، به چاپ مي رسيد.

چند سالي نيز به گروهي موسوم به «جوانان اتريشي» كه داراي گرايشات كمونيستي بودند پيوست؛ ولي چيزي نگذشت كه به علت تعصبات و جزم گرايي هاي حاكم بر اين گروه كه حتي انگيزه خودكشي يكي از دوستان فريد را نيز فراهم آورد، به عضويت خود پايان داد.

در سال هاي نخست اقامت در لندن براي فريد فرصتي مناسب به دست مي آيد تا با آثاري آشنا شود كه نازي ها در آلمان و اتريش در مراسم «جشن كتابسوزان» طعمه شعله هاي آتش مي كردند؛ كتاب هايي كه او در شهر زادگاهش وين براي مخفي نمودنشان، جان خود را به خطر انداخته بود، بدون آنكه در آن زمان حتي فرصت مطالعه آنها را داشته باشد.

او در دوراني كه در لندن در كتابخانه اي به عنوان كتابدار به كار اشتغال داشت، امكان و فرصت كافي يافت تا به مطالعه و بررسي آثار متفكران و نويسندگان و شاعران نامدار اروپا بپردازد.

فريد در آن سال ها هم امكان آشنايي با مكاتب و پديده هاي هنري تازه اي چون «اكسپرسيونيسم»، «سوررئاليسم» و «دادائيسم» را پيدا كرد و هم فرصت يافت تا به مطالعه آثار «فرانتس كافكا»، «كورت توخولسكي»، «لئو فويشت وانگر»، «راينر ماريا ريلكه»، «فدريكو گارسيا لوركا»، «اسكار ماريا گراف»، «ماكسيم گوركي»، «زيگموند فرويد»، «ويلهم رايش»، «كارل ماركس»، «فريدريش انگل»، «روزا لوكزامبورگ» و ده ها انديشمند و نويسنده و شاعر و هنرمند ديگر بپردازد. اين مطالعات افق و چشم انداز گسترده تري در برابر او گشود و دگرگوني ژرفي در او پديد آورد.

فريد در سپتامبر سال 1942 به عضويت «انجمن جهاني قلم» پذيرفته شد و اولين دفتر شعرش را نيز «انجمن قلم اتريش در تبعيد» در انگلستان به چاپ رساند. شگفت آور عنواني است كه فريد براي اين دفتر شعر برگزيد: «آلمان».

شايد انتخاب چنين عنوان تحريك كننده اي براي نخستين دفتر شعرش، آن هم در زماني كه فجيع ترين جنگ قرن را آلمان آغاز كرده و ميليون ها انسان را قرباني و آواره كرده بود، بيشتر عكس العملي در مقابل گروه هاي كمونيستي و ضد فاشيستي بود كه شعار مي دادند: «تنها آلماني خوب آلماني مرده است».

گر چه اين گروه ها بعد از آنكه استالين در يكي از سخنراني هايش گفت كه «هيتلرها مي آيند و مي روند؛ اما ملت و سرزمين آلمان پابرجا مي ماند»، آنان نيز از تكرار اين شعار دست برداشتند.

فريد شاعري ضد فاشيست بود، اما از آلمان و آلماني ها نفرت نداشت. نفرت و خصومت گروه هاي چپ در تبعيد نسبت به آلمان از يك سو و ترديد به سياست ها و نگراني از عملكردهاي احزاب كمونيستي از سوي ديگر، سبب شد كه اريش فريد هر روز بيشتر از اين گروه ها و احزاب فاصله بگيرد.

از همه مهمتر آنكه احزاب و گروه هاي چپ پيماني را كه به اشاره هيتلر و استالين در سال 1939 ميلادي ميان وزراي خارجه آلمان و روسيه شوروي به امضارسيده بود و نام آن را «پيمان عدم تجاوز» نهاده بودند، تأييد و از آن پشتيباني مي كردند و آن را «مانور تاكتيكي» استالين در برابر هيتلر مي خواندند؛ و اين در حالي بود كه انعقاد اين پيمان راه را براي حمله ارتش آلمان به لهستان و شروع جنگ جهاني دوم هموار كرد و لهستان علنا بين آلمان و روسيه شوروي تقسيم شد.

به هر حال، فريد كه به مخالفت با سياست هاي استالين برخاسته بود، رفته رفته به انزواي كامل كشانده شد و سرانجام تنهايي و گوشه عزلت را به بحث و جدل هاي حزبي و گروهي ترجيح داد. از آن پس تنها گريزگاه فريد گوشه كتابخانه بود و تنها همدم او كتاب و قلم.

پس از پايان جنگ جهاني دوم،دانشگاه هومبولد در برلين شرقي از او دعوت به همكاري كرد. اما وي به رغم وضع مالي و معيشتي نامطلوب و نامناسب، همكاري با اين دانشگاه را نپذيرفت؛ زيرا معتقد بود كه آلمان شرقي با تكيه به سياست هاي استالين، قدم در راه برقراري ديكتاتوري ديگري گذارده است. طرفه آنكه گمان فريد در اين مورد به خطا نرفت و آلمان شرقي از بيش 40 سال گرفتار نظام ديكتاتوري استاليني شد.

او در لندن ماند و در سال 1952 ميلادي نيز در همين شهر با زني انگليسي ازدواج كرد. فريد در سال 1948 نوشتن رمان «سرباز و دختر» را آغاز كرد و بعد از دو سال به پايان رساند. اين رمان اولين و آخرين رماني است كه فريد در طول زندگي اش نوشت و در آن داستان دردآور عشقي نافرجام را بر ويرانه هاي جنگ به تصوير كشيده است:

سربازي آلماني بعد از آنكه نازي ها به رهبري هيتلر قدرت را در آلمان قبضه و جنگ را آغاز مي كنند، به آمريكا مهاجرت مي كند. در طول جنگ جهاني دوم، همدوش با سربازان نيروهاي متفقين به آلمان بازمي گردد.

پس از شكست ارتش آلمان، با دختري آلماني آشنا مي شود و به او دل مي بندد. اما اين دختر به اتهام همكاري با نازي ها و شركت در قتل عام يهوديان دستگير، محاكمه و به مرگ محكوم مي شود.

سرباز كه تصويري ترسناك از عاملان كشتارها و نگهبانان اردوگاه هاي كار اجباري و سرپرستان كوره هاي آتش سوزي براي خود مجسم كرده و در تصور خود آنان را موجوداتي شبيه جانوران درنده مي انگاشته است، با دختري عادي مثل همه دختران و زناني كه تاكنون ديده است، روبه رو مي شود كه با اينكه سرپرست يكي از اردوگاه هاي كار اجباري بوده و در از ميان برداشتن انسان هاي بي گناه شركت فعال داشته است، ولي نه تنها هيچ چيز غير عادي و نفرت آوري در او ديده نمي شود، بلكه حتي مي توان به او دل بست؛ و سرباز و دختر به هم دل مي بندند.

اما آگاهي از اين واقعيت تلخ كه همين انسان هاي معمولي اند كه بازيچه دست نظام هاي استبدادي و توتاليتر قرار مي گيرندو به سادگي دست به فجيع ترين جنايات مي زنند، سرباز را انديشناك مي سازد و هراسي وصف ناپذير بر وجود او مستولي مي كند. او درمي يابد كه اين انسان ها به او بسيار نزديكتر از آنند كه حتي بتوان به تصور درآيد. اينان مي توانند پدر و مادر، خواهر و برادر، خويشاوندان و دوستان و نزديكان او باشند؛ آري، اينان حتي مي توانند خود او باشند. هجوم اين افكار به ذهن سرباز، او را آشفته و پريشان مي كند و شخصيت او را در هم مي شكند و سرانجام به جنونش مي كشاند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

[لينک مقاله در سايت روزنامه شرق]

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/1881

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'زندگي و شعر اريش فريد (بخش نخست)، خسرو ناقد، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016