آنچه در زير مى خوانيد پيش گفتار كتاب تحليلى از هزار و يك شب نوشته رابرت ايروين است كه توسط فريدون بدره اى ترجمه شده است . اين كتاب را انتشارات فرزان روز به زودى منتشر خواهد كرد.
•••
در زير درختان انگليسى من به آن هزار توى گمشده مى انديشيدم: آن را دست نخورده و كامل در تارك مرموز كوهى مجسم ساختم، آن را مجسم ساختم كه در كشتزارهاى برنج يا زير آب ها محو مى شود. آن را بى پايان به تصور درآوردم كه ديگر از خانه هاى هشت گوش و راه هاى بازگشت تشكيل نشده بود بلكه تركيبى از رودها، ايالت ها و كشورها بود... من به هزار پيچى از هزار پيچ ها مى انديشيدم؛ به گسترش پرپيچ و خم هزار پيچى مى انديشيدم كه گذشته و آينده را دربر مى گرفت و به نحوى ستارگان را هم شامل مى شد.
خورخه لوئيس بورخس «باغ چند راهه»
•••
بنابر يك عقيده خرافى رايج در خاورميانه در اواخر قرن نوزدهم ميلادى، يعنى در هنگامى كه سرريچارد برتن به نوشتن مشغول بود، هركس تمام كتاب هزار و يك شب را تا آخر بخواند مى ميرد و به راستى گاهگاهى مى شد كه هنگامى كه من در اوراق ترجمه واقعاً نادلچسب برتن از هزار و يك شب به كند و كاو مى پرداختم به فكرم مى رسيد كه گلوى خويش ببرم و به اين ماجرا ادامه ندهم. هرآينه من هنوز زنده ام. شايد اين به خاطر آن باشد كه من از جوانى با خواندن كتاب هايى چون انحطاط و سقوط امپراتورى روم اثر گيبون و جست وجوى زمان از دست رفته اثر پروست طاقت و نيروى ادبى خاص پيدا كرده بودم. هزار و يك شب اگر اين عنوان را به وسيع ترين و فراخ ترين معنايش به كار بريم، كتابى است بسيار طولانى. ترجمه ناهمگن خود برتن كه مبنايش تلفيق و مقابله غيرانتقادى متون چاپى و دستنويس هاى عربى كتاب است به شانزده مجلد بالغ مى شود و ۴۶۸ داستان را دربر مى گيرد (كه برحسب اينكه چگونه آنها را بشمريم ممكن است چندتايى زيادتر يا كمتر باشد). گذشته از اين قرائت انتقادى هزار و يك شب نمى تواند برپايه ترجمه برتن به تنهايى صورت گيرد. البته لازم بود كه ترجمه او با ترجمه هاى ديگر و همه آنها با اصل عربى مقايسه و مطابقه شود. سپس مى بايست گونه ها، روايت ها و تحرير هاى مختلف داستان هاى عمده اصلى خوانده شود، بافت وسيع تر ادبيات عربى در سده هاى ميانه مورد تحقيق قرار گيرد، نوشته هاى انتقادى ثانوى ارزشيابى شود و زه و زادهاى متعدد تاثيرات گوناگون آن رديابى شود...
امروز بسيارى از مردم مغرب زمين چون پى مى برند هزار و يك شب طولانى تر از كتاب پروست است حيرت زده مى شوند. در قرن نوزدهم ترجمه برتن، يا پاين و يا لين از هزار و يك شب اثرى بود كه در كتابخانه هر فردى از طبقه اشراف و بزرگان وجود داشت. اما در قرن بيستم از محبوبيت آن كاسته شد و اينك تنها روايت ها و گونه هاى ناقص و دست و پا شكسته اى از بعضى از داستان هاى آن چون علاءالدين، سندباد، على بابا و داستان خود شهرزاد در خودآگاهى عامه مردم و در چاپ هاى پاك شده ويژه كودكان زنده مانده است. حتى عربى دانان حرفه اى در نهايت تعجب، از محتويات هزار و يك شب ناآگاه هستند و معمولاً آن را مجموعه اى از قصه هاى عاميانه عربى نظير قصه هاى پريان عاميانه برادران گريم مى دانند. اما در همان حال كه داستان هايى در هزار و يك شب هست كه مى توانند قصه هاى پريان به شمار آيند. مجموعه داستان هاى هزار و يك شب اقلامى بس وسيع تر از اين را در بر مى گيرد. در آن حماسه هاى پهلوانى بلند، ادبيات حكمى، قصه هاى حيوانات و افسانه هاى جهانشناختى، حكايات مستهجن، شوخى هاى معادى و داستان هايى از مناجات هاى عارفانه وقايع نامه طبقات پايين اجتماع، مشاجرات اديبانه و انبوهى از شعر نيز هست. چند داستانى بيش از صدها صفحه اند و برخى ديگر قطعات كوتاهى بيشتر نيستند.
عنوان اين مجموعه داستان در عربى الف ليله و ليله است كه ترجمه لفظ به لفظ آن هزارشب و يك شب مى شود، اما در قرن هجدهم ترجمه انگليسى، ترجمه فرانسوى گالان سرگرمى هاى شبانه عرب ناميده شد و در مغرب زمين بيشتر به اين عنوان نامبردار گشت. اما در اينجا ما عنوان هزار و يك شب را براى اين مجموعه از داستان ها به كار مى بريم، خواه تحريرهاى قديمى يا تحريرهاى جديد آن باشند. يك چيز كه در همه اين تحريرها مشترك است آن است كه تصور مى شود اين داستان ها به وسيله شهرزاد به شاه شهريار گفته شده است. ما از خود هزار و يك شب در مى يابيم كه شهريار پادشاهى افسانه اى از روزگاران كهن است كه چون از خيانت همسرش با يك غلام مطبخى آگاه مى شود، او را به قتل مى رساند و از آن زمان به بعد از بيم خيانتى ديگر هر شب دخترى را به بستر مى برد و بامداد بى استثنا دستورى مى دهد سر از تنش جدا كنند. پس از آنكه اين ]...[ و كشتن مدتى ادامه مى يابد، دختر وزير كه شهرزاد نام دارد برخلاف ميل پدرش داوطلب مى شود كه نامزد بعدى بستر پادشاه شود. چون او را به نزد پادشاه مى آورند از وى مى خواهد اجازه دهد خواهرش دنيازاد نديمه او باشد. شهرزاد از پيش به خواهرش ياد داده است كه در زمان معين از وى بخواهد كه برايش داستانى بگويد و او را بى آنكه ديده شود در اتاق خوابش جاى داده است. دنيازاد منتظر مى ماند تا وقتى كه پادشاه ]با خواهرش است[. آنگاه در زمانى كه مناسب مى بيند از شهرزاد مى خواهد برايش قصه اى بگويد. شهرزاد خواست او را با گفتن حكايت «بازرگان و عفريت» برمى آورد اما چون داستان را در آن شب به پايان نمى رساند، شهريار برانگيخته مى شود كه كشتن او را به عقب بيندازد تا پايان داستان را در شب ديگر گوش كند. شب بعد داستان ادامه مى يابد اما به پايان نمى رسد زيرا شهرزاد قصه ديگرى در وسط آن قصه آغاز مى كند كه با رسيدن صبح به پايان نمى آيد. به اين ترتيب كار بر همين منوال چند سال (و اگر ما هزار و يك شب را ميزان قرار دهيم دو سال و ۲۷۱ روز) ادامه مى يابد و شهرزاد هرشب براى نجات خود به قصه گويى مى پردازد. سرانجام وقتى گنجينه بزرگ قصه هايش به پايان مى رسد كه مادر چند فرزند شده است و پادشاه از تصميم اصلى خود كه كشتن او بوده است در مى گذرد.
در نسخه هاى دستنويس اصلى كتاب، داستان ها هر پنج صفحه اى يا در همين حدود به وسيله راوى قصه با اين عبارت قطع مى شود: «چون قصه بدينجا رسيد بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فروبست.» دنيا زاد گفت: «اى خواهر چه خوش حديث گفتى. شهرزاد گفت اگر ملك امروز مرا نكشد شب آينده خوشتر از اين حديث گويم.» اما بعد از مدتى، بيشتر گردآورندگان و كاتبان هزار و يك شب صبرشان از تكرار اين جملات به سر آمد و داستان ها يكى پس از ديگرى نوشته شد بى آنكه به قالب اصلى داستان كه شهرزاد اين قصه ها را براى شهريار و دنيازاد مى گويد، اشاره شود. در هزار و يك شب تنها شهرزاد قصه نمى گويد بلكه عده اى قهرمانان داستان هاى او نيز داستان مى گويند و بعضى از قهرمانان در داستان هايشان نيز داستان مى گويند. نمونه برجسته اين فن تودرتو آوردن قصه هاى حلقه داستانى گوژپشت است. در اينجا در وسط چيزهاى ديگر، خياط داستانى را كه جوان لنگى براى او گفته است حكايت مى كند و داستان اين مرد لنگ در دل خود داستان هاى مرد دلاك و داستان هاى دلاك در دل خود، داستان شش برادر نگون بخت او را دارد.
در گفت وگوهاى قهوه خانه اى (جايى كه من همه انديشه هايم را درباره اين موضوع در آنجا مى كردم) گاهى پس از آنكه همه اينها را توضيح مى دادم، يكى مى پرسيد «خوب، اين داستان ها كى نوشته شده است؟» اين از نوع سئوال هاى «درازى اين ريسمان چه قدر است» مى باشد و پاسخ آن اين است كه «بستگى به اين دارد كه منظورتان از هزار و يك شب چيست؟» جواب كامل به اين پرسش در طى صفحاتى كه در پى خواهد آمد داده خواهد شد اما در حال حاضر پاسخ كوتاه (اما غلط انداز) اين است كه به طور يقين تحريرى از اين مجموعه داستان در قرن چهارم هجرى (قرن دهم ميلادى) در گردش بوده است. هرچند در آن زمان نام آن هزار افسانه (هزار شب) بوده است نه هزار و يك شب، اما ما به راستى اندك اطلاعى درباره محتويات اين مجموعه تا قبل از قرن نهم/ پانزدهم داريم. گذشته از اين مجموعه داستانى قرن چهارم مبتنى بر مجموعه هاى كهن ترى از قصه ها بود و داستان هاى بيشترى در دوره هاى بعد بر مجموعه اصلى افزوده شد و اين كار تا اوايل قرن سيزدهم هجرى (نوزدهم ميلادى) همچنان ادامه داشت. اما پاسخ حتى كوتاه ترى از اين به آن شخص كنجكاو و پرسشگر قهوه خانه مى تواند اين باشد كه هيچ كس نمى داند هزار و يك شب كى آغاز شده و كى پايان خواهد يافت.
تاكنون در تاريخ هاى عمومى ادبيات عرب تنها نگاهى كوتاه و از سر ترحم بر هزار و يك شب افكنده شده است (مثلاً تاريخ هاى ادبى كه نيكلسون و گيب نوشته اند) در خاورميانه جديد، با استثنا هايى روشنفكران عرب هزار و يك شب را مطلقاً از زمره آثار ادبى نمى شمردند. درست است كه ارزش ادبى داستان هاى هزار و يك شب متفاوت است و تا حدى بستگى به ذوق و سليقه دارد. بعضى از داستان ها پيش پا افتاده و عاميانه است يا حتى در بدترين صورتشان به شكلى كه باقى مانده اند، به كلى غيرقابل فهم هستند. اما بهترين داستان هاى هزار و يك شب ساختارى هنرمندانه دارند و افسانه هايى با پردازش عالى و كاملاً پيچيده هستند. اينها به معناى واقعى آثار ادبى محسوب مى شوند با آنكه نويسندگان اين داستان ها ناشناخته هستند، اما از انديشه هاى عالى و دانش برى نبوده اند. ممكن است بررسى تطبيقى مردم شناسان و فولكلور شناسان كمك كند تا اهميت بعضى از داستان هاى هزار و يك شب بر ما آشكار شود، اما بيشتر آنها به عنوان دستاورد يك فرهنگ ادبى متعالى شايسته آن هستند كه خوانده شوند بنابراين مطلوب آن است كه شمه اى از سابقه اين فرهنگ پيچيده و متعالى بيان شود. يكى از هدف هاى اين تحليل آن است كه چشم اندازى از اين پيشينه براى خوانندگان غربى ترسيم كند و نوآئينى فرهنگ ادبى اسلامى را براى آنها روشن سازد و از وجود انواع و اقسام نوشته هاى ادبى كه در سنت ادبى مغرب زمين شناخته شده نيست پرده برگيرد. اين تحليل همچنين درباره اهداف و مقاصد نويسندگان داستان ها و چگونه مستمعان و شنوندگان در آن زمان به اين داستان ها گوش فرا مى داده اند و چگونه همين داستان ها در اروپا و آمريكا ترجمه، تفسير و به تقليد از آنها پرداخته شده است، تحقيق مى كند.
اما اهميت هزار و يك شب تنها از جهت ادبى نيست و اين تحليل در اصل يك كتاب نقد ادبى نيست (كسانى را كه در پى يك رهيافت دقيقاً ادبى به هزار و يك شب هستند و به خواندن كتاب ميا گرهارد به نام هنر قصه گويى سفارش مى كنيم). هزار و يك شب منبع و ماخذ ارزشمندى براى تاريخ اجتماعى خاورميانه در سده هاى ميانه و اوايل دوره جديد است. با آنكه من برآنم كه در بعضى از فصولى كه به بررسى درونمايه داستان ها اختصاص داده شده است، به جنبه هاى عجيب و غريب و زشت زندگى در خاورميانه سده هاى ميانه توجهم را معطوف دارم ولى بايد به خاطر داشت كه اكثريت عظيم رعاياى خلفاى عباسى و سلاطين مملوك جادوگر و مارافساى و حشيشى و بنگى يا زن ]باره[ نبوده اند. در خود هزار و يك شب داستان هاى ديندارانه و تهذيب بخشى درباره كرامات اولياء الله و فرزانگان فضيلت مند و نيز حكايات تاديبى و اخلاقى كه پايدارى، حزم، سخاوت و سجايايى از اين قبيل را تلقين مى كنند فراوان است. هر آينه درباره قهرمانان، دانشمندان و مردان خدا در اسلام سده هاى ميانه كتاب هاى بسيارى وجود دارد. تواريخ، وقايع نامه ها و تذكره ها و كتب رجال موفقيت هاى بزرگان و نيكان را با طول و تفصيل ستوده اند. اما بسيار دشوار مى توان چيزى درباره تبهكاران، ناشايستگان، دلقكان، گدايان و بقيه توده هاى وضيع جامعه كه در بغداد و قاهره مى زيستند و چندان ديندار و با تجمل نبودند، در اين نوشته ها پيدا كرد. هزار و يك شب منبع بسيار مهمى درباره موضوعاتى چون جهان زيرزمينى و سطح پايين جامعه اسلامى و زندگى محرمانه و خصوصى مردمان در سده هاى ميانه است (و البته منبعى است كه بايد با قيد احتياط از آن استفاده كرد).
من علاوه بر آنكه هزار و يك شب را به عنوان منبعى براى تاريخ اجتماع و ذهنيت ها بررسى كرده ام در پى آن نيز بوده ام كه شرحى درباره راه هايى كه تاكنون در هزار و يك شب مورد مطالعه قرار گرفته است، هر چند اجمالى به دست دهم و تصورى از آنچه مترجمان، ويراستاران متن، نقادان ساختار گرا، مورخان علوم اجتماعى و فولكلورشناسان در اين راه انجام داده اند به خوانندگان بدهم. شاخه ها و شعبه هاى اين سودا بى پايان است و من دريافته ام كه چون به پرسشى پاسخ داده مى شود، پرسش هاى ديگرى پيش مى آيد كه گيج كننده تر و حيرت انگيز ترند. اين تحليل در حكم راهنمايى به درون يك هزار پيچ است، اما راهى براى بيرون آمدن از آن ندارد كه ارائه كند. اما از همه چيز گذشته چون انسان وارد اين هزار تو شد چرا بخواهد از آن بيرون آيد؟
دامنه بالقوه تحليلى از هزار و يك شب بسيار فراخ است. اما مسئله اينجاست كه بايد پنجره هايى به روى چشم انداز هاى شگرف و عجيب گشود و سپس آنها را به سرعت دوباره فروبست، به موضوعات فقط اشاره كرد يا اصلاً از آنها ذكرى به ميان نياورد، از جمله اين ذكر نشده ها در اين تحليل شعر در هزار و يك شب، نقاشان و مصوران هزار و يك شب، قصه هاى حيوانات و داستان هاى اخلاقى و حكمى در هزار و يك شب، نظريه سياسى در هزار و يك شب، عرفان و دين در هزار و يك شب نمايشنامه ها و فيلم ها و موسيقى هايى كه از هزار و يك شب الهام گرفته اند و تاثير هزار و يك شب بر ادبيات جديد عربى و فارسى است نه اين است كه اين موضوع ها مهم يا جالب و دل انگيز نيستند، برعكس بسيار هم مهم و جالبند و من اميدوارم در بررسى يا بررسى هاى ديگر بدان ها بپردازم. اما من نمى خواستم كتابى بنويسم كه از خود هزار و يك شب طولانى تر و مفصل تر باشد. تحليلى چنان پرطول و تفصيل كه كسى از خواندنش زنده سربلند نكند.
من هر داستانى را كه در چارچاپ قرن نوزدهمى هزار و يك شب به زبان عربى آمده باشد، يعنى در چاپ اول كلكته، بولاق، برسلاو و دوم كلكته بررسى مى كنم و آن را بخشى از هزار و يك شب به حساب مى آورم. من معتقدم كه اين داستان ها بر روى هم واحد معقولى را براى بررسى به وجود مى آ ورند، ولى بايد اعتراف كنم رويه من تا حدى دلبخواهانه است و عده اى از محققان ممكن است استدلال كنند كه مجموعه واقعى داستان هايى كه به هزار و يك شب تعلق دارد بايستى دقيقاً به داستان هايى محدود و تعريف شود كه در قديم ترين دستنويس ها آمده است. آنها بر من ايراد خواهند گرفت كه من داستان هاى هزار و يك شب اصلى را با پيكره بزرگتر و متاخرترى يعنى با داستان هاى هزار و يك شب مجعول درهم مى آميزم. اين مسئله اى است كه من در فصل دوم بدان خواهم پرداخت.
در سال ۱۹۸۴ محسن مهدى ويرايشى انتقادى براساس دستنويسى عربى از هزار و يك شب كه به كتابخانه ملى پاريس تعلق داشت، منتشر ساخت. به استثناى صفحه ناقصى از يك تحرير قرن نهمى، دستنويسى كه محسن مهدى به ويراستن آن پرداخته قديم ترين روايت موجود از داستان هاى آغازين هزار و يك شب است و همان است كه آنتوان گالان براى ترجمه خود از آن استفاده كرد. با انتشار ويرايش محسن مهدى اكنون دنياى تحقيق جاى پاى جديدى يافته است. در ۱۹۹۰ حسين هادوى ترجمه اى بسيار خواندنى از متن ويراسته محسن مهدى به زبان انگليسى كرد كه من خواندنش را به همه كسانى كه مى خواهند مزه داستان هاى اصلى هزار و يك شب را بچشند توصيه مى كنم. اما نسخه كتابخانه ملى پاريس كه محسن مهدى آن را ويراسته است، فقط سى و پنج داستان و نيمى از يك داستان را در بر دارد. پس من براى سى وپنج داستان اول از ترجمه هادوى استفاده كرده ام. اما براى بقيه داستان ها كه بر صد ها بالغ مى شود ترجمه كاملاً رضايت بخشى وجود ندارد. از اين رو پس از شك و ترديد بسيار بر آن شدم در نقل و اقتباس از اين داستان ها از ترجمه برتن استفاده كنم (ترجمه وى به نام سرگرمى هاى شب هاى عرب، با مجلدات تكميلى آن اول بار در پ۱۸۸۶- ۱۸۸۵ چاپ شد). اين ترجمه مشكلات زيادى دارد و دلايل من هم براى آنكه از آن استفاده كنم و هم ترديدم در اين كار به تفصيل در فصل اول بيان شده است در اينجا به همين بسنده مى كنم كه چاپ برتن چاپ جامعى است و با آنكه اشتباهات متعددى در ترجمه او هست، اما صحيح تر و محققا نه تر از ترجمه بعدى ماردوس/ پويز ماترز است. نويسه گردانى برتن از نام ها و واژه هاى عربى ديگر كهنه شده است و زبان انگليسى به كار رفته در ترجمه هميشه غريب و غيرمانوس است. من عنوان داستان ها را مطابق آنچه برتن آورده است، ذكر كرده ام اما در جا هاى ديگر نويسه گردانى من بيشتر با شيوه كاربرد پذيرفته شده دانشگاهى تطبيق مى كند. من با استثنايى چند از روش نويسه گردانى دايره المعارف اسلام پيروى كرده ام. ترجمه آيات قرآنى از ترجمه قرآن ا.ج آربرى (لندن ۱۹۵۵) آورده شده است.