چه بخواهيم و چه نخواهيم، چه دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم، «فردين» پديده مهمي در سينماي ايران است و فيلمهاي وي بخش مهمي از تاريخ سينماي ايران را تشكيل مي دهند. شخصيتها و كاراكترهايي كه وي در فيلمهايش ارايه مي داد و همچنين جوانمردي و اخلاق نيكوي وي در زندگي واقعي اش از وي شخصيتي بسيار محبوب ساخته بود. هر چند كه طبق معمول هويت سازان جمهوري اسلامي با چاپ كتاب «تا سياهي» كه به اصطلاح خاطرات پروين غفاري بود سعي در مخدوش ساختن چهره فردين داشتند ولي فردين تا زمان مرگش محبوب همه بود و اكنون نيز در قلب بسياري از ايرانيان جاي دارد.
شخصيتهايي كه فردين نقش آنها را بازي مي كرد داراي خصوصيات بسيار مثبتي بودند كه در عين عاشقي جوانمرد و لوطي بودند. چنين تيپهايي -گرچه به سختي مي توان در عالم واقعي نظير آنها را پيدا كرد- در سينماي ايران بسيارند و خيلي ها هم آنها را بازي كرده اند ولي هيچكدام فردين نشدند. اگر بهروز وثوقي توانست با استعداد بي پايان خود نقش قهرمان عصيانگر و محبوب را وارد سينماي ايران كند و اگر در مقطعي سعيد راد به نقش ضدقهرمان ارزشي دوباره بخشيد، اين فردين بود كه چه در نقش يك فقير و چه در نقش يك ثروتمند نمونه يك انسان كامل و ايده آل را به روي پرده ها برد. هر وقت فردين مي خواند (يا يهتر است بگوييم لب خواني مي كند) انگار كه ما مي خوانيم. با آن چهره دوست داشتني اش و خوش تيپي ذاتي اش، بيننده فيلمهاي فردين مجبور است كه تا آخر فيلم با وي باشد و خدا خدا كند كه وي به معشوقش برسد، كتك نخورد، تا مي تواند نامردها را بزند و اگر وقتي دارد لبي ! تر كند و ترانه اي را بخواند و ما را در روياهاي خود غرق كند.
*******
«كيومرث پوراحمد» كارگردان بسيار هوشمند و دانايي است. به خاطر قصه هاي مجيدش و به خاطر جمعه هايي كه ما را جلو تلويزيون ميخكوب مي كرد بسيار قابل احترام است. كودكي و نوجواني ما با مجيد و مادربزرگش سپري شد. بسيار خنديديدم و بسيار گريه كرديم. از همانجا نام پوراحمد را به خاطر سپرديم و هر جا كه نامي از او بود با اشتياق دنبالش كرديم. هنوز هم كه هنوز است اندك نوشته هاي وي در مجله فيلم را بهترين نوشته ها و يا خاطرات سينمايي مي دانم كه تا بحال خوانده ام. پوراحمد حتي در سريال سرنخ بسيار موفق عمل كرد. سريالي پليسي ساخت كه صدرصد ايراني بود. از همانجا هم بود كه فروتن به جامعه هنري ايران معرفي شد. خواهران غريبش را بارها با دوستانم با همان حال و هواي بچه دبيرستاني خوابگاهي در سينما ديديم. حتي به اين هم قانع نشديم و نوار موسيقي اش را خريديم و اينقدر از فيلم و نوار تعريف كرديم كه مسوول خوابگاهمان آن را از بلندگو براي همه پخش كر! د. پوراحمد در فيلم شب يلدا با لوكيشن محدود و دو بازيگر توانايي خود را در كارگرداني و فيلمسازي ثابت كرد. بنابراين مي توان گفت پوراحمد كارش را خوب بلد است.
********
شايد بيش از ده بار فيلم «سلطان قلبها» را ديده ام. هر بار هم در صحنه هايي از فيلم چشمانم پر از اشك شده است. دو ماه پيش به لطف شبكه هاي ماهواره اي دو روز پشت سر هم اين فيلم را ديدم و عجيب است كه خسته هم نشدم. فيلم شايد از لحاظ تكنيكهاي فيلمسازي، فيلم قوي نباشد ولي حسي در فيلم هست كه آدم را به تماشاي دوباره و دوباره فيلم تشويق مي كند.
*********
ديروز پس از مدتها به سينما رفتم. «گل يخ». دليل انتخاب اين فيلم هم علاقه ام به كيومرث پوراحمد بود و هم اينكه شنيده و خوانده بودم اين فيلم بر اساس فيلم سلطان قلبها ساخته شده است. انتظار داشتم فيلمي خوش ساخت را ببينم كه تا آخر مرا درگير خود كند چرا كه هم پوراحمد در مقام كارگرداني و نويسندگي از فردين بالاتر است و هم اينكه سينماي ايران چهل سالي پيشرفته تر شده است. اما اين فيلم مرا به كلي نااميد كرد و مطمئنم كه خيلي هاي ديگر نيز مثل من ناراحت از سينما بيرون رفتند مخصوصا آنهايي كه سلطان قلبهاي فردين را ديده بودند.
پوراحمد خود گفته است كه اين فيلم را براي اداي دين به فردين و براي گيشه ساخته است. اما يا صحيح است كه كارگرداني مثل پوراحمد با بي حوصلگي كامل فيلمي بسازد و بدون اينكه به فكر رضايت مخاطبش باشد فقط به فكر خالي كردن جيب وي باشد؟ گل يخ مطمئنا خواهد فروخت. به اعتبار فردين و سلطان قلبهايش بسيار خوب هم خواهد فروخت.
اما هر چقدر مخاطب اين فيلم بيشتر باشد پوراحمد ضرر خواهد كرد. «گل يخ» فيلمنامه ندارد. صحنه هايي از خود كارگردان، تهيه كننده و ... پشت سر هم گذاشته شده اند تا زمان فيلم افزايش پيدا كند. صحنه هاي زلزله فيلم به شدت ضعيف و ساختگي به نظر مي رسند. فيلم بر خلاف سلطان قلبها اصلا كشش ندارد. باور كنيد خدا خدا مي كردم كه فيلم تمام شود و بيش از اين از پوراحمد آزرده نشوم. گل يخ نام گلاب آدينه را به عنوان بازيگردان در تيتراژ خود دارد اما متاسفانه بازي ها به شدت ضعيفند حتي گوهر خيرانديش. ويشكا آسايش در فيلم سرگردان است، ! گلزار هم طبق معمول فقط خوش تيپ است (تنها بازي خوب گلزار در فيلم بوتيك بود، آن هم به دليل حضور بسيار قدرتمند گلشيفته فراهاني كه با بازي هنرمندانه اش گلزار را هم مجبور به واكنش مي كرد) و الناز شاكردوست هم فقط خوشگل است و چشم رنگي.
نكته ديگر اينكه سازندگان فيلم احتمالا نمي دانسته اند كه فيلم را براي چه طيفي مي سازند. خواهران غريب براي كودكان ساخته شده بود و فيلم خوش ساخت و تر و تميزي هم بود. به همين دليل هم بسيار پرمخاطب شد و اكثر بينندگانش را نيز راضي كرد. اما گل يخ، متاسفانه، فاقد اين ويژگي است. دليل آن هم شايد اين باشد كه فيلم با سلطان قلبها مقايسه مي شود.
فيلم جايي كه بايد تمام شود، شروع مي شود. زماني كه خاطره مي فهمد كه كيوان كامياران پدرش مي باشد، مثلا بايد اوج فيلم باشد يا صحنه اي كه ترگل با عباس باهم رودررو مي شوند بايستي اوج درام فيلم باشد. اما چنين نمي شود و اين موقعيتها به راحتي از دست مي روند و لج بيننده را در مي آورند. طرد عباس از سوي ترگل گرچه شايد اندكي منطقي نمايد، اما بازگشت وي به هيچ وجه با كليت فيلم هماهنگ نيست. باور كنيد حاضرم هزاران بار صحنه آخر فيلم سلطان قلبها را ببينم و ترانه آخر فيلم را با فردين لب خواني كنم اما حاضر نيستم بار ديگر به تماشاي گل يخ بنشينم. نه گلزار مي تواند فردين باشد و نه الناز شاكردوست با همه خوشگلي اش «آذر شيوا» و نه دخترك فيلم گل يخ مي تواند «ليلا فروهر» باشد. به همين دلايل ساده گل يخ به زودي فراموش خواهد شد ولي سلطان قلبها همچنان محبوب باقي خواهد ماند.
********
گل يخ واقعا اداي ديني است به سينماي فردين و فردينيسم. گل يخ ثابت مي كند كه حتي با داشتن سواد سينمايي بالا نمي توان فيلمي ساخت كه عمري در خاطره مردم باقي بماند. به اعتقاد من گل يخ، خدمت بزرگي به فردين و فيلمهاي وي مي كند و راز ماندگاري فيلمهايي نظير سلطان قلبها را آشكارتر مي كند...شايد پوراحمد تعمدا اين كار را كرده باشد....
http://bidad.persianblog.com