جناب آقای خسرونشان نصب و انتصاب شما در جایگاه ریاست مرکز هنرهای نمایشی و مصاحبهی خندان جنابعالی باعث انبساط خاطرم شد و بهانهای تا مطالبی به عنوان تاریخنگاری ِ کوچک ِ این پست ِ ظریف خدمتتان تحریر شود هرچند من این کتابتها را مرحمی بر زخم جانکاهی که بر پبکر ِ فرهنگی ِ این جامعهی نفتفروش وارد آمده است نمیبینم. عمق فاجعه چنان گستردهاست که همان به دستمالی بر شامه بفشاری و دمی بگریزی تازه به کجا که همهجا معامله با بشکههای نفت است!
بد ندیدم قبل از هر چیز بعنوان مقدمه و معرفی خود فهرست آثار نمایشی ِ به اجرا در آمده و یا خدای نکرده توقیف شده را چون سفرهی شام غریبان حضور محترمتان پهن کرده باشم و اسامی بازیگران جوان ِ با استعدادی را ردیف کرده باشم که از ثمرهی همین انتصابها احتمالا جوانمرگ شدند!
در آن جایگاه دکتر خسروشاهی قرار داشت که نمایشنامهی تصاویر شاعرانه در شب اول اجرا توقیف شد و اموالش هم مصادره گردید. بامزه است که خروسی زنده هم جزو اموال گروه نمایش بود که مسئول امنیت سالن نمایش بعد از متوقف ماندن ِ نمایش ِ شش ماه تمرین شده آنرا روی برنج گذاشت!!
در زمان همان صدارت نمایشنامهی نیزن سحرآمیز با همکاری سی بازیگر در فرهنگسرای بهمن آماده شد که بدست همکاران و همشهریان فرهنگی ِ جنابعالی آقای مرادیان و بهروز غریبپور و شرکا متوقف شد و مورد توجه ملوکانه قرار نگرفت. فیلم یکساعتهی لوکیشن بکارگردانی من و کامبیز درری را در همان سال تلویزیون سربه نیست کرد و حتا کپی از آن به دست من نماند!
در آن جایگاه دکتر سلیمی قرار داشت. نمایشنامهی تصاویر شاعرانه به صحنه رفت ولی نمایشنامه های
عروسکباز روی نیمکت خفته است.( بر اساس اشعار ژاک پرهور)
جنبش انفیه در کلکته
بامداد از دریچهی تاریک
بعد از آمادهگی و ماهها تمرین توقیف شدند.
از ساخت ِفیلمنامه های:
زندهباد بچهها
فیلمنامهی نیما
جلوگیری بعمل آمد.
در آن جایگاه دکتر شریفخدائی قرار داشت . بازیگران جوان این نمایشها بر اثر این توقیفهای جنونزده روحیه و آرامش خویش را از دست دادند و مانند هزاران جوان دیگر این دیار به انزوا کشیده شدند.
کانون پانتومیم ایران کولهبارش را از دخمهای به دخمهای دیگر کشید.
سه بازیگر گروه نمایش
پیمان سنندجی زاده
بهزاد شکارچی
علیرضا مقانلو
از دست رفتند و در عوض طرح ِ جشنوارهی پانتومیم از سوی مرکز هنرهای نمایشی ربوده شد و به گروهی غیر متخصص که شاهکار و استعدادشان حلقه بگوشیست سپرده شد. کتاب تحقیقی من که هجدهسال برای تدوین آن زحمت و مرارت کشیدم با توطئهی سکوت از پیشخوان کتابفروشیها برداشته شد.
اینک جناب دکتر خسرو نشان، شما خندان بر این مسند خون و حسرت ِ نمایش تکیه زدهاید. پردهی خویش را بازی خواهید کرد اما بدانید که ما این غمنامه را حرف به حرف میشناسیم و به چشم دیدهایم که کلادیوس نامیست عام و بستر فریب و این صحنه را میدانیم تا کدامین روز ِ نزدیک ِ قضاوت جولانگاه بازیگران ِ فصلی خواهد بود.
با احترام
سیروس شاملو