تصوير اول قسمتي از رود باراني است
با قايقي شكسته
جمله هاي كنار هم در انبار
و چمداني كه دست از سر قطار بر نمي دارد
مهرآباد شلوغ بود
كمربندها را لطفا ببنديد
روزنامه هاي تهران مي نويسند
ماشه براي كشيدن نيست
يا چكاندن
مراقب باشيد خانم
دارم شما را مي كِشم
يا ماشه را
دود از سر شهر بلند نمي شود
وبچه ها از طبقه چهارم پرت مي شوند
نقاش هاي دوره گرد
روي صداي گيتار ها
ساز دهني
اينجا كسي دعا نمي خواند
هوا دم كرده
اخبار مي گويد
پشت سد كرج شايد آب كمي بماند
كسي به سرهنگ نامه نمي نويسد
تپانچه تا پرده آخر شايد اصلا شليك نكند
صحنه همين جا تاريك مي شود
مراقب باشيد خانم
دارم شما را مي كُشم يا …
علي راضي
پاريس، فروردين 83