شنبه 16 مهر 1384

سخناني از دوستان ”احمد محمود“ به‌بهانه‌ي سه سال جدايي، ايسنا

ابراهيم يونسي، محمد بهارلو و حسن اربابي، از پسر بومي شهري‌شده مي‌گويند
خبرگزاري دانشجويان ايران - اهواز
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات


احمد محمود (اعطا)، چهارم دي‌ماه سال 1310 از پدر و مادري دزفولي در اهواز متولد شد. وي پس از سپري كردن دوران تحصيلات ابتدايي و متوسطه در زادگاهش، به دانشكده‌ي افسري ارتش راه يافت؛ اما ازجمله تعداد زياد دانشجويان دانشكده‌ي افسري بود كه پس از كودتاي ننگين 18 مردادماه سال 1332 بازداشت و سپس، بخش‌بخش آزاد شدند؛ درحالي‌كه تنها 13 نفر از آنان در زندان باقي ماندند.

احمد اعطا، يكي از اين دانشجويان بود كه نه توبه‌نامه‌اي امضا كرد و نه به هيچ‌گونه هم‌كاري با رژيم كودتا تن داد. به همين دليل، مدت زيادي را در سياه‌چاله‌هاي رژيم پهلوي به‌سر برد كه گويا مشكل ريوي او كه درنهايت به مرگش منجر شد، يادگار همان دوران بوده است.

وي سپس مدتي را هم در جزيره‌هاي خليج فارس (ازجمله بندر لنگه)، در تبعيد به‌سر برد. تا آن‌كه پس از مدتي مشغول به‌كار بودن در واحدهاي صنعتي توليدي، نخستين اثرش را در سال 1336 (مجموعه داستان ”مول”) منتشر كرد و تا پايان زندگي خود به داستان‌نويسي پرداخت. البته او پيش از مول، انتشار آثارش را در مطبوعات آن دوره، با چاپ داستان كوتاه ”صب ميشه” در سال 1333 آغاز كرده بود.

از احمد محمود رمان‌هاي: همسايه‌ها (1353)، داستان يك شهر (1358)، زمين سوخته (1361)، ديدار (1369)، مدار صفردرجه (1372)، درخت انجير معابد (1379) و آدم‌ زنده، و مجموعه‌داستان‌هاي: مول (1336)، دريا هنوز آرام است (1339)، بيهودگي (1341)، زائري زير باران (1346)، غريبه‌ها (غربتي‌ها) و پسرك بومي (1350)، قصه‌ي آشنا (1370)، و از مسافر تا تب خيال (1371) منتشر شده است.

اين داستان‌نويس، پس از گذراندن مدت طولاني ابتلا به مشكلات تنفسي و ريوي، آخر بار، از اول دي‌ماه جاري در يكي از بيمارستان‌ها تهران بستري شد و پس از هشت روز زندگي كردن در حالت اغما (از بامدادان روز پنجم)، زندگي ابدي خود را از صبح روز دوازدهم مهرماه سال 1381 آغاز كرد.

پيكر احمد محمود، پانزدهم مهرماه از تهران، تشييع و در جوار حرم امامزاده طاهر (ع) كرج به‌خاك سپرده شد.


خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به‌بهانه‌ي سومين سالگشت درگذشت اين داستان‌نويس و مترجم، با چند نفر از دوستان داستان‌نويس وي به شرح زير به گفت‌وگو پرداخت:

*

سال‌هاي عمرم رسيده به 80 و متاسفانه يا خوشبختانه حافظه‌ام ياري نمي‌كند. مطالب را از ياد مي‌برم. بيش‌تر اوقات تا اين مشكل را برطرف كنم، كلي دست و پا مي‌زنم و اغلب هم موفق نمي‌شوم. در اين هيرووير، شما از من مي‌پرسيد مضامين اجتماعي كار زنده‌ياد احمد محمود چيست و چگونه نويسنده‌اي است و در استفاده از اصطلاحات و الفاظ بومي چه اندازه موفق است و...؟ محمود، تا آن‌جايي كه به ياد مي‌آورم و احساس مي‌كنم، "شهري " است؛ " نويسنده‌اي شهري " با " زندگي شهري " با همه كوشش‌ها و كشش‌هاي عصبي.

دكتر ابراهيم يونسي در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، با بيان مطلب بالا اظهار كرد: در پيوند با اين نكته، سخن نويسنده شهير، محمود دولت آبادي به خاطر مي‌آيد كه روزي ما سه نفر؛ خودش، محمود و مرا مثلث دولت آبادي - محمود - يونسي نام كرد. او نيز محمود را در شهر و زندگي شهر جاي مي‌داد و خودش و مرا روستايي معرفي مي‌كرد. به گمان من، اين سخن، سخني درست بود.

وي ادامه داد: دست بر قضا چند روزي بيش از اين اظهار دولت‌آبادي نگذشته بود كه غروبي بسته‌اي به دستم دادند. اگر اشتباه نكنم كسي كه زنگ زده و بسته را داده بود و خود بالا نيامده بود، جناب قاسم‌علي فراست، نويسنده، بود. لطف فرموده و بسته را آورده بودند. بسته حاوي ديپلم افتخار و يكي دو سكه بود. ديپلم جشنواره عذرا بود كه در آن دولت‌آبادي و مرا به عنوان نويسندگان روستا برگزيده بود.

او با اشاره به اين‌كه محمود نويسنده‌ شهر است و زندگي شهر را در آثارش منعكس مي‌كند، توضيح داد: جاي او و حوزه فعاليت‌اش شهر بود كه با تخريب روستا زندگي خود را وسعت مي‌بخشيد. اين آغاز ” داستان شهر “ كوچك ما است كه از اولين‌هايي است كه وصف شهر در آن‌ها، آغاز داستان است و شهر بزرگ با تخريب اين روستاها است كه زندگي خود را وسعت مي‌بخشد؛ درختان را مي‌برند، لانه پرندگان را خراب مي‌كنند، مردم را به ترك خانه و كاشانه خود وا مي‌دارند تا جا براي لوله‌هاي نفت باز شود و زندگي شهر و شهرهاي بزرگ رونق بگيرد. زندگي شهر، خود به اندازه‌ كافي پر سروصدا و همهمه است، نغمه پرندگان را برنمي‌تابد، زندگي شهر، تكاپو است.

يونسي تصريح كرد: در سخن از كارهاي محمود مي‌توان بحث را به دراز كشاند. محمود در پرداختن به زندگي شهر و شهريان‌اش بيش‌تر از قيافه‌هايي استفاده مي‌كند كه در سال‌هاي خردي ديده است و در توصيف اين شهريان مشابه شهريان دوران خردي موفق است. در توصيف‌ها، اغلب از اصطلاحات بومي استفاده مي‌كند و شيوه‌ استفاده‌اش به دل مي‌نشيند. سخن‌اش گاه، عصبي و گره‌گره است؛ مثل ريتم خود زندگي در شهر؛ اما هيچ‌گاه سرد و نابه‌هم‌پيوسته نيست، مضامين كار محمود همين مردم و زندگي آن‌ها است" مردمي عادي، پر از تناقض، عصبي و ... اما روراست و اغلب صميم و بسا بلند نظر . همين مردم شهري كه اغلب دست در جيب يك‌ديگر دارند گاه حتي بسيار بلند نظرند و گاه فوق‌العاده خطرناك و بيش‌تر ساده لوح.

يونسي گفت: كوشيدم وي (احمد محمود) را به نوشتن درباره‌ زندگي فروشندگان سوپرها و كارمندان اداري برانگيزم كه متاسفانه كوتاهي عمر مجال نداد.

وي معقتد است: داستان‌هاي محمود را مي‌توان با توسع " داستان‌هاي با منظور " نام كرد. نويسنده در پرداختن‌شان بيش‌تر منظورهاي اجتماعي را دنبال مي‌كند، داستان را با معماري و نقشه دقيق مي‌پردازد و خواننده را به هر حال ناراضي ترك نمي‌كند.

محمد بهارلو نيز معتقد است: در پنج رماني كه از احمد محمود منتشر شده است - و حجم آن‌ها تقريبا به پنج‌هزار صفحه مي‌رسد - او با چندين صدا سخن گفته است.

اين داستان‌نويس در گفت و گويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اظهار كرد: احتمالا در رمان‌هاي هيچ يك از نويسندگان معاصر ما به اندازه‌ رمان‌هاي احمد محمود اين همه آدم‌ و سنخ از گروه‌ها و طبقات و آحاد مختلف جامعه ديده نشده است؛ كارگران، كارفرمايان، ملاحان، مبارزان، بازجوها، شكنجه‌گران، قاچاق‌چيان، پااندازان، ول‌گردان آس و پاس‌ها و مانند اين‌ها. در عين حال نويسنده رشته‌هاي خانوادگي و اداري و اقتصادي آن‌ها را با نظام موجود پيوند مي‌دهد و شايد يكي از ارزش‌هاي جامعه‌شناختي رمان‌هاي او در همين كيفيت نهفته باشد.

وي درخصوص خصوصيات نويسنده " همسايه‌ها " گفت: احمد محمود تا آنجا كه من او را مي‌شناختم آدمي بود بسيار ملايم و خوش طبع و فروتن و خوش مجلس و شيرين سخن. با حرمت از ديگران نقل مي‌كرد و اگر كسي جلو او از دوستي بدگويي مي‌كرد يا ذكر شر‌ي مي‌كرد، به اصلاح قدما، از آن دوست حفظ الغيب مي‌كرد. محافظت و تشويق از قريحه و استعداد جوان‌ها را ارج مي‌گذاشت. در محافل و اجتماعات مگر در موارد بسيار نادر و ضروري شركت نمي‌كرد. اهل خلوت بود، اما در انزواي زاويه‌ دنج خود هرگز بي‌كار نمي‌نشست.

بهارلو خاطرنشان كرد: در فاصله سالهاي 1362 تا 1369 كه جلو انتشار و تجديد چاپ آثارش را گرفته بودند، به رغم عسرت و تلخكامي بسيار، دست از نوشتن برنداشت. قانع بود و همت بلندي داشت. در سخت‌ترين و بدترين احوال شكيبايي و فروتني و مهرباني خود را از دست نمي‌داد. بر اين عقيده بود كه آدم بهتر است سكوت كند يا حتا شكست بخورد اما بر سر شرافت انساني و حرفه‌يي خود معامله نكند و از روي فرصت‌طلبي به كسي امتياز ندهد. او آدمي يك‌پارچه بود؛ به اين معني كه همان‌گونه مي‌نوشت يا كلامي را بر زبان جاري مي‌كرد كه مي‌انديشيد و يا احساس مي‌كرد.

وي با بيان اين‌كه محمود، شهامت نوشتن داشت و كنجكاوي‌اش بر ملاحظه و مصلحت‌انديشي مي‌چربيد، افزود: « فورا واكنش نشان مي‌داد و نمي‌خواست، در حقيقت نمي‌توانست، چشمان‌اش را نسبت به آن‌چه به نظرش زنده و پرشور و نگران‌كننده بود، ببندد. او روحيه‌اي نيرومند و اعتماد به نفس ممتازي در نوشتن داشت و حجم هنگفت آثارش اين امتياز او را در مقام نويسنده‌اي حرفه‌اي به روشني نشان مي‌دهد. واقعيت اين است كه نوشتن بر او مسلط بود؛ هم‌چون روحي بر يك جسم. گاهي اين طور به نظر مي‌رسيد كه نويسندگي - امر نوشتن - كه دست‌كم در دو دهه اخير حرفه‌ اصلي‌اش بود كاملا مستقل از او بود.

حسن اربابي ـ دوست دوران جواني، ميان‌سالي و پيري احمد محمود ـ نيز در گفت و گو با خبرنگار ايسنا در خوزستان، گفت: احمد محمود نثر بسيار روان و شيوايي داشت و هميشه بخشي از داستان را به خواننده واگذار مي‌كرد تا براي او جذبه داشته باشد و نتواند آن كتاب را زمين بگذارد. مهمترين خصيصه او اين بود كه اهل تظاهر نبود و كسي نبود كه با قلم‌اش بخواهد از خود يك شخصيت معروف ادبي بسازد؛ البته آوازه‌ي شخصيت ادبي او از مرزها گذشته و آثارش به زبان‌هاي ديگر ترجمه شده كه حق او هم هست.

وي با اشاره به اينكه در تبعيد بندرلنگه با هم بوده‌اند و اين همان جايي است كه ” داستان يك شهر “ احمد محمود اتفاق افتاده است، خاطرنشان كرد: البته احمد دخل و تصرف‌هايي در واقعيت ماجراها دارد و تخيلات او با داستان آميخته شده است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

اربابي ماجراي شروع فشارها بر احمدمحمود و خودش را به زماني كه هر دو آنها از دانشجويان دانشكده افسري بوده‌اند، مربوط دانست و گفت: بعد از پايان دوره دانشكده و نيمه اول سال 33 بود كه از ما خواستند به سلطنت اعلام وفاداري كنيم، كه نكرديم، آنها درجه‌هايمان را گرفتند و ما را به درجه سربازي نزول دادند و به زندان انداختند. مجموعا سه ماه در زندان‌هاي تهران، شيراز و جهرم - البته بيشتر در تهران - زنداني بوديم و بعد از آن ما را به بندر لنگه فرستادند.در گاراژ مخروبه‌اي يك اتاق به ما دادند كه آنجا زندگي مي‌كرديم؛ در شهري كه فقط ماهي و خرما و حرارت 50 درجه بود. آن زندگي 15 ماهه را به سختي تحمل كرديم و وقتي به خانه و نزد خانواده‌هايمان برگشتيم همه از وضعيت جسمي ما تعجب مي‌كردند.

وي افزود: در روز ارتش كه مصادف با فتح آذربايجان بود، فرمانده گردان مرزي كه خيلي هم شاه پرست بود به ما دستور مي‌داد كه نمايشنامه بنويسيم و آن را جلو درجه داران اجرا كنيم. احمد محمود هم مي‌نوشت و من به او كمك مي‌كردم. ولي فرمانده و ديگران حين اجراي نمايش به دوگانگي اجرا با آنچه در متن بود پي مي‌بردند. احمد محمود از نبودن آزادي و مبارزه با ديكتاتور مي‌گفت و مي‌نوشت و لابه‌لاي اجراهايش به بيان مطالبات مردم مي‌پرداخت. زندگي سياسي، ادبي او - و يا هر چه اسم‌اش را بگذاريم - هم از همان وقت‌ها شروع شد. زنده‌ياد احمدمحمود انساني بزرگ بود كه قلم شيوايي داشت. اميدواريم نسل آينده قدر اين انسان‌ها را بداند.

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/26601

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سخناني از دوستان ”احمد محمود“ به‌بهانه‌ي سه سال جدايي، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016