صورت مسئله اين است؛
انيميشن ايران چيست؟! چه موجوديتي دارد. چگونه شكل پذيرفته و چگونه پيش مي رود. تنها تورقي به دست نوشته هاي تاريخ نگاران سينمايي! نشان مي دهد كه نصب اولين دوربين تك فريم «آگزبري» در ايران به پيش از دهه 30 شمسي در يكي از راهروهاي ادارة سينمايي فرهنگ و هنر باز مي گردد. زماني كه افرادي همچون نصرت كريمي و اسفنديار احمديه، به فراخور درك و فراگيري خود دست به توليد آثاري زده اند كه اگر جماعت سينمايي و انيميشن ايران از آن بي خبر باشند. غربيان با درج و ثبت تاريخ ظهور اين آثار در كتب آماري خود، اطلاعات بيشتر و مفيدتري را در اختيار جهانيان گذارده اند. بگذريم كه وقت براي انيميشن تنگ است و اندك، و كلام نيز لاجرم الكن. اما انيميشن جدي ايران به دهه 50 شمسي و تأسيسِ مباركِ كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان باز مي گردد. دهه پنجاه براي انيميشن ايران اوقات خوش و موفقي است. «فرشيد مثقالي، نورالدين زرين كلك، وجي ها… فردمقدم، علي اصغرزاده، علي اكبر صادقي، نفيسه رياحي، ابوالفضل رازاني»، از ستارگان بي بديل آسماني هستند كه پرافشاني آنان هر چند كوتاه و سريع انجام گرفت، اما همچنان خاطرة جمعي جهاني، از آثار انيماتورهاي ايراني انبان و شيرين است. در واپسين سال هاي اخير انيميشن ايران سيري پُرافت و خيز داشته است. ذكر اين اوج و فرودها، بدون در نظر گرفتن عوامل پيراموني آن غير بازخواني و بررسي است. عواملي همچون ضعف در ساختار توليد و مديريتي سينما، تمركزگرايي ايدئولوژيك در بخش توليد، پويا نبودن سيستم صنعتي، التقاطي بودن اقتصاد، سندرم خنده آور پول گريزي و درآمدزايي، عدم اعتماد به فرآيند طولاني توليد انيميشن، غير هدفمند بودن سياست كلان توليد وتوزيع و غيره… از آن جمله است. انيميشن در سراسر جهان از درآمد زاترين و قابل اعتناترين صناعاتي است كه از جمعي ترين حالت ممكنه در سيستم توليد تا فردي ترين شيوه، توليدي و ارائه مي شود. انيميشن «هنر صنعت» پُر خرجي است، پول و تهيه كننده از عوامل ايجابي و ضروري در پيدايي آن است. هنگام كه اين دو عامل يعني پول و آنگاه شخص يا سيستم هدايت كننده پول، حضور نداشته باشند، حتي يك خط هم كشيده نمي شود. انيميشن هنر آزادي است، چون شاكلة اصلي آن «فانتزي» و بازي سيال تخيل است. شور و شعف فانتزي نگاري از ذهني آزاد و بي تشويش نضج مي گيرد.
فانتزي از تصاوير زندگي امروز و اتصال آن با جهاني غير اينجايي، زندگي ديگر گونه اي را آغاز مي كند. اما هنگامي كه؛ 1)سينماي ايران ورشكسته باشد، 2) روز به روز سالن سينماها تخته شود، 3) تكه اي (انيميشن) از بدنه سينما جدا، مستحيل يا انكار گردد، 4) خط قرمزها روزي سبز و روزي ديگر نارنجي شود، 5) انيميشن بچة صغير سينما باشد، 6) روح فانتزي نويسي و رويا پردازي بايد همراه با اندرز و غُصه نگاري و بكن، نكن باشد 7) پول در بساط نباشد، 8) تنها يك رئيس كل براي بقاي استوديوها وجود داشته باشد. (صدا و سيما) 9) كاربران و طراحان انيميشن تا يك سال از گرفتن حقوق واقعي و اصلي خود محروم باشند و در پايان از سر دلتنگي و عصبيت از اين اداره به آن استوديو و از آن مجله به آن اطاق گرافيكي گز كنند. ديگر چه جاي قصه گفتن و مقاله نوشتن است. وقتي باور بر اين است كه: 1) انيميشن اكران ندارد، چه جاي بحث و فحص 2) انيميشن و مجله تخصصي «پيلبان» آن هم در ايران. اين ها ديگر كي هستند!! 3) مگه نوني براي سينما وجود دارد كه انيميشن ايران از ان لقمه نگرفته باشد، و غيره و غيره و غيره.
انيميشن ايران راهي را مي رود كه اروپاي شرقي پيش از اين رفته است. ابتدا آموزش و آنگاه بررسي تمام مكتب ها و شيوه هاي پردازش و توليد سراسر جهان، آنگاه توليد و باز آفريني نمونه هايي مشابه در اندازه هاي كوچك در داخل كشور، سپس توليد وُله، تيزر و آنونس هاي تبليغاتي و پس از ان ورود قصه و داستان از تجريدي ترين نمونه ها تا عوامانه ترين نوع آن.
انيميشن ايران مرز توليد بازآفريني را تا اواسط دهة 70 شمسي به نيكي طي نمود. استوديوها آرام آرام آغاز كردند، «حور، رسانة فرد، كلك خيال، آبنوس» كه اين آخري به دليل ضعف در بالانس نمودن هزينه و درآمد دچار شكستي جبران ناپذير شده است. استوديويي كه روح توليد نظام مند و موفق را در ايران جاري ساخت، اما به همان دلايل غايب از نظر چنان در خود فرو رفت كه انگار اساساً وجود خارجي نداشته است. گناه اين استوديو و استوديوهاي مشابه در آن است، كه درصدد بودند از چنبرة سفارش گيري (قالب پذير و پدرخوانده اي) «شركت صبا» بيرون بيايند و با دستي گشاده و فرهيخته سفارشات خود را از آن سوي مرزها به كف گيرند، تا هم حجم پولي قابل تأمل، به كشور فراهم سازند، هم قدرت سرپنجگان طراحان و انيماتورهاي ايراني را به رُخ غربيان كشند و هم تعدادي از بيكاران جوان و خوش آتيه و خوش فكر! را دور هم جمع سازند تا هم ناني به كف آرند و هم انيميشن ايران را به راستي، تكامل بخشند. اما اين انتهاي كار است، باور كنيد كه سخت است، اما بايد بپذيريم كه از انيميشن ايران به تعمد يا تجاهل، نام نمي برند چون به آن باور ندارند. چون آن را ناكارآمد مي دانند، -مي پرسيد آنان چه كساني هستند، به اين سؤال شما جواب نمي دهم، …- چون اساساً با نفس و روح آن يعني «پرواز تخيل» ستيز دارند. قبول اين ادعا ساده است، هنگامي كه براي سرپا نگاه داشتن فلان استوديو و گروه انيميشن سازي داخلي فيلمنامه هاي ارسالي درباره «زندگي قديسين» و اسوه ها مقاومت باشد، آن هم بدون هيچ گونه چهره پردازي هم ذات پندارانه، بدون هيچ پردازش و بدون «پرواز خيالي»، بايد مجازات شويم و به ديدن چند بارة انيميشن هاي ژاپني و كره اي و سنگاپوري، و دم برنياوريم. بايد بپذيريم كه روح سيال فانتري بايد در كالبد يك انيميشن دميده شده باشد. شخصيت پردازي و ارتباط ارگانيك مابين تصاوير متراكم و ممزوج در فانتزي بايد به گونه اي باشد كه بيننده از آن حس بلند پروازانه و غير اينجايي بيابد. وقتي امكان چهره پردازي در انيميشن هاي قديسين وجود ندارد ديگر چه جاي ارتباط گيري و فروش در فانتزي. تجسم اشيا و افراد بايد عيني و حضوري باشد. بايد اشخاص بازي در فانتزي، قابل رويت، قابل فهم و در نهايت قابل قبول باشند. روابط محيطي كاراكترهاي فانتزي، فرم و شكل بيروني آن را، معنا و قابل درك مي كند. نمي توان به سراغ زندگينامه اي رفت كه در آن امكان پروبال دادن خيال انگيز و غير دنيايي وجود ندارد نمي توان با چهره پوشي و پنهان كاري، همذات پنداري و درك موقعيت فانتزيك را موجب نشد. آيا انيميشن ها بايد روابطي را تصوير كنند كه در سينما نگاري اتفاق مي افتد آيا… انيميشن ايران همين است كه هست؟ بضاعتي بزرگ در ذات خود، اما فقير از اعتماد و برنامه ريزي.
به راستي «انيميشن» ايران چيست؟!