* هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
(حافظ)
کـَرکـَسانه
ای کرکسانه سرمست، ازمُردگی، مشامت
جز دشمنی نبوده است، از ابتدا مرامت
از زندگی هراسان، اهل شبی و کتمان
دزدانه تا بریزی، خون و جنون به جامت
از عشق می گریزی، با مهر در ستیزی
مرگی بر این و بر آن، باشد فقط پیامت
ای کینه ورز ِ دائـم، با بامـداد و امـید
لرزد ز بیم خورشید، جرثومه ی ظــَلامت
لب های گفته دوزی، اوراق عشق سوزی
شاید صدا بمیرد، هستی شود به کامت
اما ببین که حتا، از مرده می هراسی
زان رو که عشق دانی، بر جاست، تا قیامت
از عهد پیر شیراز،استاد شعر و اعجاز
این یادگار مانده است،بس کن خیال خامت!
ویدا فرهودی
بهار 1385