به دکتر مسعود نقره کار و يادآوری های مرداد ماهی اش
مرداد
ماه بدون قامت سرو الف،
ماه جنون و فتوا
بر ناو کاغذی
کش ناخدای والی می راند
بر موج موج خون.
مرداد
ماهی که خيره شد در من
وقتی که پای هر مجسمه ی سرنگون
ترسيده بودم و می خنديدم؛
و با دو چشم کودکی ام ديدم
که از دهان پر سنگريزه اش
فرمان غارت و کتک و زندان
صادر کرد
و بر سکوت خيابان حاکم شد.
مرداد
ماهی که بوی نااميدی و عصيان دارد
ماه نظامی کاميون ها:
گاهی بر آن عبوس سرنيزه،
گاهی بر آن هزار نعره ی اوباش،
گاهی نشسته در آن
افواج کودکان سرباز،
گاهی در آن جنازه ی دگر انديشان
کز جوخه های کافرکش
بر هم لميده می تازند
تا خاک خاوران.
مرداد
آوازخوان تلخباد جواديه
کز عمق خاک و ولوله می آمد
و معنی هراس را
در سينه های فردا می کاشت
و مرده بادهايش
بسيار بيشتر از زنده باد بود.
مرداد
ماهی که درد را
حک کرده است
با لهجه های جهل،
بر متن بی تفاوت تقويم،
بر عطر آرزوهائی
پرپر شده ميان همهمه ی باد،
بر سنگ های بی نام،
بر عکس های بی صاحب،
بر پوکه های گمشده در فرياد.
مرداد
ماهی که ماهش از گلوی خونين می خواند
و انتظار را
بر اين کوير تابستانی
بيهوده می نماياند.
اما
در خواب ديده ام ـ شایـد ـ
در صبح يک ترانه بارانی
يک باغبان خوشفکر
از صفحه سياه تقويم
برخواهد خواست
فردوس را بجای بيابان
و کاميون ها را
سرشار از سرود و بوسه و لبخند
بر چار راه دولت
خواهد نشاند.
من خواب ديده ام
فردوسی زمان اگر قلم به دست بگيرد
و سرو قامت الفی تازه را
بر پيشخوان مرداد بنويسد
ماه اواسط تابستان
مهمان سبزپوش شادخواری ما خواهد شد
در باغ خاوران.
دنور ـ مرداد ۱۳۸۵