سه شنبه 16 اسفند 1384

نوروز و گرفتاری ما با سنت، اسماعيل نوري علا

نبايد از ايجاد تغييرات در سنت ها بترسيم، و اگر اين تغييرات معنا و کارکرد اصلی سنت را تقويت و آشکارتر می کند ضرورت دارد که از آن استقبال کنيم. اکنون وقت آن است که باور کنيم "مژده آور بهاری" باستانی ما به کمی دستکاری و تعمير نياز مبرم دارد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

پيشنهاد کميته نجات پاسارگاد برای انصراف از سياه کردن صورت «حاجی فيروز» با واکنش های گوناگونی روبرو شده است. اکثريت واکنش نشان دهندگان از اين پيشنهاد استقبال کرده و تصديق نموده اند که، برای آنها، سياهی صورت حاجی فيروز و خواندن ترانه ی «ارباب خودم سلام و عليکم...» يادآور برده داری، آن هم از نوع بردگان آفريقايی، است و به همين دليل، بخصوص در خارج از کشور، رفته رفته از خير براه انداختن حاجی فيروز در اعياد نوروزی صرفنظر کرده اند.

دو سه تن نيز با اين پيشنهاد مخالفت کرده اند. کلاً نظرات مخالف را می توان چنين تقسيم بندی کرد:

1. حاجی فيروز هيچ ربطی به برده داری و آوردن سياهان آفريقائی ندارد، زيرا
- سياه بودن حاجی فيروز نشانه بازگشت ارواح مردگان در عيد نوروز بر سر خانه و
زندگی آنها است، و سياهی نشانه مرگ است،
- اين سياهی يادآور عبور از زمستان است و به سرما مربوط می شود،
- سياه بودن صورت حاجی فيروز بخاطر آن است که ايرانی ها اين سنت را از مردم بين النهرين گرفته اند و آن مردم افسانه هائی دارند که طی آن شخصی صورتش را سياه می کند و از ملکوت اعلی به زمين می آيد،

2. اساساً بازی با سنت و دستبردن در آن کار خطرناکی است که «هويت ملی» ما را به مخاطره می افکند.

من می خواهم از همين سخن آخری شروع کنم که مستقيماً به گرفتاری ما با سنت ارتباط دارد. گويا در اينکه کل مسائل مربوط به نوروز در حوزه سنت قرار دارد همگی توافق داريم. حتی مدتی است که ايران و تاجيکستان و چند کشور ديگر اقدام کرده اند تا نوروز را بعنوان يک «ميراث معنوی» در يونسکو به ثبت برسانند، هرچند که تاکنون، بخاطر بی توجهی و بی برنامگی و ديوانسالاری مفرط، در اين کار موفق نبوده اند.

مراسم و آئين های نوروزی هم خود بخود اجزاء اين مجموعه هستند و در داخل گستره ی سنت قرار می گيرند. برگزاری چهارشنبه سوری، انداختن سفره هفت سين، گرد هم آمدن در لحظه تجويل، لباس نو پوشيدن در ايام نوروزی و به ديد و بازديد رفتن و، بالاخره، سر به صحرا زدن در روز سيزده بدر و سبزه در آب انداختن و غيره هم مجموعه ای از حرکات سنتی محسوب می شوند.

از سوی ديگر، اين مجموعه، بصورتی عميق و گسترده، در قلمرو «هويت ملی» ما هم قرار دارد. يعنی، يکی از دلايل اينکه ما ايرانی هستيم، يا خودمان را ايرانی می دانيم، و يا اصرار داريم که ديگران ما را ايرانی بدانند، اجرای همين سنت هاست. و اگر آنها را از دست بدهيم طبعاً بخشی از هويتمان را از دست داده ايم.

اهميت اين سنت ها در گستره هويت ما، بخصوص پس از غلبه اعراب، بسيار فزونی گرفت و هنوز هم ادامه دارد. اساسا اهميت سنت ها در هنگامی که «هويت ملی» يا «قومی» بخطر می افتد بالا می گيرد و ملل تحت تهاجم می کوشند تا با حفظ آنها در واقع هويت اصلی خويش را حفظ کنند.

البته زمان می گذرد، گاه زور می چربد و گاه پس از مدتی فشار برداشته می شود. اما عامل زمان هميشه هست و کار خودش را می کند. و زمان بر ميراث فرهنگی جامعه دو نوع تأثير دارد. از يکسو ميراث مادی جامعه (مثل تخت جمشيد و عالی قاپو و مسجد شيخ لطف الله) را می فرسايد و از سوی ديگر ميراث معنوی را دچار تغييری دايمی می کند.

شما فکرش را بکنيد که همين پديده ی «حاجی فيروز»، که قرار است جزئی از ميراث فرهنگی ما باشد ما را با چه پرسش های مختلفی روبرو می کند:

1. اگر اين پديده ميراث چندين هزاره ی ماست چرا اسمش «حاجی فيروز» است؟ لااقل چندين قرن از آمدن اعراب مسلمان به ايران گذشته بود که لقب «حاجی» برای به حج رفتگان اختراع شد.

2. چرا اين پديده در بعضی نواحی اسم های ديگری دارد؟

3. چرا در خيلی جاها اصلا صورت حاجی فيروز را سياه نمی کنند؟

4. چرا او تک زبانی و مغلوط و با لهجه ی تهرانی عهد قاجار حرف می زند؟ در عهد خشايارشاه که قرار نبوده اينگونه حرف بزنند!

5. چرا ديگران را «ارباب خودم» صدا می کند؟ اگر اين «ارباب خودم» نشانه وجود برده داری در ايران نيست، نشانه ی وجود نظام «ارباب و نوکری» که هست.

6. اگر اين حاجی فيروز همان «مير نوروزی» است که لااقل خبرش را 700 سال پيش از شعر حافظ داريم، چگونه شده که آن «مير» به «نوکری» افتاده است؟
7. چرا بين اين پديده و پديده ی قاجاری «سياه بازی» رابطه ای مستقيم وجود دارد؟ آنگونه که اگر ترانه «ارباب خودم» را از حاجی فيروز بگيريم و بقيه مختصاتش را نگاه داريم قايل شدن به تفکيک بين سياه نمايش های روحوضی و حاجی فيروز ممکن نيست.

من همه ی اين پرسش ها را از آن جهت مطرح می کنم که بتوانم بگويم بين آن «مژده آور نوروزی يا بهاری» که نياکان ما در آئين های خود داشتند و اين «حاجی فيروز» چهره سياه کرده و نوکر ماب اگر هم رابطه ای وجود داشته باشد آن رابطه با همين «مژده آوری» آغاز شده و به همين هم ختم می شود. آنچه در طول تاريخ باقی مانده نيز همين «مژده آوری» است که در هر جامعه و زمانه ای رنگی و شکلی بخود گرفته است تا اينکه در تهران عهد قاجاريه، با رفع ممنوعيت از نمايش های شادی آور در برابر نمايش های اشگ آور (يعنی تعزيه، که کارگردانش را «معين البکاء» می خواندند، به معنی «کمک کننده در اشگ آوری») و مجاز شدن نمايش های روحوضی و تخته حوضی، و پديدار گشتن شخصيتی به نام «سياه» ـ که صورتش سياه است و نوکر «حاجی آقا» است و ساختمان دهان و سقش آفريقائی است و نمی تواند کلمات را درست ادا کند (و مثلا بجای «ارباب خودم» می گويد «ابراب خودم»)، و پر از مضحکه و شوخی است و به حاجی کلفت می پراند و غيره ـ همه اين مشخصات به آن «مژده آور نوروزی» باستانی منتقل گشته است.

آنان که سخت نگران ايجاد يا اعمال تغييراتی در سنت های معنوی هستند بايد بما توضيح دهند که کدام سنت دست نخورده ای از سالی به سالی و از جائی به جائی منتقل شده است؟ همين که عده ای می کوشند برای هر امر سنتی تاريخچه ای بيابند، و اگر نيافتند ببافند، و توضيح دهند که «اصل» هر سنتی چه بوده است، خود نشانه آن است که سنت های معنوی همواره دستخوش تغيير بوده و هستند و کسی هم جلوی اين تغيير را نمی تواند بگيرد.

اما همين تغيير ناگزير، مثل روند دگرگونی های تمام پديده ها و نهادهای اجتماعی ديگر، دارای قانونمندی هائی هم هست. آن قانونمندی را می شود چنين خلاصه و بيان کرد که هر پديده، در سير دگرديسی تاريخی خويش، همواره براساس سودمندی عملکرد خود سنجيده می شود، قسمت هائی از آن که ديگر سودمند نيستند، و گاه مضر هم شده اند، کنار گذاشته می شوند و بخش هائی از آن که سودمندی دارند، يا توانائی سودمند شدن را در زهدان خود حمل می کنند، باقی می مانند و رشد می کنند.

اين قضيه چندان با داستان تقسيم ميراث در خانواده ها تفاوت ندارد. پير زنی يا مردی می ميرد و از خود چيزهای مختلفی را بجای می گذارد؛ بگيريم خانه ای و مزرعه ای و پولی و لوازم خانه ای. کمتر اتفاق افتاده است که بازماندگان کسی کوشيده باشند تا دندان های مصنوعی متوفی را، که در ليوان آب بالای تخت طرف حضوری روشن دارد، حفظ کنند و آن را به يادگار نسل اندر نسل در خانواده محفوظ بدارند. آن دندان مصنوعی با مرگ آن خويشاوند سودمندی خود را از دست داده و ناديده گرفتنی شده است.

ميراث معنوی هم مجموعه هائی هستند که همواره در معرض سرند و غربال شدن اند. برخی چيزهايشان بدرد خوردنی نيستند و دور ريخته می شوند و برخی از اجزائشان مفيدند و قابل گسترش. می شود چيزهائی را به آنها افزود و چيزهائی را از آنها گرفت. اين امر گاه کار را تا بدانجا می کشد که يک ميراث معنوی ممکن است بکلی معنای سنتی خود را از دست بدهد و واجد معنائی کاملا متفاوت شود.

پس در کار انتخاب و تصفيه، اصل همان مفيديت و قابليت گسترده شدن کارکردهای اجزاء سنت است. يعنی، اصول «داروينيسم» اينجا هم حاکم است. علم «تحولات طبيعی» به ما می گويد که جانداران در طول تاريخ تغيير شکل يافته اند و ماهی بخشکی زده و خزنده شده، خزنده چهار دست و پا براه افتاده، چهارپا قد راست کرده و از درخت بالا رفته، و ميمون درختی صاحب دستان کارورز شده و پائين آمده و، در پی اين پائين آمدن، دم خويش را از دست داده و رفته رفته ابزار ساز و سپس سخنگو شده و، عاقبت، آدم گشته است. سنت ها هم در مسير يک دگرديسی دائم اما بطئی، که بر اساس «بقای مناسب ترين ها» کار می کند دست و پا می زنند.

ما اکنون در قرن بيستم ايستاده ايم و يک قرنی می شود که کوشيده ايم در عادات و آداب و رفتارهامان تجديد نظر کنيم. پشت ميز می نشينيم و از قاشق و چنگال استفاده می کنيم و مسواک می زنيم و در خيابان آب دهان را به در و ديوار پرتاب نمی کنيم (کاری که مثلا هنوز در چين متداول است و هر روزه دل و روده توريست ها را بهم می زند و دولت را واداشته که، برای جلوگيری از اين «تف کردن سنتی»، پليس و جريمه تعيين کند). ما در بسياری از سنت هامان نيز تجديد نظر کرده ايم. و حالا کميته نجات هم پيشنهاد يک تغيير مختصر را کرده است که هيچ کجای آسمان و زمين را بهم نمی ريزد.

کميته پيشنهاد کرده است که صورت حاجی فيروز را سياه نکنيم ـ چه سياهی اين صورت نشان برده داری باشد، چه يادگار نظام ارباب و نوکری، و چه بازمانده از تصور بازگشت مردگان. هيچ کدام از اين دلايل، بخصوص با توجه به اينکه در بسيار از جاهای ايران اين «مژده آور بهاری» نه حاجی است، نه سياه، و نه نوکر، نمی تواند مانع از آن شود که ما پيشنهاد کميته نجات را ناديده بگيريم. سياه کردن صورت حاجی فيروز در جهان معاصر ما بد، و حتی مايه آبروريزی و خجلت است.

اما می دانم که اين کار بخشنامه و دستور بر نمی دارد و اين مردم عادی هستند که يا همچنان به سياه کردن چهره حاجی فيروز ادامه می دهند و يا از اين کار منصرف می شوند. آينده حاجی فيروز در دست آنها است اما استقبالی که از پيشنهاد کميته شده، چه از داخل ايران و چه از خارج از شده، ظاهراً نشانه آن است که ضرورت چنين تغييری وجود دارد و در نتيجه انجام هم خواهد شد.
همچنين است وجود کلمه شرم آور «ارباب» در ترانه ای که حاجی فيروز می خواند؛ واژه ای که حکايت از رابطه ای منسوخ می کند. يادمان باشد که مثلا هندی ها هم تا چندی پيش بصورتی شايع اصطلاح «صاحب» را بکار می بردند، که خبر از مالکيت انسان بر انسان می داد، و اکنون رفته رفته اين واژه در بين آنها منسوخ شده است.

باری، نظر من آن است که نبايد از ايجاد تغييرات در سنت ها بترسيم، و اگر اين تغييرات معنا و کارکرد اصلی سنت را تقويت و آشکارتر می کند ضرورت دارد که از آن استقبال کنيم.

اکنون وقت آن است که باور کنيم «مژده آور بهاری» باستانی ما به کمی دستکاری و تعمير نياز مبرم دارد!

[email protected]
www.puyeshgaraan.com

دنبالک:
http://mag.gooya.ws/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/29211

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نوروز و گرفتاری ما با سنت، اسماعيل نوري علا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016