تهران- خبرگزاري كار ايران
ايلنا ـ مريم آموسي
احمد شاملو در بيست و يكم آذر سال 1304 در خانه 134 خيابان صفي علي شاه تهران متولد شد, پدرش حيدر و مادرش كوكب عراقي بود؛ به دليل اين كه پدرش افسر ارتش بود و از اين شهر به آن شهر اعزام ميشد، شاملو هرگز نتوانست همراه خانواده براي مدتي درشهري ماندگار شود و تحصيلات مرتبي داشته باشد در سال 1322 براي اولين بار پايش به زندانهاي متفقين باز شد, اين در حقيقت نيز تير خلاصي بود به تحصيلات نامرتب او.
شاملو در سال 1326 نخستين مجموعه شعرش را به نام "آهنگهاي فراموش شده" منتشر كرد. "آهنگهاي فراموش شده" مجموعهاي ناهمگون از شعرهاي كاملا سنتي تا اشعار نيمايي شاملو بود، حتي نوشتههاي كاملا بيوزن، قافيه و آهنگ كه بعدها به نام شعر منثور يا شعر سپيد شهرت يافت در آن ديده ميشود. انتشار اين مجموعهها در دنياي شاعري شاملو اهميت چنداني نداشت و همچنان كه خود او در مقدمه كتاب پيش بيني كرده بود كه اين نوشتههاي منظوم و منثورآهنگهايي بود كه زود به دست فراموشي سپرده شد. اما اين مجموعه به جهت آنكه حاوي نخستين نمونههاي شعر سپيد فارسي است نشر آن در اين سال قابل توجه است.
شاملو از انتشار اين كتاب و عدم اقبالش افسرده نشده و به كار ترجمه و فعاليتهاي ادبي در نشريات ادامه داد. در سال 1330 او مجموعه شعر" قطعنامه" و شعر بلند "23" را منتشر كرد. اين مجموعه حاوي 4 شعر بلند بود كه نشان ميداد, شاملو با عبور از شيوه نيمايي براي خود راه تازهاي ميجويد كه خود نيما و پيروان راستين او هرگز علاقه چنداني به آن نشان ندادند. پس از اين مجموعه" شعر آهنها واحساسها" را منتشر ساخت. در اين دوره شاملو به مدت يكسال در زندان به سر ميبرد كه پس از آزادي به فعاليتهاي ادبي و فرهنگي خود ادامه ميدهد و تا آخرين روزهاي زندگي دست از كار نميكشد. شاملو پس از يك دوره ترديد و نوسان ميان غزل و شعر اجتماعي سرانجام راه خود را برگزيده و در مسيري قرار گرفت كه به عنوان يكي از برجستهترين شاگردان نيما كه راه جديدي را در عرصه شعر و شاعري ايجاد كردهاست به شمار ميرود. او از شعر شاعران جهان تاثير پذيرفت و خود نيز بسياري از اشعار شاعران جهان را به فارسي برگرداند و يا به گونهاي باز سرايي كرد كه بيگمان بسياري از باز سراييهاي شاملو از اصل شعر نيز بهتر و رساتر شدهاند. او تاريخ ادبيات كهن را به خوبي ميشناخت، البته شايد درباره بعضي از اظهار نظرهايي كه درباره بعضي از شاعران كردهاست دچار اشتباه شدهاست, اما توانايي او در شعر كلاسيك غير قابل انكار است. حاصل آشنايي او با ادبيات كلاسيك، تصحيح و روايت از "افسانههاي هفت گنبد "،"ترانهها"،" رباعيات ابوسعيد ابوالخير"،"خيام"،" باباطاهر"و" حافظ شيراز" است. آشنايي او با ادبيات جهان ترجمه آثاري چون نمايشنامه "عروسي خون"،" افسانه هاي چيني"،" اشعار لوركا"،" رمان پا برهنهها" سي زيف و مرگ "،"غزل غز لهاي سليمان"مفت خورهها"،" شهريار كوچولو" و... "دن آرام "كه بيشك شاهكار او به شمار ميرود. شاملو "دن آرام "را ظرف مناسب براي ريختن كتاب كوچه يافت و در اين كتاب دست به تجربههاي جديدي در عرصه ترجمه زد. اگر شاملو شاعر هم نبود، تنها با اين ترجمه بينظير در تاريخ ادبيات ايران نامش ماندگار ميماند.
شاملو پس از انتشار مجموعههاي« باغ آينه (1338), آيدا در آينه (1343), آيدا درخت و خنجر و خاطره (1334) ققنوس در باران ( 1354) مرثيههاي خاك (1348) شكفتن درمه ( 1349) ابراهيم در آتش ( 1352) و دشنه در ديس (1356)» در زبان به ديدگاهي كاملا مستقل دست يافت و موقعيت و جايگاه ممتازي ميان شاعران نوپرداز و تحصيل كردگان متمايل به غرب پيدا كرد. ويژگي عمده شعرهاي او از لحاظ محتوا نوعي تفكر فلسفي ـ اجتماعي است و از طريق تمثيل نماد و اسطورههاي غربي و انساني بيان ميشود, به ويژه اينكه او در خلال اين اشعاراشارههاي روشني ،به نمادهاي مسيحيت دارد كه شعر او از اين جهت نيز ممتاز ميشود.
آزادي اغلب شعرهاي او از هر نوع قيد اعم از وزن و قافيه به شيوههاي سنتي ويژگي عمدهاي است كه در شعر نو ايران سابقه چنداني ندارد.
به نظر ميرسدكه آهنگ سخن او گاه به نثرهاي سده چهارم وپنجم و زبان ترجمههاي تورات و انجيل نزديك ميشود, در همين راستا ناقدان از تاثير آشكار نثر بيهقي بر شعر شاملو غافل نماندهاند. شعر شاملو از نظر زبان، فرم و پرداخت ادبي،استفاده مبتكرانه از عناصر ادبي و زباني بسيار حايز اهميت است و ازجهات مختلف قابل بحث و بررسي است. شاملو با يك عمر پايمردي و تلاش در عرصه فرهنگ و ادب ايران و جهان بالاخره در بامداد يكشنبه دوم مرداد ماه 1379 ديده از جهان فرو بست.
به ياد اين شاعر بزرگ شعري از او را با هم مرور ميكنيم:
** عقوبت **
ميوه برشاخهشدم
سنگپاره در كف كودك
طلسم معجزتي
مگر پناه دهد از گزند خويشتنام
چنين كه
دست تطاول به خودگشاده منم!
بالا بلند!
بر جلو خان منظرم
چون گردش اطلسي ابر
قدم بردار
ازهجوم پرنده بيپناهي
چون به خانه بازآيم
پيش از آن كه دربگشايم
برتختگاه ايوان
جلوهاي كن
با رخساري كه باران و زمزمه است
چنان كن كه مجالي اندك را در خور است
كه تبردار واقعه را
ديگر
دست خسته
به فرمان
نيست
كه گفته است
من آخرين بازماند فرزانگان زمينام؟
من آن غول زيبايم كه در استواي شب ايستاده است
غريق زلالي همه آبهاي جهان
و چشمانداز شيطنتاش
خاستگاه ستارهيي ست
در انتهاي زمينام كومهيي هست.
آن جا كه
پا در جايي خاك
همچون رقص سراب
برفريب عطش
تكيه ميكند
در مفصل انسان و خدا
*****
آري
درمفصل خاك و پوكام كومهاي نا استوار هست.
و بادي كه بر لجه تاريك ميگذارد.
بر ايوان بي رونق سردم
جاروب ميكنند
برده گان عالي جاه را ديدهام من
در كاخهاي بلند
كه قلادههاي زرين به گردن داشتند
و آزاده مردم را
و در جامههاي مرقع
كه سرود گويان
پياده به مقتل ميرفتهاند.
خانهي من در انتهاي جان است
در مفصل خاك و
پوك
*****
با ما گفته بودند
آن كلام مقدس را
با شما خواهيم آموخت
ليكن به خاطر آن
عقوبتي جان فرساي را
تحمل ميبايدتان كرد
عقوبت جانگاه را چندان تا ب آورديم
آري
كه كلام مقدس مان
باري
از خاطر گريخت!