سه شنبه 5 اسفند 1382

اکتاویو پاز شاعر جنگ های داخلی اسپانیا منتقد سرسخت فیدل کاسترو، بتول عزيزپور

"شعر کمانی است که به سوی غیر ممکن ها نشانه می رود؛ از این رو اگر هدف در برابر ما مشخص نباشد، تیر در دستِ ما همچنان، بی مصرف باقی خواهد ماند."

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

بتول عزيزپور
بتول عزيزپور

اکتاویوپازشاعرِبزرگ مکزیکی و برندهء جایزه ادبی نوبل در 31 مارس سال 1914در مکزیکو پایتخت مکزیک چشم به جهان گشود و درهمین شهردر 19 آوریل 1998 در سن 84 سالگی چشم از جهان فرو بست. این نوشتار بر پایه متن های فرانسوی « کمان و چنک » ، « به گویش آزادی » ، «هزار توی تنهائی» و دیگر آثار شعری و نثری این شاعر و نویسنده تهیه شده است.
اکتاویوپازدر خانواده ای روشنفکر و انقلابی پرورش یافت. پدر بزرگ او از پیشگامان جنبش مردمیِ مکزیک و هواخواه حرکت سرخپوستان و یکی از نخستین رمان نویسانی ست که کوشش داشت سنت ها و آرابِ مردمی کشورش را ، پیش از سلطهء اسپانیائی ها بر مکزیک، موضوع نوشته های خور قرار دهد. پدر پاز وکیل دعاوی و از بانیانِ اصلاحات ارضی در مکزیک بود و در انقلاب مکزیک از مشاوران نزدیک «امیلیانو زاپاتا» رهبر انقلاب دهقانی به حساب می آمد و در کوران انقلاب در جنوب ایالات متحده امریکا در تبعید به سر می برد ونزد جنبش کارگری و نیز سوسیالیست های امریکای شمالی شهرتی بسزا داشت.
سال های تبعید خانواده در امریکا اثر عمیقی در اوکتاویوی کوچک به یادگار می گذارد؛ به ویژه ، تأثیرِمادرش، که از مهاجران تنگدستِ اسپانیائی بود. پاز بعدها موقعیت زن را در فرهنگِ امریکای جنوبی، در کتاب « هزار توی تنهائی» با دیدی انتقادی چنین توصیف می کند: « فضیلتی را که ما بیش از هر چیز برای زن قائل هستیم ، همانا افتادگی و پائین دستیِ اوست و آنچه را برای مردان می پسندیم خود داری و متانت است. بدون تردید خود پسندیِ و تفاخر مردانه ، در برداشت ما از فضیلتِ " پائین دستیِ" ، که برای زن قائل هستیم، دخالت مستقیم دارد؛ خود پسندیِ ای که مرده ریگ فرهنگِ سرخپوستان و اسپانیائی ها در این سر زمین است. این چنین است که نزدیک به همهء مردم مکزیک ، درزن جز ابزار لذت جوئی برای مرد یا شیئی که قانون ، جامعه و اخلاق وظائفی را از او انتظار دارد، چیز دیگری نمی بینند. هرگز عقیده و احساس او مورد پرسش قرار نمی گیرد. زن در چهرهء روسپی، الهه، مادر بزرگ، معشوق ، تنها انتقال دهنده یا نگهدارنده است؛ نه بوجود آورندهء ارزش ها و یا نیروئی که طبیعت یا جامعه به او ارزانی داشته است. در دنیایِ پرداخته شده از انگاره های مردانه، زن، چیزی جز باز تابِ خواهش و تمنای جنس مخالف به حساب نمی آید. زنانگی هیچگاه نهایتی در درون خود و وابسته به خود نیست ؛ بر خلاف آنچه مردانگی از آن بهرمند است. زن مکزیکی همچون دیگر زنان، نماد ِ تداوم نژاد انسانی ست...» .

اکتاویو پاز

در این راستا، محیط فرهنگیِ خانواده ، کتابخانهء عظیمِ پدر بزرگ، زخم های بیشمار تبعید و جو سیاسیِ آن دوران موجب می شوند که اکتاویوپاز فعالیت هایِ ادبی را از نوجوانی آغاز کند. پاز در سال 1931 مجلهء
« براندال» را انتشار می دهد و در سال 1933« دفتر های دره مکزیک » همراه با نخستین مجموعهء سروده هایش به نام « ماه برآمده در جنگل» را به چاپ می رساند. شعر های « ریشه های انسان » و « به سایه روشنِ تو» در سال 1937منتشر می شوند.
شعرهای دوران جوانی پاز ، در این زمان ،برخورداراز نوعی زیبائی شناسیِ برتری جویانه در امریکای اسپانیائی زبان است. در این اشعار پاز تحت تأثیر شعرِ « باروک » اسپانیاست. او در این زمان به مطالعهء
جدیِ آثار مارکس می پردازد ودر جنگ های داخلی اسپانیا شرکت می کند. در سال 1937 در گنگرهء نویسندگان که در مادرید برگزار می شود حضور می یابد و با « پابلو نرودا» ، « میگوئل هرناندز»،
« رافائل آلبرتی» و«لوئیس سرنودا» آشنا می شود. پاز پس از بازگشت به مکزیک، رسما" وارد سیاست می شود و با یک روزنامهء چپ کارگری همکاری می کندو مسئولیتِ مجلهء « کارگاه» را به عهده می گیرد وبا پناهندگان اسپانیائی در مکزیک به حشر ونشر می پردازد و عضو گروه بنیان کذار مجلهء « پسر ولخرج» می شود که نخستین ترجمهء اسپانیائیِ اشعار « لوتره امون»، شاعر فرانسوی در آن به چاپ می رسد.
در نخستین مأموریت سیاسی خود به پاریس اکتاویوپازبا سوررئالیست ها ، به ویژه با « آندره برتون» و « هانری میشو» مراودهء دوستانه بر قرار می کند . در همین سال ها پس از قتل تروتسکی و سر کوب های استالینی ، پاز اندک اندک از یاران کمونیست فاصله می گیرد و به همکاری مستمر خود با سوررئالیست ها ، از جمله « بنجامن پِرِه »، « آندره برتون» و « هانری میشو» ادامه می دهد و در سال 1950 « هزارتویِ تنهائی» را منتشر می کند. این کتاب شاید کامل ترین کنکاش در واقعیت های مکزیک آن زمان باشد؛ همچنین این کتاب تیتر یکی از مهم ترین و مشهورترین آثار پاز را از آنِ خود می کند. شعر« عقاب یا آفتاب» که تحت تأثیر مکتب سوررئالیست نوشته شده بود در سال 1951 منتشر می شود و نخستین تجربه های پاز را در این آزمون به خوبی نشان می دهد. در سال 1952 به ژاپن و هند سفر می کند و به شدت تحت نأثیر ادبیات، هنر و فلسفهء خاور زمین قرارمی گیرد واز این پس با تلاشی پیگیر درجهت شناساندن فرهنگِ این سرزمین ها می کوشد.
پاز هنکام بازگشت به مکزیک در سال 1955در دانشگاه مکزیکو به تدریس می پردازد وگروه تئاترِ «شعر با صدای رسا» را بنیاد می نهد. در این سال ها پاز نقد های بسیاری در حمایت از هنر و ادبیات مدرن و پیشتاز مکزیک می نویسد و در سال های بعد از منتقدان سرسخت فیدل کاستروبه شمار می آید. در سال 1975 یکی از بهترین آثار شعری خود « سنگ آفتاب» را منتشر می کند که به وسیلهء دوستش « بنجامن پِرِه» به فرانسه بر گردانده می شود.
اکتاویوپازدر اعتراض به کشتار دانشجویان مکزیکی در میدان « تلاتلولکو» ، روز قبل از افتتاح بازی های المپیک سال 1968از سمت های سیاسی خود برای همیشه کناره گیری می کند و کشور خودرا ترک کرده، در دانشگاه های امریکائی و انگلیسی به تدریس می پردازد.
در سال 1971 پاز به مکزیک باز می گردد و مجلهء «پلورال» را بنیان می گذارد. مطالب این مجله بیشتر در بارهء ادبیات، هنر، نقد وسیاست است. این مجله در مدتی کوتاه به یکی از تأثیر گذارترین مجلات زبان و
فرهنگ امریکای لاتین تبدیل می شود. اکتاویوپازبین سال های 78-1970چندین کتاب منتشر می کند که در بر گیرندهء شعر و نثر است.
این شاعر و نویسندهء بزرگ ، با افکار سیاسی متناقض، سرانجام در سال 1990جایزهء نوبلِ ادبیِ را از آنِ خود می کند. اکتاویوپاز تا آخرین لحظه های زندگی از فعالیتِ ادبی باز نایستاد وچند ماه پیش از مرگ در گنگره بین المللی شعر شرکت جست.

اکتاویو پاز

نگاهی کوتاه به شعر اکتاویوپاز
پاز، شاعر شیفتهء « مالارمه»، « الوار» و « آندره برتون» ، شعر را چنین توصیف می کند: « اکنون که خدایان دور شده اند و نماد ها فرسوده، اشیاء گوهر حیاتیِ خودرا از دست داده اند. انسانی که این اشیاء را با واژه ها و حرکات خود مورد خطاب قرار می دهد، نمی تواند به درستی وزن و جایگاه آنهارا به آنها باز گرداند. حضور این اشیاء در جهانی که خود نَفسِ سرکشی و امتناع از خود است یعنی بیهودگیِ جست وجو برای یاقتن جایگاه آنها». او معتقد است تنها جمهوریِ سرکردان آواها و معناهاست که می تواند در لباسِ شعر به دنیا اعتباری دوباره ببخشد. پاز در نامه ای به « فیلیپ لئون» می نویسد: شاعرانه نوشتن یعنی آموختنِ دستیابی به عمقِ یک نوشته ؛ در این راستا تنها زبان مورد اتهام نیست، فعل نیز آینهء تمام نمایِ انسان است؛ و نیز اشیاء، همه و همه عضو های متجزائی هستندکه یک کل را می سازندکه همانانوشتهء شاعرانه محسوب می شود.
اکتاویوپازجدا از تأثیرپذیریِ از شعر فرانسه و فرهنگ شرق، شاعر مستقلی ست که هویت بومیِ خودرا به درجه ای از اعتلا می رساند که یکی از شاعرانِ تأثیر گذار در ادبیات امریکای لاتین به حساب می آید. زبان فاخر او در شعر و نثر از این شاعرِ ژورنالیست پدیده ای ادبی می آفریند که حتا یاران کمونیست سال های گذشته را به ستایش از او وا می دارد.
پازدر کتابِ «چنگ و کمان» که در بارهء شعر وشاعریست می نویسد: « خود بودن یعنی خودرا محکومِ به قطع عضو کردن ؛ چرا که انسان همیشه در آرزوی کسی جز خود است» . و چنین ادامه می دهد : « شاعر کسی ست که به بیرونِ از خود گشوده می شود. جز این یعنی مردود شمردنِ آنچه که مرزهای شناخت به ما تحمیل می کند. شناختی که زیر ماسکِ ترس، زور آزمائی می کند. شعر سرزمینِ وعده داده شده ایست که هنوز نامی نیافته است. شعر حرکت به سوی مسیری از پیش تعیین شده نیست که همراه و موافق با سر کردهء خود به پیش بتازد. شعر کمانی است که به سوی غیر ممکن ها نشانه می رود ؛ از این رو اگر هدف در برابر ما مشخص نباشد، تیر در دستِ ما همچنان، بی مصرف باقی خواهد ماند. درسفرِ اندیشه و گفتار که راه به خانهء شعر می برَدَ، حضور مرگ؛ مرگی متحرک، رسمی و نهانی در درونِ واژه ها که آنرا پس می زنند، می لغزد. مرگی که همیشه به گونه ای زنده درون پوست و گوشت پیش می رود. در نزد تو مردگان نابودمی شوند، در حالی که تنها وجودِ واقعی مرگ است، مرگ، مادرِ همهء زندگان » . با این همه اکتاویوپاززندگی را بر مرگ برتر می شمارد. او که تحتِ تأثیرِ دکترین بودیست و فرهنگِ سرخ پوستانِ بومیِ امریکاست می نویسد:
میانِ تولد و مرگ، شعر امکانی را در برابرِ دیدگانِ ما می گشاید که نه آن زندگی ابدیست که دین وعده اش را می دهد و نه آن مرگِ پایانی ست که فلاسفه به آن اعتقاد دارند؛ امکانی که شعر مارا از آن بهره مند می سازد، آن زندگی ئی ست که ناگزیر مرگی هم در پی دارد. و چنین می سراید: همهء اشیا همانندند/ و همزمان چیز دیگرند.
پاز معتقد است که : « نام ها دیگر حاضر به ادامه زندگی در زندانِ مفاهیم درخشنده نیستند. نام ها در جست و جوی جسم اند و جسم به نوبهء خود در پی یافتنِ نامی ست که اورا از ترس های پیشینِ ، از سکوت اش وارهاند» .

اکتاویو پاز

نمونه هائی از سروده های اکتاویوپاز

سنگِ محک
طلوع می کنم
کمک کن وجود داشته باشم
کمک کن وجود داشته باشی
اوه
مادر نامرعی که ازتو زندگی می یابم
اوه
آنکه از حس تو قابلِ لمس می شوم
خیالی که مرا به تصویر می کَشی
پیدا و پنهان می شوی
بیا رُخ بنما بیدار شُو پرواز کن
پیش بتاز سد هارا بشکن
جنگل های سپید
جزرومَدِ سلاح های سرد
بلندای ستاره
شکوهی که سینهء ترا سرشار می کند
( سرودِ زخم ها را با دهانِ بسته بخوان)
طلوع می کنم
برگِ سپید خالکوبیِ خزان
اختری با خیزش های کُندِ ببر
آذرخشِ تنبل
نگاهِ خیرهء عقاب
خدنگِ آراسته بَرزمین می افتد
پَری بَر خاک
ساعتِ هستی
سنگِ محکِ زندگی
سرانجام لحظهء دیدارِ را بر قرار کن.

بلندایِ ستاره
اینجا پدران ما آتش را پذیرا می شدند
اینجا آتش زمین را بر پا می داشت
در نیمروز سنگ ها همچون درختان به میوه می نشینند
آّ ب پلک هایش را می گشاد
نور بر پوستِ روز می لغزد
چکه ای بی پایان جائی که زمان پرتو می افکند و آرام می گیرد.

دو بدن
دو بدن رو در روی هم
گاهی دو موج اند
شب اقیانوس
دو بدن رو در روی هم
گاهی دو سنگ اند
شب کویر
دو بدن رو در روی هم
گاهی ریشه اند
شبِ در آغوش کشیده شده
دو بدن رو در روی هم
کاهی دو تیغ اند
شب جرفه
دو بدن رو در روی هم
دو ستاره اند
که در آسمانی تهی سقوط می کنند.

ضرب المثل ها
یک خوشهء گندم همهء گندم است
یک پَر یک پرندهء زنده که می خواند
یک انسان زنده انسانِ خیالپرداز هم هست
چرا که واقعیت بخش نا پذیر است
رعد کردارِ آذرخش را فریاد می زند
ویک زن خیالی همیشه به شکل معشوق پدیدار می شود
آب بدون وقفه سخن می گوید و هرگز تکرار نمی شود
در ترازویِ پلک ها رؤیا بی وزن است
در ترازویِ زبانی هذیان گو
زبانِ یک زن
پرندهء بهشتی بال هایش را می گشاید.

چشمه
حرف بزن
بگذار کلامی پائین بیفتد
روزخوش
تمامِ زمستان را خوابیدم و اکنون بیدار می شوم
حرف بزن
زورقی به سوی نور می راند
کلامی سبک بادبان بر کشیده پیش می راند
روز شکل رودخانه است
بر کناره های درخشانش پَرهای آواز تو
لطافت آب در علفِ به خواب رفته
آبِ روشن هجاهایِ نوشیدنی
حرف بزن
وقلهء سکوتی خوشبخت را لمس کن
بال هایت را بگشا و بدون وقفه سخن بگو
چهره ای فراموش شده می گذرد
تو نیزدر هیبتِ باد از مزرعه های ذرت عبورمی کنی
کودکی و تیر وکمان هایش معبود و انجیر بُنانش
بندهارا بگسل واز برج ها و باغ ها بگذر
آینده و گذشته می گذرند
زمان اکنون مرده است و تنها اندک زمانی برای کُشتن باقی ست
آذرخش هائی که خُرده هائی از زمانِ هنوز زنده را
در دهانِ خود حمل می کنند نیز بگذرند
پرواز شهاب هائی که درپیشانی من خاموش می شوند
حرف بزن
از سنگی دهان گشوده که خستگی ناپذیر فوران می کند
تشنگی ات راسیراب کن
و بازوان سپیدت را
در آبِ باروَرِ پیش گوئی هایِ قریب الوقع شناور کن.


مهم ترین آثاراکتاویوپاز

- سنگ و آفتاب
- کمان و چنگ
- به گویشِ آزادی
- هزارتوی تنهائِی
- ازواژه ای به واژهء دیگر
- آتشِ همه روزه
- درخت سخن می گوید
- آوائی دیگر ( شعر وپایان قرن)
- گزیده ای از شعرِ شاعران مکزیک


منابع:
- L’arc et la lyre, essai ( Les Essais) ), éd. Gallimard, Paris 1965.
- Liberté sur parole, poésie ( Du monde entier), éd . Gallimard, Paris 1966.
- Versant est ( édition bilingue), poésie ( Du monde entier), éd . Gallimard, Paris 1971.
- Le labyrinthe de la solitude, essai ( Les Essais) ), éd. Gallimard, Paris 1972.

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5001

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اکتاویو پاز شاعر جنگ های داخلی اسپانیا منتقد سرسخت فیدل کاسترو، بتول عزيزپور' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016