شاملوی پژوهشگر، حكايت ديگری ست ، حكايت يك "هركول فرهنگی١".
در گستره متن شناسی ، و پژوهش در اين پهنه ، يادگارهائی برجای گذاشته است: افسانههای هفت گنبد نظامی ، ترانههای ابوسعيد ابیالخير، خيام و باباطاهر، حواشی و يادداشتهايی درباره شاهنامه فردوسی ، غزلهای حافظ، مفاهيم رند و رندی در غزل حافظ و حافظ شاملو.
حافظ شاملو، پرخريدارترين حافظ در ايران ، بحث برانگيزترين هم هست.
"حافظ شاملو" اگر برابر نهاده شود با كار استادان اين فن ، يعنی با كار استادان متن شناسی – و برای نمونه با زنده ياد دكترخانلری و يا دكتر هومن – از ارج و اهميت والائی برخوردار نيست و شاملو بدرستی بر جلد آن نوشته : حافظ به روايت شاملو. و اين روايت بدبختانه بيشتر شخصی است تا علمی و تاريخی.
كتاب بسيار پرفروش بوده است و همچنان پرفروش خواهد ماند. نه به دليل ارج درونیی كار، به اين دليل كه بر جلدآن نام دو تن ازبزرگترين شاعران تاریخ ايران زمين آمده است: حافظ و خود احمد شاملو٢ " شاملو خود درباره حافظ میگويد:
"برای من جالبترين جنبهی حافظ ، جنبه مبارزهجويانه اوست... اين جنبهی اجتماعی - سياسی حافظ در مرتبه اول برای من فوقالعاده مهم بود. بعد هم خوب آن جان شاعرش و آن زبان شسته رفته و پرتحركی كه در اختيار دارد كه در واقع يك معلم است برای ما كه چند صد سال بعد از او به دنيا آمدهايم.
... آقای مطهری برداشته كتابی نوشته و درآن مدعی شده كه من سعی كردهام حافظ را ضدمذهب نشان بدهم به اين دليلی كه خودم چنين نظری دارم. مسئله اين نيست. میشود برای آقای مطهری اين سئوال را مطرح كرد كه وقتی حافظ میگويد؛
ما شیخ و زاهدكمتر شناسيم
يا جام باده يا قصه كوتاه
روی سخنش با من است يا با شيخان روزگارش؟........
در باره به هم زدن توالی و روال ابيات ، شاملو میگويد: "من نشان دادهام كه بسياری از نسخهها توالی ابياتشان متفاوت است. خب ، فرض كنيد من توالی ابيات را به هم ريختهام ، آخر اين توالی درستی است كه آقای خانلری به دست داده؟:
به هر سو بلبل بيدل در افغان
تنعم زين ميان باد صبا كرد
گر از سلطان طمع كردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا كرد
نقاب گل كشيد و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا كرد
خوب ، من ميگويم او معتقد است كه شعر نبايد معنی درستی داشته باشد، قافيهاش جور باشد كار تمام است ، بفرمائيد، بت شان آقای خانلری است ، دسته گل به آب داده به جای ديوان حافظ!"٣
********
شاملوی پژوهشگر اما كار سترگ و رشكبرانگيزاش در عرصه پژوهش "كتاب كوچه "است. شاملوی عاشق انسان ، دلبستهی مردم و همدست تودهی محروم ، تشنهی شناخت فرهنگ مردم و شناساندن آن بود. او بیدليل نزديك به پنجاه سال از عمرش را به پای اين كار حماسی نريخت.
و من در لفاف قطعنامهی ميتينگ بزرگ متولد شدم
تا با مردم اعماق بجوشم و با وصلههای زمانم پيوند يابم
تا به سان سوزنی فرو روم و برآيم
و لحافپارهی آسمانهای نامتحد را به يكديگر وصله زنم
تا مردم چشم تاریخ را بركلمهی همهی ديوانها حك كنم -
مردمی كه من دوست میدارم
سهمناكتر از بيشترين عشقی كه هرگز داشتهام -٤
شاملو تلاشی جانانه و يگانه كرد تا پيام خود را به آنان كه دوستشان میداشت- به مردم – برساند و از آنان نيز بياموزد. روزنامهنگاری ، نوشتن و سرودن برای كودكان ، پارهای از ترجمهها، سراغ حافظ رفتن ، و سرودن ترانه راههائی برای رساندن حرفهايش به گوش مردم بود.
در اين ميان بهرهگيری از صدای زيبايش از نوآوریهای نمونهوار است. پيش تر شاملو به سينما هم روآورده بود، شايد برآن بود تا از سيمای زيبا و هنر نوشتن و بازيگریاش برای رساندن پياماش استفاده كند. به هرگونه اما كار در عرصه سينما را ادامه نداد:
"شاملو در سينما كار كرده است. البته به گفته خودش (كه من از خود شاملو شنيدهام) اين كار بيشتر غم نان بودكه او را به ويژه در جوانی به اين گستره كشاند. با اين همه چندی پيش از شاهرخ گلستان - سينماشناس نامآور خودمان - در گفتگوئی راديوئی شنيدم كه گفت اين فيلمها را ديده و از چندی از آنها خوشش آمده است. به هرحال همين كه شاملو در اين فيلمها دست داشته است بدانها ارزشی میدهد.. ٥. " شاملو اما با ضبط و انتشار دهها نوار صوتی و سی دی ، با صدای دلنشيناش و همكاری بهترين آهنگسازان ، اشعار خودش ، نيما، حافظ، مولوی، خيام ، لوركا، لنگستن هيوز، مارگوت بيكل و.... داستانها و شعرهايش برای كودكان و.... را به ميان مردم برد. كاری كارستان و بیسابقه.
"فرهنگساز بزرگ زمانه" از سوی ديگر، برای شناخت و شناساندن فرهنگ مردم به سراغ "كتاب كوچه" میرود.
*********
فرهنگنويسی و ضبط لغات ، اصطلاحات ، تعبيرات و ضربالمثلها جزو سنن فرهنگی ماست ، كه ارزشهای فرهنگی ، سياسی و علمی آنها پوشيده نيست. از زمانهای بسيار قديم ما صاحب كتاب "فرهنگ"يا لغات بوديم. به برخی از آنهاكه تا حدی به نوعهای امروزين فرهنگ نويسی نزديك بودند میتوان اشاره داشت ؛ فرهنگ آنندراج ، كتب لغتی از فارسی به فارسی است. اين اثر تاليف محمد پادشاه متخلص به "شاد" در هند و ايران است ، كه در سال ١٣٠٦ه. ق پايان يافت. از فرهنگهای مقدمتر از : برهان قاطع ، فرهنگ جهانگيری تاليف ميرجمالالدين حسين بن فخرالدين حسن انجوی شيرازی ، انجمن آرا، مغ يدالفضلا، كشف اللغات ، بهار عجم و هفت ملزم میتوان نام برد، كه در اين ميان فرهنگ جهانگيری در زمان سلطنت اكبر پادشاه هند، به سال ١٠٠٥ ه. ق شروع و در زمان سلطنت اكبر پادشاه هند، به سال ١٠١٧ه. ق پايان يافت. براين مجموعه فرهنگ اسدی يا لغت نامه فرس اسدی ، فرهنگ پهلويك يا پهلوی ، فرهنگ رشيدی ، وفائی ، نظام ، سروری ، شعوری (فارسی به تركی)، عباسی ، قواس ، ميرزا ابراهيم و فرهنگ ناظم الاطبای ميرزاعلی اكبرخان نفيسی يا فرهنگ نفيسی يا فرنود سار و... را میتوان افزود. بعدتر نيز فرهنگها و لغتنامههای متعددی تدوين شد كه برای نمونه میتوان از فرهنگ دهخدا، معين و... نام برد.
اما عرصهای كه در "فرهنگ و لغتنامه" كتاب كوچه برآن گام زده شده ، يعنی به عنوان مجموعهای شامل: "جامع فرهنگ لغات ، اصطلاحات و تعبيرات ، فولكلور، ضرب المثلها، باور تودهها، آداب و رسوم ، خوابگزاریها، بازیها ، ترانهها، چيستانها و... " پهنهای گسترده و نوآورانه است ، و شايد به همين دلائل بتوان كتاب كوچه را نوعی دائره المعارف نيز دانست.
پيشتر انجوی شيرازی ٦ نيز كار و تلاشی ارزشمند و برجسته در اين عرصه كرده بود اما كتاب كوچه به دليل ويژگیهای محتوائی ، روش تدوين و حجم كار، شاخصترين اثر در اين زمينه است.
شاملو دررابطه باتلاشهای انجوی شيرازی میگويد:
"انگار هيچ كس دلش برای هيچ چيز نمیسوزد. استاد انجوی باآن همه شوق و علاقه آن دستگاه را پیريزی كرده بود و به آن خوبی پيش میبرد. در حقيقت برای تدوين فرهنگ توده نهضتی به راه انداخته بود كه مردم سراسر كشور با شوق و شور تمام برای گردآوری فرهنگشان به تكاپو افتاده بودند. چرا آن مركز میبايست تعطيل بشود؟ من واقعا" قادر به درك پارهئی مسائل نيستم. چرا بايد با كسانی كه از دل و جان میكوشند و به نان خالی میسازند و توقعی از كسی يا جائی ندارند اين جور خصمانه رفتار بشود؟"٧
تدوين كتاب كوچه از نظر فنی ، آوانويسی ، شيوهی تدوين مطلب و... مورد تائيد و قبول تنی چند از صاحب نظران در اين عرصه قرار نگرفته است ، و حتی سخن از "وجود مطالب غيرلازم ، نقل قولهائی اضافی و... نيز گفته شده است(٨ ). اما همين صاحب نظران براين واقعيت اشاره دارند كه در كتاب كوچه؛ معانی گويا هستند، و معانی ضمنی و عاطفی. و انبوه لغات و اصطلاحات و تعبيرات برای نخستين بار است كه در يك فرهنگ راه میيابند، فرهنگی كه شاملو با ديد و نگرشی خاص به سراغ آن رفت. او میدانست فرهنگ و دانش توده ، فرهنگ و دانشی است كه پيش از آن كه تحولات سريع اجتماعی عناصر مختلفاش را از بين ببرند بايد ثبت شوند، فرهنگ و زبانی كه فرهنگ و زبان زندگی است ، كه میتواند وسيلهای برای تفاهم ، معاشرت و به دست آوردن معرفت و انتقال آن باشد. زبان توده ، زبان گفت وگوی مردمان ، با پيرايههايش حتی ، بخشی از فرهنگ معنوی جامعه است. گوشههائی از ريشههای تغيير و تكامل هر ملتی است ، كه مردم برای تغيير آن و تجديد تربيت خود بايد آن را بشناسند، و خلاقانه و نقادانه با آن روبرو شوند. زبان تودهی مردم بازتاب بخشی از روان جامعه ، نيروی افكار عمومی و افزار مراوده و آميزش مردم است ، زبان ظرايف فرهنگی ، چه فكری و معنوی ، و چه هنری و سياسی ست. متلها و ضربالمثلهايش حتی تاباننده وضعيت و ويژگی زندگی عمومی جامعه ، اوضاع و احوال زمانه ، شادیها و مشگلات و آرزوهای مردم است ، و نيز نماد نادرستیها و زشتیهای جا افتاده درانديشگی و رفتار تودههاست.
"من دهها سال است كه با بخش عظيمی از ميراث اجتماعیمان درگيرم ، با فرهنگ توده كه همه چيز از زشت و بد و خوب و زيباو درست و نادرست و خرافه و خرد تجربیی ناب در آن به هم تنيده و هيچ كسی هم حق كنار گذاشتن يا كاستن و افزون و دستكاری عناصر آن را ندارد. باوجود اين وقتی در آن برمیخورم به فرمايشاتی از قبيل "ترك و حديث دوستی قصهی آب و آتش است "از اين كه ناچارم اين "بیفرهنگی ضدملی" را ثبت كنم عميقا" متاثر میشوم. يا هنگام ثبت جملهی "مگر جهود گيرآوردی؟" هرگز به خود اجازه نمیدهم چنان به خونسردی از كنارش بگذرم كه ماحصل آن تائيد تلويحی حق تحقير و آزردن اقوام ديگر باشد.
برای من ميراثها وجود دارد، فرهنگ گذشته وجود دارد، فرهنگ امروز وجود دارد و البته فرهنگ فردا هم كه ممكن است عناصری از فرهنگ پريروز و ديروز و امروز نيز به آن راه پيدا كند يا نكند وجود خواهد داشت و.... ٩"
شاملو در رابطه باكتاب كوچه میگويد:
"..... ماقيافهی درونی جامعه را توی آينه داريم به خودشان نشان میدهيم. به اش میگوئيم تو ناگزيری خودت را يك خرده آرايش كنی ، میبينی؟ اين شاخكهائی كه برای خودت گذاشتهای را بايد بريزی دور ، تا چهره واقعی خودت را ببينی. اگر از اين اثر واقعا" اين نتيجه گرفته بشود من و آيدا حس میكنيم عمرمان بيش از طول زمانيش مفيد بوده است. "١٠
*******
تا امروز میبايد ١٠جلد از گنجينهی كتاب كوچه منتشر شده باشد، چيزی حدود ١٠هزار صفحه ، فقط تا حرف "ث". ١١ گنجينهای عظيم كه نماد سخت كوشی ، استعداد سرشار، شهامت و جسارت شاملوست. كاری پررنج و مشقت كه بیترديد از توان فرساترين كارهای تحقيقی وعلمی ست ، "و مردم فقير و معصوم كشور ما بايد بوسه بر چشمهای خسته اين مرد بزنند كه يك تنه اين همه را گرد آورده ، اول به اين در و آن در- و در چه نا كسانی خدايا!- زده تا چاپش را برعهده گيرند، و نهايتا" به اين نتيجه رسيده كه تنهاست با دو دست خود و با دو دست نوازشگر و مهربان زنش ؛ با عشق به كار خود، و عشق زنش به او و عشق خود او به زنش و كارش."١٢ شاملوی پژوهشگر میگويد:
"دوبار مجموع فيشها و يادداشتهای من از بين رفت. يك بار بعد از كودتای ٢٨ مردادبود كه به خانهی ما ريختند و هرچه كتاب و يادداشت داشتم بردند و چون ديدند سياسی نيست لابد همهاش را ريختند دور، كه فدای سر محمدرضاخان پهلوی!
يك بار هم يادداشتهای مرا يكی نگه داشت و به من نداد. اين بار سوم است ، همان طوركه در مقدمه گفتهام ، اين بار را هم ازآيدا دارم. يعنی دفعه دوم كه از بين رفت برای سومين بار شروع كردم به جمع آوری مواد يادداشت..... "١٣
سال ١٣٥٥(١٩٧٦) از طرف دانشگاه كلمبيای نيويورك برای تدوين كتاب كوچه پيشنهاد كمك شد شاملو اما نپذيرفت. مهر ماه سال ١٣٥٧نخستين دفتر كتاب كوچه - حرف آ –در ٣٤٢صفحه توسط انتشارات مازيار در تهران منتشر شد.
شاملو در پيشگفتار اين دفتر مینويسد:
" كم و بيش هفتصدوپنجاه سال پيش ، دای دون (كه تاریخ خط چينی را تدوين كرد) در اعتراف به كاستیهای تاليف خويش نوشت: "اگر میبايست چندان تامل كنم كه خامیهای كارم همه پخته و كاستیهای آن همه برطرف شود، نگارش اين كتاب هرگز به پايان نمیرسيد!"
ديگران نيز بارها اين سخن را از فرزانه چينی به وام گرفتهاند.... از آن جمله يكی ويليام جيمز دورانت است... اما اگر تكرار سخن فرزانهی چينی به وسيله دورانت شكسته نفسی بزرگوارانه استادی پژوهنده است كه با اقدام به نوشتن "تاریخ مركب تمدن انسان" به گفته خود او "مبادرت به اقدامی تهورآميز كرده است كه به آب بازی ماجراجويانهئی در گردابهای مرگبار میماند". تكرار آن در اينجا و در مورد كتاب حاضر چيزی جز اشارتی صادقانه به يك حقيقت نيست. فراهم آوردن اين كتاب دست تنها و يك تنه ، كاری جنون آميز بوده است؛ به خصوص كه دوبار بخش عمده يادداشتها و اوراق آن بیرحمانه نابودشد."١٤
ادامه انتشار دفترهای بعدی كتاب كوچه اما با مشكل و سد سانسور اسلامی مواجه شد. شاملو در همين رابطه میگويد:
"خب ، هنوز فرهنگ در مملكت ما يك زائده دست و پاگير است ، چيزی مثل يك دم. وقتی میگويند يارو دم در آورده ، يعنی رويش زياد شده. در واقع چاپ بعضی از كتابها هم نتيجهاش زيادكردن روی مردم است. به هر حال ما داريم كار خودمان را میكنيم و اميدواريم بالاخره روزی اينها دربيايد. ظاهرا" صلاح نيست فرهنگ عاميانه منتشر شود. شما ذيل بعضی از محورها را نگاه كنيد میبينيد در يك جا فشرده شدن مثلا" پاره ئی از باورها چه قدر لو دهنده است. مثلا" حوالهتان میدهم به ذيل ابراهيم در اوائل حرف الف ، كه میشود جلدچهارم جزو همين پنج جلدی كه منتشر شده. بخوانيد و ببينيد "اصل انواع" علمی چه شكلی تبديل به يك مضحكه شده ، خب ، وقتی آدم اينها را بخواند و ازخودش خندهاش بگيرد، به خيلی چيزهای ديگر هم ممكن است شك كند، پس خطرناك است عقايد توده را تدوين كردن و جلوی چشمش گذاشتن. نشان دادن قيافه توده مردم توی آينه به خودشان چيزيست كه اصلا"صلاح نيست. "١٥
شاملو در پاسخ به اين سوال كه " آياادامه انتشار اين كتاب در خارج كشور امكان پذيراست يا ترجيح میدهيد ابتدا در داخل كشور منتشر شود؟"، میگويد:
"اين كتاب بايد منتشر بشود، چه در داخل چه در خارج كشور منتها من در داخل ايران زندگی میكنم و از وطن خودم حاضر نيستم بيرون بيايم و چون به هرحال اين اثر مورد بغض و كينه قرار گرفته در هر گوشه دنيا كه منتشر شود به احتمال فراوان امنيت كاری مرا به خطر میاندازد. البته میشود قسمتهائی از آن را سانسور كرد و كنار گذاشت عجالتا" برای آينده ، و قسمتهائی كه امنيت كاری آدم را به خطر نمیاندازد منتشر كرد، ولی خب ، فايده اين كار چيست؟ من ترجيح میدهم همه اين كتاب ٥٠سال ديگر در بيايد، صدسال ديگر دربيايد. حتی فكرش را هم نبايد كرد كه اگر امروز دربيايد سال ديگر اثر خواهد گذاشت ، شايد هزار سال ديگر اثرگذار نشود ولی اين هزار سال در مقابل "هميشه" زمان ناچيزی است. حالا ما میگوئيم صدسال ديگر. "!١٦ از شاملو پرسيده میشود، "آيا شده است كه به خاطر اجازه نشرش به خود سانسوری بپردازيد؟"، پاسخ می دهد: "نه ، برای اينكه اجازه دادن به سانسور شدن ، به عقيده من يك نوع تسليم است. من حتی ترجيح میدهم اثری را كه دستور میدهند مثلا" فلان جايش را بايد حذف كرد اصلا"منتشر نشود. "١٧
و "فلان جا"هادر كتاب كوچه فراوانند؛
"آخوند: صاحب عقايد پوسيده.
آخوند(يا ملا)شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشكل.
آخوند، نباشد درد و غم!
آگر به دعای بچهها بود، يك آخوند زنده نمیماند!
شمر و يزيد اگر برای امام حسين و اهل بيتش بد بودند، برای آخوند و روضه خوان كه خوبند!١٨ و........
و شاملو نيز نيك میداند، "فلان جا"ها "همهی اسراراند":
"آن وقت كه با"عام"(تودههای مردم) گويم سخن
آنرا گوش دار!
كه آن همه "اسرار" باشد!
هركه "سخن عام" مرا رها كند كه:
- "اين سخن ، ظاهر است ، سهل است!"
از من
و سخن من ، بر(ميوه) نخورد!
هيچ ، نصيبش نباشد!
بيشتر اسرار، در آن "سخن عام" گفته شود!"١٩
*******
شاملو درباره حجم و مشگلات كار میگويد:
"اين كتاب از حرف "آ" تاحرف "ی" ٣٣ حرف است كه بعضی حروف آن حجيم ترخواهد بود (مثلا"حرف "آ" ١٠٥٩ و حرف الف ١٦٥٤صفحه است در حالی كه حروف ديگری چون "ث" و "ژ" از يكی دو صفحه برنمیگذرد. "٢٠ برخی "معطل ماندن" انتشار كتاب كوچه را معلول بیهمتی جامعه ناشران دانستند، شاملو اين ادعا را قبول نداشت.
"... بگذاريد دفتر ششم را مثال بياورم كه در سال ١٣٦١آماده پخش بود ولی در سال ١٣٧٢(١٣سال بعد منتشر شد. بفرمائيد ببينم واقعا"متهم رديف اول اين پرونده كه بود؟ مولف يا ناشر يا "بی همتی جامعه ناشران ". دوستان عزيز! هم اكنون سالها است كه (دست كم)...... در مجموع سيزده دفتر آماده است كه فقط ظرف چند روزبه بازار كتاب عرضه شود. مجلدات حروف "ت" تا "خ"(شش حرف ، بدون فهرست) نيز برای حروف چينی آماده است. به اين ترتيب ملاحظه میكنيد كه نه مولفان در كار خود كوتاهی كردهاند نه انتشارات مازيار..... بدين ترتيب خدا رحمت كند آموزگار حساب دبستان ما را كه مسالههائی از اين دست مطرح میكرد: پارچه فروشی سه كوزه ماست خريد، تعيين نمائيد مساحت باغچه را. "٢١
آيدا سركيسيان پس از "پايان ماجرای زمينی"ی "خدای اسطورهای"اش ، دربارهی ادامهی كتاب كوچه میگويد: "كار كتاب كوچه هيچ وقت تمام نمیشود. تا زبان فارسی هست تا ملت ايران هست اين ادامه خواهد داشت.... ديگر از اين جا به بعد را سپرده دست من. دو سال پيش يك روز صبح داشتم كارمیكردم كه شاملو حقشناسانه گفت: "اين زحمتی را كه تو برای زبان فارسی میكشی ، هيچ مادری برای اولادش نكشيده!" ٢٢
********
"كار كتاب كوچه هنوز پايان نيافته است ، طبيعی هم هست كه پايان نيافته باشد.
نخست به اين دليل كه فرمانفرمايیی آخوندی اين كتاب را خوش ندارد و......
كتاب و كار آن ناتمام است هم چنان كه كار دهخدا نيز در لغت نامه نويسی و واژه نويسیاش به زمان زندگانیی خودش پايان نيافت. اما ديديم كه پس از مرگ دهخدا نخست بنيادی به نام او شكل گرفت و آن گاه پژوهشگران ديگری كار او را دنبال گرفتند و واژه نامه دهخدا سرانجام از چاپ درآمد....
من ترديد ندارم كه به زودی بنياد شاملو نيز شكل خواهدگرفت و از اين بنياد يك پژوهشكده برخواهد آمد و پژوهشگران ديگری به شيوهی كار خود شاملو، كار اورا ادامه خواهند داد و..... مهم اين است كه خشت بنا را، هم چنان كه دهخدا، احمد شاملو بر زمين نهاد و درست بر زمين نهاد و پی كاخی را ريخت كه تا ثريا راست هم چنان بالا خواهد رفت و كاخی پديد خواهد آمد- و آمده است - كه به گفتهی فردوسی از باد و باران گزند نخواهد يافت. "٢٣
"ماجرای كتاب كوچهی احمد شاملو بیشباهت به حماسهای پايان ناپذير نيست. كتاب كوچه كتاب قصه شناختی و زبان شناختی پشت سر قصهها و امثال ما، و زبان مخصوص آنهاست. فقط تخيل شاملو میتوانست چنين چيزی را تصور و به واقعيت نزديك كند. زادگاه كتاب كوچه گويا بر میگردد به زمانی كه او به حق فكر میكرد زبان مردم ارزشی والاتر از زبان ادبا دارد و بايد سرسپردهی آن شد تا از نعمت آن خود و ديگران را بهره رساند. از قرار معلوم شاملو از زندان پس ازكودتای ١٩٥٣"سيا" در ايران مدام يادداشت بر میداشت و فيش مینوشت.
كاری با اين عظمت را در كشورهايی كه منطق فرهنگی بر آنها حكومت میكند، كسی يك تنه انجام نمیدهد. ولی به نظر میرسدكشور ما فقط كشور رستم و اسفنديار نيست كه برای رسيدن به مقام قهرمانی بايد........ هست: يك تنه به سراغ تخيل فولكلوريك يك ملت چند سرعائله رفتن و قدرشناسانه و فروتنانه ، و درعين حال مشتاقانه و آزمندانه ياد گرفتن و ياداشت كردن. از اين نظر شاملو، گرچه دانشمند به معنای امروزين كلمه نيست ، قابل مقايسه با ابوريحان بيرونی است: و اگر جنس عوض كند، scientist شهرزاد قصه گوست. اين آدمها- فردوسی ، ابوريحان ، ابن سينا، سهروردی ، دهخدا، شاملو – سر و گردنی از همگان بالاتر میايستند.
اين جنم از آن جنمهای پيغمبران عهد عتيق "هومر" يونانی ، فردوسی طوسی ، ابوالفضل بيهقی ، مسعودی مروج الذهب ، "اوويد"رومی ، "دانته اليگری "ايتاليايی ، "جفری چاسر" و "شكسپير" انگليسی است كه مدونان بزرگ تواریخ و قصص و روايات خيالی ملل خويش اند. اين قهرمانان بزرگ فرهنگی به نثر، به شعر و به زبان تاریخ و قصه و مثل و متل جهانهای مخفی ماندهی ملل خويش را درونی كردند، و اگر از خودگذشتگی و فداكاری و غيرت اينان نبود، امروز بخش عظيم فرهنگ جهان در اقيانوس نسيان غرق میشد. و چه بسا كه بسياری چيزها غرق شدهاند و ما از آنها هرگز باخبر نخواهيم شد.
بعضیها اگرصدپای سالم داشته باشند به گردپای اين مرد يك پا نتوانند رسيد. چنين شخصی حق دارد به مدعيان رقابتش حتی پوزخند هم نزند. وقتی كه توجهانی را "اطلس وار" با شاهرگ و شانه و گردن و سينه بالا میبری ، جزاير و شبه جزاير و حتی درياهای غران و توفان كجا توانند به تو رسيد؟"٢٤
----------------------------
زيرنويس :
١-رضا براهنی ، ديباچه احمد شاملو، "صد پا به گرد آن پا نرسد" ، شهروند، شماره ٣٥١، ٢١فروردين ١٣٧٧
٢-اسماعيل خوئی ، "شاملو شخصيتی چند چهره "، سخنرانی در جلسه كانون نويسندگان ايران درتبعيد، در برلين ، ٩اوت ٢٠٠٠، برگرفته از "چنين گويد بامداد شاعر"، انتشارات آرش ، سوئد. سال ٢٠٠٠
٣-احمد شاملو، زمانه ، شماره ١، مهر١٣٧٠
٤-احمد شاملو، هوای تازه ، انتشارات نيل ، چاپ پنجم
٥-اسماعيل خوئی ، منبع شماره ٢
٦-انجوی شيرازی ، ازبرجستهترين بنيانگذاران و جمع آورندگان "فرهنگ مردم" است ، كه سالها برنامهی راديوئی "فرهنگ مردم "را نيز اداره میكرد.
٧-احمد شاملو، "آرمان هنر تعالی تبار انسان است "، آدينه ، شماره ٧٢مرداد١
١٣٧
٨-علی اشرف صادقی ، كتاب كوچه ، نقدآگاه ، انتشارات آگاه ، سال ١٣٦٢ ٩-احمدشاملو، منبع شماره ٧
١٠-احمد شاملو، منبع شماره ٣ ١١- شاملو ترجيح میداد به جای واحد "جلد" از كلمهی "دفتر" استفاده كند. (مجله گردون ، شماره ٥٠ سال ١٣٧٤
١٢-رضا براهنی ، منبع شماره ١
١٣-احمد شاملو، منبع شماره ٣
١٤-احمد شاملو، كتاب كوچه ، حرف آ، دفتر اول ، انتشارات مازيار، تهران ، ١٣٥٧
١٥، ١٦، ١٧-احمد شاملو، منبع شماره ٣
١٨-احمد شاملو، كتاب كوچه. حرف آ، دفتر دوم انتشارات مازيار، ١٣٥٨
١٩-شمس تبريزی. خط سوم ، دكتر ناصرصاحب الزمانی ، تهران
٢٠، ٢١- احمد شاملو، گردون ، شماره ٥٠ ، سال ١٣٧٤
٢٢- آيدا سركيسيان ، گفت وگو با ماهنامهی فرهنگ توسعه ، "اسطورهی شاملو به روايت آيدا"، برگرفته از شهروند (امريكا)، شماره ٤٩٣ دی ماه ١٣٧٩
٢٣-اسماعيل خوئی ، منبع شماره ٢
٢٤-رضا براهنی ، منبع شماره ١