خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس ادب
محمود دولتآبادي معتقد است: جهانيترين نويسندگان زمان ما بوميترينها هستند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران، دولتآبادي كه در حاشيهي مراسم بزرگداشتش در كارگاه داستان و شعرخواني در دانشگاه كاشان حضور داشت، گفت: خوشحالم كه چنين فضاهاي زنده و تميزي در كشور ما وجود دارد و حسن عمدهي اين دانشگاهها اين است كه بچههاي مملكت ما با هم آشنا ميشوند.
وي خاطر نشان كرد: پيش از اين محيط بسته بود؛ اما امروزه به تدريج از طريق آشناييها، مناسبات فئودالي از بين ميرود و اين ملت شدن يك قوم است و خيلي اهميت دارد.
او با تاكيد بر خارج شدن از اقليت گرايي مضر و غيرلازم و رسيدن به يك وحدت منطقي تاكيد كرد: در هر كجا كه هستيم، بايد خود را جزو اين خاك بدانيم و هر جا اتفاق خوشي ميافتد، خوشحال شويم و در اندوه هم سهيم باشيم.
دولتآبادي با اشاره به زلزلهي فاجعه بار بم گفت: همه ما پيش از هر حسي سوگوار اين فاجعه ملي هستيم و اميدواريم هر چه بيشتر هموطنان نجيب و شريف ما در آن منطقه نجات پيدا كنند.
به گزارش ايسنا در ادامه، شركت كنندگان در جلسه شعر و داستان شركت كردند و دولتآبادي به اظهار نظر درباره آنها پرداخت.
او دربارهي داستاني كه به نظر او فضايي غيرايراني داشت گفت: هيچ كس به اندازهي بورخس و ماركز بومي نيست و از نويسندگان قبلي هم ميتوان به چخوف اشاره كرد كه در عين بومي بودن جهاني شدند.
وي با بيان اينكه شرط اول در جهاني بودن در اقليم بودن است يادآور شد: اين فريبي است كه بين جوانهاي ما رخ داده، آنچه شكسپير و بتهوون را جهاني ميكند، روح فراهم آمده يك تاريخ است كه در آنها تبلور پيدا ميكند.
او با اشاره به اينكه غربيها دنبال فردوسي و عطار ميآيند گفت: اين در حالي است كه عطار و بزرگان ما در فكر پيدا كردن مخاطب نبودند و ميدانستند مخاطب آنها را پيدا خواهد كرد.
محمود دولتآبادي دربارهي شعري كه توام با نگاههاي ياسآلود بود نيز خاطرنشان كرد: احساسات جهاني را در مقطعي درك كردم، اما زندگي به بودن ميارزد، اگر انسان در حالت انفعالي قرار گيرد و حالت انفعالي عبارت از آن است كه زندگي در فعال ببينيم و خود را غيرفعال.
وي گفت: جز اينكه به عنوان يك اراده با زندگي وارد كنش شويم هيچ راهي وجود ندارد و درمان انسان جوان، نيرويي است كه درون او وجود دارد و بها دادن به سرب و آهن و .. و خود را در حالت منفعلي ديدن موجه نيست.
نويسنده سلوك تصريح كرد: يك بيماري در شعرما هست و آن بيماري نصرت رحماني است و جوانان نبايد به اين بيماري تن دهند. ادبيات ما هم در گذشته و هم در اكنون بايد خوانده شود ولي بايد قدرت بررسي در انسان باشد و بتواند با فاصله دوست داشته باشد.
وي گفت: من سهراب سپهري را خيلي دوست دارم، اما با فاصله؛ انسان بايد بتواند ادبيات را هم بشناسد و هم دوست داشته باشد. رحماني را آن زمانها با فاصله ميخواندم و فكر ميكردم به من چه ربطي دارد؟
دولتآبادي با تاكيد بر اينكه شاعر و نويسنده بايد مرز خود را حفظ كند گفت: اگر به آن كس ديگر رسيدي، سخن تو سخن ديگري خواهد بود.
او نگاه منفي موجود در ادبيات معاصر را محصول تاريخ و معاصر ما دانست و افزود: بعد از شكست انقلاب مشروطيت اين نوع ادبيات باب شد و با تكرار شكستها ادامه يافت، ولي به تدريج با نقد اجتماعي به اين ميرسيم كه در اندوهبارترين وقايع هم شادماني هست. مثلا كتابهاي فرهنگ جبهه را خواندهام كه پر از شوخي و سرخوشي است. زندگي فقط اندوه نيست، هرچند كه سهم ملت ما از رنگ سياه پررنگتر از بقيهي رنگهاست.