(«تا یادم نرفته» ۵)
ما ایرانی ها مردم عجیبی هستیم؛ گاهی امور جدی را شوخی می گیریم و گاهی شوخی ها را جدی. انگار بس که این دو را با هم قاطی کردیم دیگر مرزی میان آن ها نیست؛ انگار حساسیت مان از دست رفته است؛ انگار دیگر از هیچ چیز حیرت زده نمی شویم؛ و شاید چون اگر بشویم کاری از دستمان برنمی آید به این نتیجه رسیده ایم که نشویم سنگین تریم.
تهران؛ شهر بی دفاع
عصر جمعه زلزله ای شمال ایران و بسیاری از شهرهای مرکزی، از جمله تهران را لرزاند. این زلزله که شدت آن را در تهران 4/4 ریشتر اعلام کردند باعث شد که احتمال وقوع زلزله در این شهر دوباره موضوع بحث و باعث نگرانی شود.
روز شنبه (نهم خرداد ۱۳۸۳) روزنامه ی شرق در صفحه ی اول خود خبر وقوع زلزله را منتشر کرد. به گزارش این روزنامه در حالی که دكتر مهدى زارع، استاديار پژوهشگاه بين المللى زلزله شناسى و مهندسى زلزله و برخی از مراکز بین المللی شدت این زلزله را بالای 6 درجه ریشتر اعلام کرده اند موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران «بزرگای» آن را 5/5 ریشتر ثبت کرده است! البته این اختلاف در آمار و ارقام برای ما که تجربه ی زلزله ی بم هنوز از یادمان نرفته چیز عجیبی نیست؛ آن جا در حالی که برخی مقامات رسمی و امدادگران تعداد کشته شدگان را بیش از 41 هزار نفر اعلام کرده بودند مرکز آمار ایران روزی به این نتیجه رسید که این تعداد کمتر از 27 هزار نفر است و دوباره شمردن اجساد را دلیل اختلاف این آمار دانست! وضع ارقام مربوط به کمک های داخلی و خارجی هم چیز متفاوتی نبود؛ در حالی که مطابق آن چه در مطبوعات کشور هم منعکس شده، رقم کمک های خارجی به چند صد میلیون می رسد، نهادها و ارگان های مسئول میزان کمک های دریافتی را جند ده میلیون دلار اعلام کردند! واقعا تکلیف آدمی که بخواهد در این مملکت حرف همه را جدی بگیرد خیلی نامعلوم است. شاید به همین علت باشد که کسی حرف کسی را جدی نمی گیرد و انتظار هم ندارد حرفش را جدی بگیرند.
در همان صفحه ی اول روزنامه شرق مقاله ی هشدار دهنده ای هم، با عنوان «راهنمای عملی زتده ماندن در زلزله»، درج شده که این گونه آغاز می شود: «اين نوشته خاص زلزله در تهران نوشته شده است كه به گفته بسيارى از كارشناسان حدود بيست و دو سال تاخير داشته است»! و بعد چاره هایی اندیشیده که مردم با رعایت آن ها شاید بتوانند جان خود را نجات دهند یا آسیب کمتری ببینند.
نویسنده با اشاره به این واقعیت که اکثر بناهای «مرکز و جنوب تهران قدیمی هستند و بدون اسکلت فلزی»، می نویسد خانه هایی که قبل از دهه ی شصت یعنی پیش از «تصویب قانون ایمن سازی» ساخته شده اند حتا اگر اسکلت فلزی هم داشته باشند اصول ایمن سازی در آن ها رعایت نشده.
من گمان نمی کنم کسی در این گفته شکی داشته باشد. واقعیت این است که با نگاهی سطحی به بناهای شهر تهران هم می توان تصور کرد که لرزه های شدید را تاب نمی اورند. اما ببینیم نویسنده (روزنامه ی شرق) به میلیون ها ساکن این بناها چه توصیه ای دارد؟ می نویسد «اگر در چنين مكانى زندگى مى كنيد حتماً به فكر تهيه يك مكان ايمن باشيد»! و از این گذشته « فعلاً دست به نقد اگر مىتوانيد نقشه اى از گسل هاى تهران تهيه كنيد و به شدت از تهيه مسكن روى مرز گسل ها خوددارى كنيد. هيچ ساختمانى با هر درجه ضريب ايمنى در مرز گسل ها سالم نخواهد ماند.» من که می خواستم این نوشته را جدی بگیرم در سایت «پژوهشگاه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله» (http://www.iiees.ac.ir/) نقشه ی گسل های اصلی استان تهران را نگاه کردم. مطابق داده های این سایت شهر تهران را دو گسل اصلی، یکی گسل شمالی و دیگری گسل شهر ری، در برگرفته است و گسل های فرعی دیگری نیز از تمام مناطق شهر عبور می کند! این نقشه را روزنامه شرق نیز روز یکشنبه در صفحه اول منتشر کرد. با توجه به این که اغلب بناهای شرق تهران و بخش بزرگی از بناهای غرب و شمال هم وضع چندان بهتری از بناهای ذکر شده ندارد و آن ها هم که احتمالا مقاوم اند در مرز گسل ها قرار دارند می توان نتیجه گرفت که در سراسر این شهر چند میلیونی کمتر بنایی است که در مقابل زلزله مقاوم باشد!
تهران؛ مردم بی دفاع
ساکنان این شهر اگر بخواهند توصیه های روزنامه ی شرق را که جزو روزنامه های جدی مملکت محسوب می شود جدی بگیرند باید پیش از هر کار دیگری برای بالابردن شانس زنده ماندنشان «دست به نقد» خانه خود را عوض کنند!
از طرفی و با توجه به این که، از مقامات و مسئولانی که با گذشت پنج ماه هنوز از اسکان موقت چند ده هزار زلزله زده ی بمی عاجزند انتظاری نمی توان داشت نتیجه ی عملی اجرای این توصیه ها این است که هر کس باید چاره ای بیندیشد و فکری به حال خود کند. اما چگونه؟ آیا نویسنده ی آن توصیه ها فکر نکرده مخاطبان این هشدار چند میلیون نفراند؟ شاید خوشبختانه ما مردم این حرف ها را مثل خیلی چیزهای دیگر جدی نمی گیریم. وگرنه وضع تهرانی که چند میلیون نفر در آن دنبال خانه هایی می گردند ـ که وجود ندارند ـ اگر خود به زلزله ای شبیه نباشد ولوله ای مهلک خواهد بود! زیرا مطابق این نوشته زلزله ی تهران همین طوریش هم «بیست و دوسالی تاخیر داشته». یعنی این جند میلیون باید عجله هم بکنند. روزنامه شرق توصیه می کند که وقت تلف نکنید و «همين الآن به همه دوستانى كه دوستشان داريد اين نكته ها را بگوييد...»!
آیا چون این توصیه جدی و عملی نیست باید به احتمال وقوع زلزله بی اعتنا بود؟
گرچه بسیاری معتقدند زلزله را نمی توان به طور قطعی پیش بینی کرد، با توجه به اطلاعات موجود این شهر، ازجمله، یکی از مناطقی است که امکان وقوع زلزله در آن بسیار است. شکی نیست که هشدار و آموزش در کاهش خسارت و تلفات نقش مهمی ایفا می کند. و باز مسلم است که آمادگی در مواجهه با حوادث طبیعی و واکنش به موقع و سازماندهی امداد می تواند به نجات بسیاری منجر شود. تعدادی از جان باختگان زلزله های گذشته (و از جمله زلزلهی بم) قربانیان اهمال و ندانم کاری، عدم آموزش و عدم آمادگی هستند. اما هر پیشنهاد و هشدار موقعی معنا دارد که امکانات اجرایش فراهم باشد یا بتوان امکان اجرایش را فراهم کرد. چه بسا که همین فردا در تهران زلزله ای رخ دهد و چه بسا کسانی که به برخی توصیه های این نوشته عمل کنند شانس زنده ماندن بیشتری داشته باشند. با این حال بخش بزرگی از توصیه های این «راهنمای عملی» چنان غیرعملی است که به نظر شوخی می رسد. و نه تنها شوخی که غیر مسئولانه است. اما جایی که مسئولانش مسئولیت نمی پذیرند از روزنامه نگارش چه انتظاری می توان داشت؟!
پس و پیش زلزله، بالا و پایین ما
چون زلزله ساخته ی ما نیست و شوخی سرش نمی شود ببینیم «راهنمایی»های دیگر این روزنامه ی جدی چیست. و برای زمینی که زیر پایمان خواهد لرزید و سقفی که بر روی سرمان خواهد ریخت چه فکرهایی کرده. «راهنمای عملی ...» در سه بخش تنظیم شده؛ یکی برای «پیش از آن که زلزله اتفاق بیفتد» و دیگری برای «اگر زلزله اتفاق افتاد» و سومی برای «پس از آن که زلزله اتفاق افتاد...»
اول پیش از زلزله. می نویسد:
ـ «همين الان كه اين نوشته را تمام كرديد برويد دو تا بطرى نوشابه خانواده خالى را از آب پر كنيد و داخل ماشين بگذاريد.» (البته نویسنده داخل کدام ماشین را مشخص نکرده اما بعید است منظور ماشین همسایه باشد. پس آن ها که ماشین شخصی ندارند اگر خواستند مسئله را خیلی جدی بگیرند باید اول به فکر تهیه اش باشند. و اگر پول ماشین خریدن نداشتند یا باید سراغ همان همسایه بروند یا فعلا از این «راهنمایی عملی» بگذرند و امیدوار باشند شاید انشاءاله تا زلزله بعدی فرجی بشود...)
بعد: «يك ساك كوچك تهيه كنيد. سعى كنيد از نوعى باشد كه دسته بلند دارند و روى دوش قرار مى گيرند. يا يكى از اين كوله پشتی ها كه قديم ها براى كوهنوردى و در حال حاضر براى مدارس استفاده مىشود.»! (یعنی اینبار باید بروید سراغ اموال بچه تان. آن ها که بچه ندارند باید تا دیر نشده فکری به حال زلزله بکنند.)
بعد «چند تا كنسرو تن ماهى، كمى خشكبار، قند، يك راديوى كوچك و يك چراغ قوه داخل آن بگذاريد. براى تمام اين وسايل باطرى تهيه كنيد و حواستان باشد هر دو ماه باطرى را عوض كنيد.» (اگر باطری برای تن ماهی گیرتان نیامد می توانید از همان باطری های خشکبار هم استفاده کنید.)
و بعد:
«پيچ گوشتى، شمع، چاقو، سوت و آچار فرانسه را هم داخل همين ساك قرار دهيد. لوازم كمك هاى اوليه را در اين ساك قرار بدهيد. شامل يك قيچى كوچك، باند استريل، چسب، قرص آنتى بيوتيك و استامينوفن، قرص اسهال، الكل و داروى مسكن [...] اگر از سوييچ ماشين تان دو تا داريد يكى را داخل ساك قرار دهيد. اگر نداريد برويد يكى تهيه كنيد» (پدر جان عرض کردیم ما اصلا ماشین نداریم... عجب بدبختی ای داریم ها. آقا تو رو خدا یک «راهنمایی عملی» زلزله هم برای فقرا بنویسید...)
اما نه، انگار انجام دستورات این «راهنمایی عملی» بدون ماشین ممکن نیست، زیرا جای دیگری توصیه می کند: «حتماً يك كلنگ داخل ماشين تان بگذاريد بعد از زلزله مىفهميد مخترع آن چه نعمتى را اختراع كرده است.» (در بخش پس از زلزله به «اختراع نعمت کلنگ» اشاره می شود! ضمنا از همین بخش های نقل هم متوجه می شوید که نویسنده برای تفهیم موضوع و الغاء حس زلزله از «نثری زلزله زده» استفاده کرده است.)
و بعد...
«يك بسته دستمال كاغذى رولى فراموش نشود. چند متر طناب، حوله، كوچك، مقدارى پول و طلا يك يا دو قطعه خيلى كوچك از يادگارى كه خيلى برايتان ارزش دارد.» (یادگاری رو چشم، چون ما اینجا غریبیم از این چیزا زیاد داریم. اما طلا رو شرمنده.... شاید زلزله بعدی....)
بعد هم یک توصیه برای اتاق خواب کرده اند که به نظر خیلی مفید می آید: اول این که «اگر عادت داريد كنار تختتان پارچ آب بگذاريد حتماً از اين به بعد از پارچ و ليوان پلاستيكى استفاده كنيد.» بعد: «داخل اتاق خواب را از لوستر و تابلو و اكواريوم و آينه و هر چه وسايل اين طورى است خالى كنيد. تنها يك تخت براى اتاق خواب كافى است و احياناً يك ميز آرايش بدون آينه.» (آن ها که اصلا «وسایل این طوری» ندارند بهتر است اول آن ها را تهیه کنند تا بعد برای ایمن سازی خانه بتوانند بهتر به دستورات این نوشته عمل کنند.) من فکر می کنم حالا که شما قضیه را خیلی جدی گرفته اید و امکان پیدا کردن خانه درست و حسابی را هم ندارید و حالا که مشغول جمع و جور کردن هستید سقف اتاق را هم بردارید چون گاهی پس از زلزله آدم متوجه می شود که زیر سقف خوابیده و هر کار می کند بیدار نمی شود....)
نویسنده این توصیه های اتاق خوابی را برای آن ارایه داده که معتقد است «۶۰ ددرصد زلزله ها در شب رخ می دهد.» به همین خاطر برای این که خیال تان راحت باشد در ابتدای بخش «پس از زلزله» اضافه می کند:
«اگر هنگامى كه خواب بوديد ديديد كه زمين مىلرزد زياد به خودتان زحمت ندهيد، تا از گيجى خواب بيدار شويد زلزله تمام شده است.» و در ادامه می نویسد: «مدت زلزله بين سى ثانيه تا يك دقيقه است.» (زلزله ی بم هم که می گویند دوازده ثانیه بیشتر طول نکشید یا شایعه است یا اشتباه شده) «اگر از شانس بدمان زلزله يك دقيقه اى نصيبمان شد باز هم از جايتان تكان نخوريد در جايى كه هستيد بمانيد و سرتان را حفظ كنيد. چون ساختمانى كه سى ثانيه جلوى زلزله ايستادگى كرده است سى ثانيه ديگر هم ايستادگى خواهد كرد.» (اگر هم نکرد و روی سرتان خراب شد هر چه خواستید بگویید.)
اما از آنجا که چهل درصد زلزله ها ـ که اتفاقا و استثنائا فقط کمی کمتر از نصف باشد ـ در شب رخ می دهد به نظرم بهتر است توصیه های مربوط به اتاق خواب را در مورد بقیه اتاق ها و آشپزخانه و حمام هم رعایت کرده و آن جا را هم از وسایل شکستنی و افتادنی پاک کنید.
«اختراع نعمت کلنگ» و نسبت دزدان به خانه های ویران
در این «راهنمای عملی» بخشی نیز به کارهایی مربوط است که پس از وقوع زلزله باید انجام شود. در این قسمت از جمله توصیه می شود که: «به سرعت فرزند كوچكتان (تا ده سال) را بغل كنيد و به طرف در برويد به همسرتان ماموريت بدهيد به طرف ساك و آب برود...» یا «زياد نگران بسته نشدن در خانه نشويد. نسبت خانه نيمه ويران به افراد دزد بيشتر از آن است كه به خانه شما هم دستبرد بزنند.» (البته در این مورد بین علمای زلزله اختلاف نظر است؛ بعضی ها معتقدند بستن در خانه ی نیمه ویران واجب است و برخی، به ویژه با توجه به تجربه ی زلزله بم، معتقدند در این مملکت هیچ وقت نسبت خانه های ویران و نیمه ویران به افراد دزد بیشتر نخواهد بود. اما حالا که داریم برنامه ریزی می کنیم بد نیست یکی هم یک «راهنمای عملی» برای دزدان بنویسد که اگر بر اثر معجزهای این اتفاق افتاد و خدای ناکرده نسبت به هم خورد دزدان طوری عمل کنند که به کسی اجحاف نشود.)
در ادامه ضمن راهنمایی های دیگر برای این که متوجه شوید «مخترع کلنگ چه نعمتی را اختراع کرده» راهنمایی می کند: «اگر نيمى از بدن فردى را بيرون از آوار ديديد با كمك كلنگ و احتمالاً دو سه نفر ديگر شايد بتوانيد از زير خاك خارجش كنيد....» (مطابق گفته های پزشکان تکنیک استفاده از «نعمت کلنگ» و اصولا اقدامات کلنگی با موفقیت در شهر بم تجربه شده و باعث قطع نخاع چند صد نفر بوده است.)
اما انگار نویسنده ی این راهنمایی ها خودش هم متوجه است که جدی گرفتن بعضی حرف ها ساده نیست. چون می نویسد، بعد از زلزله «به هيچ وجه از تخت خارج نشويد. احتمالاً اين نوشته را در مورد پاك سازى اتاق خواب از تابلو و آينه زياد جدى نگرفتيد، يا شب قبل پارچ آب و ليوان را كنار تخت گذاشته ايد و اين ها حالا تبديل شده اند به بلورهاى زيباى شيشه. بعد از زلزله برق ها قطع شده است و از نور و اين حرف ها خبرى نيست.»
با این همه نوشته ی خود را اینگونه خاتمه می دهد: «يك نكته ديگر: همين الآن به همه دوستانى كه دوستشان داريد اين نكته ها را بگوييد. به برادر، خواهر، مادر و پدر» و ظاهرا امید دارد که لااقل آن ها این توصیه ها را کمی جدی تر بگیرند.
من چون گمان دارم که زلزله شوخی بردار نیست گفتم «تا یادم نرفته» بخشی از این «راهنمایی های عملی» را اینجا نقل کنم که هم دوستانی که دوستشان دارم و هم دوستانی که دوستشان ندارم و ـ چون مسئله نه تنها جدی که حیاتی است ـ حتا دوستانی که مرا دوست ندارند بخوانند و استفاده کنند.
آخر این که:
توصیه می کنم همه ی توصیه ها را بخوانید و به هر کدام که با عقل سلیم متناسبش یافتید و امکانش را داشتید عمل کنید. (مثلا نه تنها به ماشینی که ندارید بلکه به ماشین همسایه نیز دل نبندید. تهران زلزله نزده هم جای ماشین سواری نیست، چه برسد به این که هشتاد درصد بناهایش هم توی خیابان هایش پخش شده باشد.) ضمنا جدی بودن را فراموش نکنید. و به ویژه با مسائل خیلی جدی مثل زلزله شوخی نکنید! اما فراموش هم نکنید که چه قبل و چه بعد از زلزله هم می شود خندید؛ حتا به نوشته هایی که به ظاهر در مورد مسائل جدی خیلی جدی حرف می زننند.
دلیل برای ماتم و گریه در این مملکت کم نبوده و نیست! کابوس بم هنوز در خواب های ما بیدار است.
دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن چه میان دو گیومه آمده عینا از متن «راهنمای عملی ....» روزنامه ی شرق (شماره شنبه نهم خرداد ماه ۱۳۸۳، صفحه اول) نقل شده است. افزوده های داخل پرانتز و تاکیدها از من است.