رضا فرمند
[email protected]
چاهِ ژرفِ آشپزخانه
زن ساده دل
زن دخیل و دعا
آرمان هایش را
به همراهِ جهازاَش
به خانهی شوهر بُرد
و آنها را
چو بازیچههایی
در قفسه های آشپزخانه چید
آنگاه
بُردبادانه
چون درازگوشی
خود را به سرنوشت سپرد.
زن ساده دل
زن نذر و سفره
چندین سال
با هوشِ بسته
چون کودکی
روی کول عشق نشست!
از واژهها
-چشم بر آسمان-
بالا نرفت؛
با پُرسش های بزرگ
همسخن نشد!
و رفته رفته
بدینسان
به چاهِ ژرفِ آشپزخانه خو کرد
و آوازهای شگفت جهان را نشیند.
***
زن ساده دل
زن عزا و روضه
اکنون که با فسردگیاش
وَ یادهای کبوداَش
تنهاست
وَ از کُمای بلند خوشپنداری ها
به هوش آمدهست:
اندیشهاش
از آمدن به صدایش می ترسد
و سکوتاش
چون مرگ
گود شده است.
کپنهاک، ۲۰۰۴