سه شنبه 29 آذر 1384

"هخامنشيان كجا فراموش شده‌اند؟" گزارش تحليلي آيدين آغداشلو درباره‌ي نمايشگاه آثار هخامنشي در لندن، ايسنا

آيدين آغداشلو

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: ميراث فرهنگي


آيدين آغداشلو پس از بازگشت از سفر انگليس و كانادا،‌ گزارش نقد و ارزيابي نمايشگاه هنر هخامنشي (امپراتوري فراموش‌شده) را كه حدود سه ماه پيش در لندن برپا شد و چند روز پيش پايان يافت، تدوين كرده است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، او بر جامعيت و استثنا بودن اين نمايشگاه در تاريخ برپايي نمايشگاه‌هايي كه از هنر ايران تاكنون در داخل و خارج از كشور برگزار شده است، تاكيد دارد؛ هرچند كه به زعم وي، هم‌چون هر نوع نمايشگاهي از اين دست، مي‌توانست كامل‌تر و جامع‌تر باشد؛ اما با موضوع و شكلي چنين گسترده، نمي‌تواند ادعاي كامل بودن داشته باشد؛ بلكه چشم‌اندازي كلي به تاريخ نسبتا كوتاه 2500 ساله‌ ايران است.

اين كارشناس آثار هنري و تاريخي به جاي خالي بسياري از نمونه‌ها كه به گمان او مي‌توانستند از موزه كرمان و رضا عباسي، موزه ژاپن و مجموعه‌هاي شخصي امانت گرفته شوند، اشاره مي‌كند.

به گفته او ضروري بود برپاكنندگان خود درخواست مي‌كردند؛ چراكه طراحي و برنامه‌ريزي نمايشگاه با خودشان بود و خوب مي‌دانستند كه در موزه رضا عباسي يا كرمان چه نمونه‌هاي طلايي كم نظيري وجود دارد يا در بعضي از مجموعه‌هاي خصوصي دنيا چه نمونه‌هايي هست. اما به هر حال نظر و سليقه طراح است و اينكه به‌طور حتم، همه نمونه‌ها اصيل باشد، به تخصص فوق‌العاده‌تري نياز داشت.

اما محمدرضا كارگر - رييس موزه ملي ايران - در پاسخ به آغداشلو با اشاره به گستردگي آثار هخامنشيان ‌مي‌گويد: "ما وسعت را هر چقدر كه در نظر مي‌گرفتيم، باز هم اشيا در آن جا نمي‌شد. اما دو معيار اساسي براي ما مطرح بود، محدوديت فضاي نمايشگاه كه به اعتقاد من بيش از فضا، شيء در نمايشگاه وجود دارد. بنابراين امكان وجود اشياء بيش از اين ميسر نبود".

نكته ديگر مورد اشاره كارگر در پاسخ به آغداشلو، به‌نمايش در آوردن اشيايي بوده كه حتاالامكان از حفاري‌هاي علمي به دست آمده باشند؛ عموم اشياي نام‌برده شده به خصوص در موزه رضا عباسي از اين دايره خارجند. از طرفي بسياري از اشياي منحصر به فرد در موزه ملي ايران و برخي موزه‌هاي ديگر قرار دارند كه در ليست اوليه‌ي اين نمايشگاه قرار گرفته‌اند كه با توجه به مخالفت هيات كارشناسي سازمان حذف شدند". مي‌گويد: "البته خود من شخصا با حذف برخي از آنها كاملا مخالف بودم؛ اما نظر كارشناسان سازمان منجر به حذف اين دسته از اشيا شد".

رييس موزه ملي ايران با اشاره به نمونه‌هايي، تصريح دارد: آثاري كه به‌صورت جفت مانند گوشواره، النگو و غيره به كار رفته‌اند، هيات كارشناسي تنها با انتقال يك عدد از آنها موافقت كرد كه به نظر من در زمينه تجسم كاربري اين اشيا و رعايت قرينگي در هنر هخامنشيان ضايعه مهمي است".

گاركر به صراحت مي‌گويد كه "برخي منتقدان به ياد داشته باشند كه اين نمايشگاه در حالي برپا شد كه در زمان انتقال اين اشيا براي نمايشگاه ما متهم به انتقال اشياي باارزش موزه ملي ايران به خارج از كشور بوديم و از جانب بعضي سرزنش مي‌شديم كه در رابطه با انتقال اين اشيا ريسك زيادي را پذيرفته‌ايم".


به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، آن‌چه در پي مي‌آيد، متن كامل نقد آيدين آغداشلو در اين‌باره است:


"در راه بازگشتم از ‹‹تورنتو›› ‎، چند روزي در لندن ماندم تا نمايشگاه ‹‹امپراتوري فراموش شده: جهان ايران باستان›› را كه در موزه‌ي بريتانيا برگزار شده بود و به معرفي فرهنگ و تمدن ايران عصر هخامنشي مي‌پرداخت، ببينم.

وقتي قرار شد براي همسرم توضيح بدهم كه چرا بايد اين چند روز را به خاطر نمايشگاه در لندن بمانم، اشاره كردم كه نمايشگاه اهميتي استثنايي دارد برايم و فرصتي است كه فقط ‹‹يك بار در طول عمر›› نصيب آدم مي‌شود. نمايشگاه را كه ديدم نظرم برگشت، چراكه از چهارصد و پنجاه شيء عرضه شده، چهارصدتايي را مي‌شد، و مي‌شود، در دو سه موزه تماشا كرد؛ بخش عمده‌ي آثار از سه موزه‌ي مهم ‹‹بريتانيا››، ‹‹لوور›› و ‹‹ موزه ملي ايران›› فراهم آمده‌ كه هر سه موزه قابل دستيابي‌اند.

نمونه‌هاي ديده نشده – يا كم‌تر ديده شده – را مي‌شد از موزه‌هاي دورافتاده و يا مجموعه‌هاي خصوصي امانت گرفت كه به خاطر بي‌توجهي – يا وقت كم و يا برنامه ‌ريزي مختصر و ناكامل – برگزاركنندگان موزه بريتانيا صورت نگرفته بود. در همين زمينه، طراحان نمايشگاه مي‌توانستند اشياي تراز اولي را به اين مجموعه علاوه كنند تا تصوير كامل شود و فقط به عنوان يك مثال ساده، مي‌شد از آثار بي‌نظير و شگفت‌انگيز هخامنشي موزه‌ي ‹‹ميهو››ي ژاپن – ساغرهاي نقره‌يي با سر اسب و شير، دستبند و گردن‌بند طلا با خمير فيروزه، ساغر شيشه‌اي با سرشير، جام نقره‌اي طلاكوب – و نيز از مجموعه‌ي هوشنگ محبوبيان – دو پيكره‌ي برنز زنان ايستاده – و از مجموعه‌ي موزه‌ي ملي شهر دوشنبه‌ي تاجيكستان – غلاف خنجر عاج – و از صدها شيء ممتاز ديگر استفاده كرد و امانت گرفت.

نام نمايشگاه نامربوط و ناكامل است. ‹‹امپراتوري فراموش شده›› اسم بي‌معنا و پرتي است. هخامنشيان كجا فراموش شده‌اند؟ حتا اگر هيچ نمونه‌اي از اين تمدن باقي نمانده بود، تنها متوني كه دشمنانشان – يوناني – ها در ستايش و يا در ضديت با آنان نوشته‌اند كفايت مي‌كرد تا جايگاهشان در تاريخ بشري ماندگار شود. فراموش نشده‌اند چون كتيبه‌هايشان خوانده شده، تاريخشان به دقت ثبت شده، لغت‌هايشان در مكالمه‌هاي روزمره‌ي ما به كار مي‌رود، نام‌هايشان را بر روي فرزندانمان مي‌گذاريم و آثار هنري فاخرشان زينت‌بخش هر موزه‌اي است.

عنوان بعدي نمايشگاه – يعني ‹‹جهان ايران باستان›› - هم به موضوع اصلي نمايشگاه كه ‹‹تمدن هخامنشي›› باشد اشاره ندارد. ايران باستان از مادها تا ساسانيان را در بر مي‌گيرد و نه در كاتالوگ نمايشگاه و نه در پوسترهاي آن نام ‹‹هخامنشيان›› نيامده است.

اين نام‌گذاري، مورد مخالفت برگزاركنندگان و امانت‌دهندگان ايراني نمايشگاه قرار گرفته بود كه ظاهرا تأثير چنداني نداشته و موزه‌ي بريتانيا بر همين نام بي‌معنا پافشاري كرده است.

هسته‌ي مركزي و اصلي نمايشگاه، آثار هخامنشي موجود در موزه بريتانيا است – كه كم هم نيست – اما بسيار ديده شده است و مهم‌ترين بخش آن گنجينه‌ي مشهور ‹‹اوخوس›› است كه در قرن نوزدهم ميلادي، انگليسي ها از تاجران عتيقه در تخت كيقباد – كناره‌ي آمودريا – كشف و خريداري كردند و شامل ده‌ها قطعه شيء طلاي هخامنشي است.

چند شيء ديدني ديگر اين موزه، بشقاب‌هاي نقره‌يي هخامنشي است كه مهم‌ترينشان بشقاب نقره‌اي بزرگي است با يك رديف نوشته به خط ميخي پارسي كه نام صاحب آن – اردشير اول هخامنشي – را معلوم مي‌كند و موزه‌ي بريتانيا ده سال پيش آن را – از كجا؟ - خريداري كرده است، و مي‌شود اشاره كرد به آن ريتون نقره اي نفيس با سر عقاب شاخدار، كه از عالي‌ترين نمونه‌هاي گنجينه‌ي موزه بريتانيا است.

بخش عمده‌ي ديگر نمايشگاه، آثاري است كه از موزه لوور امانت گرفته شده، از جمله، اشيائي كه به همراه جسد زني خفته در تابوتي برنزي، در آغاز قرن بيستم، ژاك دومورگان فرانسوي در شوش كشف كرد. اشياء تزييني كم نظير اين مجموعه سال‌هاست كه در تالار ايران موزه لوور به نمايش گذاشته شده‌اند و تازگي چنداني ندارد. تابوت و استخوان‌ها و اشيا را نمونه‌سازي و قالب‌گيري كرده و در كنار اشياء اصلي اين نمايشگاه قرار داده‌اند- كه اين تازگي دارد.

نگهبان نيزه‌دار پارسي – ساخته شده از آجرهاي برجسته‌ي لعابدار – كه در شوش كشف شده، همراه با همتاي متعلق به موزه‌ي بريتانياي خود، نمونه‌ي مختصري از مجموعه‌ي گران‌بهاي كاشي‌هاي هخامنشي متعلق به موزه لوور را به نمايش مي‌گذارد. جز اين‌ها، يكي از زيباترين قطعه‌هاي به جا مانده از آن دوران، يعني دسته‌ي نقره‌اي ظرفي، به صورت بز بالداري كه دو پايش را بر سر ‹‹بس›› تكيه داده و در حال جهيدن است، از همين مجموعه‌ي لوور مي‌آيد كه بسيار تماشايي است.

آثاري كه از ايران ارسال شده، مجموعه‌ي قابل توجه و پراهميتي است: از لوح نقره‌يي داريوش اول كه از زير پاگرد ورودي كاخ آپادانا به دست آمده (و جفت طلايي دزديده شده‌ي آن همچنان مفقود است و انگار آرام آرام دارد از يادها مي‌رود و كسي زحمت سؤال و تعقيب آن را متحمل نمي‌شود) تا ريتون طلايي با سر و دستان شير بالدار (كه بر سر اصالت آن همچنان حرف و سخن بسيار است و حدود چهل سال پيش از پاريس خريداري شده است) و مجسمه‌ي سگ نشسته – كه بخش اعظم سر و گردن آن مرمتي نه چندان استادانه و دقيق دارد – و قطعاتي از نقش برجسته‌هاي تخت جمشيد و كاسه طلايي با نام ‹‹خشايارشا›› - كه ظاهرا در همدان يافته شده و درباره‌ي اصالت آن هم ترديدهايي هست – و چند پلاك برنزي و طلايي عالي كه بر روي درها و دروازه ها نصب مي‌شده، و چند جفت گوشواره‌ي طلايي زيبا كه در پاسارگاد كشف شده و دو قطعه سنگ لاجورد، يكي نقش برجسته‌ي گاو بالدار مجموعه‌ي موزه رضاعباسي و ديگري سر ظريف و بي‌همتاي يك شاهزاده‌ي هخامنشي، تماما از انتخاب سنجيده مسوولين ايراني نمايشگاه حكايت مي‌كند.

نكته‌اي كه جاي سؤال باقي مي‌گذارد اين است كه اگر ريتون شير طلايي و كاسه‌ي خشايارشا براي نمايشگاه انتخاب شده‌اند، چرا از مجموعه‌ي مفصل بشقاب‌هاي طلاي (معروف به مجموعه‌ي كوتولاكيس) موزه رضا عباسي نمونه‌هايي ارسال نكرده‌اند؟ چون مشابهت ساخت اين اشيا بسيار زياد و غيرقابل چشم‌پوشي است و احتمال مي‌رود همه از يك كارگاه بيرون آمده باشند؛ چه اصيل باشند و چه ساختگي.

ديگر اين كه، حالا كه اين اشياي طلايي به خارج از ايران ارسال شده‌اند، آيا بهتر نيست مسوولان ايراني نمايشگاه از اين فرصت استفاده كنند و بخواهند تا آزمايش‌هاي لازم براي تعيين و تشخيص اصالت اين نمونه‌ها انجام شود؟ با در نظر گرفتن اين نكته كه پيشرفت‌هاي چشمگيري در زمينه‌ي آزمايش لابراتواري اشياء طلايي و نقره‌يي در دهه‌ي اخير حاصل شده، اين فرصت مطلوب مي‌تواند پاسخي لازم و درست براي سؤال‌هاي هميشگي را فراهم كند.

بي‌ترديد، نمايشگاه از آثار بسيار مشهور هنر هخامنشي خالي نيست و نمونه‌هايي – هر چند هميشه در دسترس و در ويترين موزه‌ها – مانند لوح گلي كوروش كبير و مهر سلطنتي داريوش كبير و خنجر طلايي مجموعه‌ي اوخوس. همچنان زينت‌ بخش نمايشگاه است.

تا يادم نرفته اشاره كنم به جروبحث‌هايي كه در زمينه‌ي ارسال يا عدم ارسال آثار از ايران در گرفته بود و پيش‌تر هم، در مصاحبه‌اي مختصر، نظرم را بيان كرده بودم كه امانت دادن اشياي موزه‌ها به خاطر برپايي نمايشگاه‌هاي معرف تمدن و هنر ايراني جاي چون و چراي چنداني ندارد. در دوران بحراني كنوني كه به خاطر سياست‌گذاري‌هاي جهاني، ترجيح داده مي‌شود فرهنگ‌هاي معتبر و ديرين و مداوم تا به امروز، انكار يا معوج نمايانده شوند، نمي‌شود ساكت نشست و به ‹‹انبارداري›› پرداخت و نامش را گذاشت ‹‹موزه‌داري›› ! برپايي همين نمايشگاه موزه‌ي بريتانيا هم ظاهرا به خاطر جبران ‹‹فراموش‌شدگي›› تمدن هخامنشيان است كه – به تعبير يونان ‌مدارها - ‹‹بربر›› ناميده مي‌شدند! اگر حالا در چنين گير و داري، و به خاطر مسائل فرعي، قرار باشد كه اصل مسئله‌ي ‹‹عرضه‌ي تمدن ايراني›› را معطل و مسكوت بگذارند، فرصت‌هاي زيادي از دست خواهد رفت.

مي‌ماند گرفتن تضمين‌هاي لازم و پيش بيني‌هاي مناسب كه ضريب صدمه و خطر ضمن حمل و نقل را به صفر برساند، كه كار چندان پيچيده‌اي هم نيست.

*

تمدن ايران عصر هخامنشي از نقطه اوج‌هاي تمدن ملتي است كه نخستين امپراتوري جهان باستان را ساخت و شكل داد.

اين تمدن موفق شد در مدتي كم‌تر از يكصد سال، حاصل جمع تمامي تمدن‌هاي پيشين و مجاور خود را به صورت تركيبي عالي و معتدل و متوازن درآورد و اين الگو را از هند تا ليبي و يونان بگستراند. بديهي است اين تمدن برمبناي باور داشت‌ها و نظام خاص خود عمل مي‌كرد و بي آن كه در تغيير شكل تمدن‌هاي سرزمين‌هاي گشوده شده و جايگزيني خود اصراري بورزد، قادر شد جهاني ‹‹چند فرهنگي›› را، تا بيش از دويست سال، تمشيت دهد و اداره كند. سازمان نظامي و اداري هخامنشيان و تساهل آنان در برابر فرهنگ‌هاي از جنس و نوع ديگر – نظير بابلي‌ها و مصري‌ها و يونانيان – امكان آشتي و ‹‹گفتگوي تمدن‌ها›› را فراهم آورد.

رعايت حقوق مردمان گوناگون و حمايت از بازرگاني و خودداري از كين‌ورزي‌هاي قومي و نژادي، بستر اصلي چنين مفاهمه‌اي شد و مظهر و نماد نمايشي اين تفكر، به صورت معماري شكوهمند تحت جمشيد درآمد كه هر گوشه‌ي آن اشاره‌اي است به اين تعامل ميان ملل متنوع .

هنر هخامنشي آميزه‌اي است فرهمند، چند وجهي، نجيب و ملايم و ظريف، و در عين حال، بسيار عظيم و پر ابهت. وقاري دارد برآمده از قدرت و عظمت و اعتماد و خودباوري. نه ازسبعيت و كشتار ستايي آشوريان نشانه دارد و نه از مرگ‌انديشي مصريان و – البته – نه از آزادگي و مردم‌گرايي يونانيان.

رابطه‌ي هخامنشيان و يونانيان هم هيچ‌گاه رابطه‌اي يكسره عنادورز و سلبي – از هر دو سو - نبوده است و فراز و فرودهاي تاريخي دويست ساله‌اي را گذرانده است و تقابل اين دو جهان‌بيني بهره‌وري‌هاي درازمدت و كوتاه‌مدت خود را براي هر كدام داشته است و حيف كه پس از حمله‌ي اسكندر و داعيه‌ي او در يوناني كردن جهان، يونان نيز همانقدر آسيب ديد كه ايران فتح شده – و كم‌تر به اين نكته اشاره مي شود.

نمايشگاه موزه‌ي بريتانيا قصد اين را دارد تا وجوه مختلف تمدن ايران هخامنشي را – از معماري و زبان و خط و فلزكاري تا حمل و نقل و زرگري و حجاري- به نمايش بگذارد و به نوعي، جايگاه ‹‹دريغ شده›› - و نه ‹‹فراموش شده››ي – اين تمدن عظيم را بازسازي كند و به جا آورد.

بازتاب‌هاي متفاوت اين نمايشگاه در اروپا و لندن – كه در چند جا و در مقاله‌هايي گوناگون و گاه سطحي همچنان به مقايسه هميشگي و نامربوط تمدن يوناني و هخامنشي پرداخته بودند – گسترده و متعدد بود و حضور و همراهي شخصيتي چون ‹‹ جان كرتيس›› در برنامه‌ريزي نمايشگاه و تدوين كاتالگ آن مفيد و مغتنم. اين كاتالگ – با طرح روي جلد و صفحه‌آرايي پيش پا افتاده و متوسط و بدون جلد ضخيم به كتاب‌فروشي‌ها عرضه شده و از حيث نفاست اصلا به پاي كاتالوگ‌هاي نمايشگاه‌هاي همزمان خود، ‹‹هنر چين›› و يا ‹‹روبنس در آغاز››، نمي رسد.

كاتالوگ اما، شكل و ظاهرش به كنار، مقاله‌هاي فشرده و دقيقي دارد از صاحب نظراني مانند پير بريان، جان كرتيس، شاهرخ رزمجو، نايجل تاليس و ديگران، كه از مقاله‌ي اندرو مدوز درباره‌ي سازمان اداري هخامنشيان بسيار آموختم.

مجموعه‌ي عوامل تبليغاتي و اطلاع رساننده‌ي نمايشگاه تا به اين جا خوب و درست عمل كرده و تقريباً در همه‌ي رسانه‌ها – از تلويزيون بي‌بي‌سي تا روزنامه‌ي چپي گاردين – منعكس و مطرح شده است.

*

از متروي ‹‹تاتنهام كورت رود›› كه به طرف موزه‌ي بريتانيا راه مي‌افتيم – همراه با آيدين عزيززاده – باران هم مي‌گيرد؛ اول پراكنده و بعد ريز و تند. پسر و دختري در پياده‌رو بگومگويشان مي‌شود. پسرك با لگد دخترك را سرنگون مي‌كند و ناسزاگويان مي‌رود. مي‌رويم دخترك را از روي زمين بلند كنيم كه پسرك سر‌مي رسد و همراه دخترك پچ‌پچ كنان راه مي‌افتند و دست هم‌ديگر را مي‌گيرند. جمعيت انبوهي در حال آمد و شد از دروازه‌ي ورودي موزه است. ايراني‌ها زيادند و به راحتي قابل بازشناسي. اعلان عظيم نمايشگاه از ايوان بلند موزه به پايين آويخته است و در اهتزاز باد و باران، تاب مي‌خورد. اعلان ، طرح ساده و خلاصه‌اي دارد از شيري در حال دريدن گاو، و با خطوط قرمز بر روي زمينه‌ي آبي ساده، كه بسيار ابتدايي و ناشيانه كار شده. اگر كار يكي از شاگردان من بود حتما مردودش مي‌كردم.

در صحن داخلي موزه انبوه ايرانيان موج مي‌زند؛ دو هزار نفر مي‌شوند. شاد مي‌شويم از اين استقبال، اما بعدا مي‌فهميم حضرات نه براي ديدار نمايشگاه، كه براي شركت در مراسم نقالي اردوان مفيد – شايد هم بهمن مفيد، يادم رفته – جمع شده‌اند. آقايي هم لباس محلي پوشيده و با خط نستعليق اسم مردم را بر روي كاغذ مي‌نويسد و مي‌فروشد به آنها. غلغله‌ايست.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

مي‌رويم بليط بخريم، معلوم مي‌شود بليط ساعت يازده و نيم تمام شده و بايد بليط ساعت دوازده و نيم را بخريم، و گرسنه مي‌مانيم چون همه‌ي ساندويچ‌هاي مزخرف رستوارن صحن موزه را هموطنان خورده‌اند و تمام كرده‌اند.

نمايشگاه بازديدكننده بسيار دارد – و اغلب انگليسي. از تماشاي فضاي تنگ و محقر نمايشگاه جا مي‌خوريم: در سطحي مختصر، و با ديواره‌هاي جداكننده، اطاقك‌ها و راهروهاي باريكي را از كار درآورده‌اند كه نه جاي حركت دارد و نه جاي ايستادن و تماشا كردن. تنگنائيست.

در اطاق – نه، اطاقك، نه، راهرو – دوم قالب‌گيري‌هايي زمخت و ناهنجار از نقش برجسته‌هاي كاخ صد ستون و پله‌هاي كاخ تچر را بر ديوارهاي مقابل هم نصب كرده‌اند كه كار استادي مانند ‹‹اسماعيل مظلومي›› خودمان ده‌ها بار دقيق‌تر و بهتر از آن‌هاست. مجسمه‌ي ايستاده‌ي داريوش هم وضعيت بهتري ندارد. نمونه‌اي از سرستون ظريف موزه ملي ايران را هم كج و كوله قالب‌گيري كرده‌اند، و فكر مي‌كنم چه خوب شد اين سرستون – و آن سرستون بزرگ گاو با سر انسان – را در آخرين لحظات از ايران نفرستادند، چون چه طور مي‌شد از فاصله‌ي يك متري، اين پيكره‌هاي عظيم را درست تماشا كرد؟

ويترين‌هاي متعددي را روي ديواره‌ها كار گذاشته‌اند و صدها شيء كوچك و بزرگ را كنار هم چيده‌اند – كه چپانده‌اند. ويتريني كه به ظرف‌ها طلا و نقره‌ي هخامنشي اختصاص دارد شباهت زيادي به ويترين‌هاي لوكس‌فروشي‌هاي تهران پيدا كرده: ظرف‌ها را درهم و برهم ، تنگ هم قرار داده‌اند و چشم نمي‌تواند چيزي را به وضوح و فوريت تشخيص بدهد و سراغ كند و ناچار، سرسري، از روي شاهكارهاي هنر هخامنشي، سرگشته و سرگردان مي‌لغزد: پايه‌هاي تخت برنزي، آجرهاي لعابدار، سه شيرغران پايه‌ي مشعل، بشقاب طلايي گنيجنه‌ي اوخوس، بشقاب‌هاي نقره‌اي تابوت شوش، كاسه‌ي شيشه‌اي سبزرنگ، ملاقه‌ها و آبكش‌هاي نقره‌اي، سيني‌هاي سنگي با دسته‌هايي به صورت سرمرغابي، دستبندها و بازوبندهاي طلايي، مهرهاي عقيق، وزنه‌هاي سنگي، سكه‌هاي طلا و نقره، غلاف خنجر طلايي…. جايي براي درنگ و دريافت دقيق نيست. تنه مي‌زنيم و تنه مي‌خوريم و پاي مردم را لگد مي‌كنيم و مي‌گذريم. به ياد تالار ايران هخامنشي موزه‌ي لوور مي‌افتم كه تنها با يك سرستون عظيم سر گاو كه از شوش آمده و تعدادي كاشي لعابدار نيزه‌داران و جانوران و چند ويترين مناسب، عظمت كوبنده‌ي يك دوران را بلافاصله به بازديدكننده منتقل مي‌كند و تأثير همين تالار، به تنهايي ، با تأثير چهارصد و پنجاه شيء نمايشگاه موزه‌ي بريتانيا برابري مي‌كند.

فضاي قابل توجهي از بخش انتهايي نمايشگاه را به چند و چون جايگزيني هنر يوناني‌مآب پس از فروپاشي امپراطوري هخامنشي اختصاص داده‌اند كه جاي زيادي را – بي‌حاصل چندان – اشغال كرده است. همين طور است ارايه‌ي نمونه‌هايي از تداوم نقشمايه‌هاي هخامنشي تا به امروز كه متفننانه و غيرجدي است.

در اتاقك فروشگاه نمايشگاه، يادبودها و كتاب‌هايي را براي فروش گذاشته‌اند – كتاب‌هايي انگشت‌شمار و با عنوان‌هاي معدود – كه تمامشان را دارم، و از بهترين‌ها، كتاب ظرف‌هاي نقره‌اي ايلامي است تأليف هوشنگ محبوبيان كه مانند كتاب قبلي‌اش درباره‌ي برنزهاي ايران باستان، عالي و آموزنده است. كتاب را مي‌خرم به قيمت سي و پنج پوند و ورشكست مي‌شوم!

بقيه‌ي خرت و پرت‌هاي فروشگاه اهميت چنداني ندارد. فيلم ويديويي تخت جمشيد و بازسازي كامپيوتري آن – كه فيلم عمده‌اي هم نيست – به مبلغ شصت و پنج پوند براي فروش عرضه شده – كه بماند براي خودشان!

چنين نمايشگاه مهمي را، به خاطر فضاي محدود و ناچيزي كه به آن اختصاص داده‌اند، حرام كرده‌اند. به نظر مي‌رسد برگزاركنندگان بريتانيايي موزه، با شتاب‌زدگي نمايشگاه را راه انداخته‌اند. شايد بيم داشته‌اند كه تغييرات حكومتي ايران در كار نمايشگاه وقفه و خلل ايجاد كند. به هر صورت مبالغ عمده‌اي در اين راه صرف شده است؛ ظاهرا چهارصد و پنجاه هزار پوند از مؤسسه‌ي ايران هريتيج، چهارصد و پنجاه هزار پوند از موزه‌ي بريتانيا و مبلغي بيشتر، از طرف شركت بي‌پي انگلستان سرمايه‌گذاري شده – كه قطعا از راه فروش بليط و غيره تأمين و جبران خواهد شد. اما اگر نظير فضاي وسيعي كه براي نمايشگاه هنر چين در ‹‹كالج سلطنتي هنر›› طراحي شده، به اين نمايشگاه مهم – مهم براي ما و مهم براي ديگران – نيز اختصاص پيدا مي‌كرد و طراحاني با سليقه‌تر كار اجرايي نمايشگاه را برعهده مي‌گرفتند، نتيجه بسيار مفيدتر و بهتر از كار درمي‌آمد.

گمان مي‌كنم و مي‌پذيرم كه سازمان ميراث فرهنگي ايران، با حسن نيت و در پي حل و فصل جانكاه مشكلات اداري و بوروكراسي، در اين نمايشگاه شركت كرده است، اما مي‌شد جاي بهتر و وسيع‌تري را درخواست كرد و بر اين درخواست پا فشرد، و مي‌شود اين تجربه را براي نمايشگاه‌هاي بعدي منظور كرد و فضا را – كه در اين نمايشگاه‌ها نقشي اساسي دارند - اولويت و ضرورت اصلي دانست و به شمار آورد.

هنر ايران عصر هخامنشي هنري است ظريف و فاخر و پرجلال و پرابهت و بهت‌انگيز. عظمت و شفقت، تركيب توأمان و هميشگي آن است و واداشتن بيننده به احترام و تحسين، هدفمندي اصلي‌اش.

نمايشگاه تنگ و تاريك و مختصر ‹‹امپراتوري فراموش شده›› ي موزه بريتانيا – نوع و تعداد اشياء عرضه شده در آن به كنار – نقض غرضي است آشكار و مخدوش‌كننده و تقليل‌دهنده‌ي هيبت و شكوه يكي از درخشان‌ترين دوران‌هاي تمدن و هنر جهان باستان. و چه حيف.

آيدين آغداشلو

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/28009

فهرست زير سايت هايي هستند که به '"هخامنشيان كجا فراموش شده‌اند؟" گزارش تحليلي آيدين آغداشلو درباره‌ي نمايشگاه آثار هخامنشي در لندن، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016