خبرگزاری دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
فردا چهاردهمين سالروز خاموشی مهدی اخوان ثالث - شاعر معاصر - است.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، منوچهر آتشی، ما را وامدار اخوان ثالث میدانست و میگفت: در فاصله شهريور ۲۰ تا سال انتشار «زمستان» (۱۳۳۵)، شعر معاصر از نظر صورت و سيرت به کليشه رسيده بود و طبعا از طبيعت خود که جهان پيرامون و ماده جهان بود، دور افتاده بود. شعر اخوان در قطعات درخشان «زمستان» حضوری سازنده و سرنوشتساز در اين دوران داشت و از رکود مکتب نيمايی پيشگيری میکرد؛ يعنی شعر اخوان توانست ظرفيتهای تازه مکتب نيمايی را پيش روی شاعران جوانتر بگذارد و به دوران کليشهها پايان دهد.
وی البته يادآور بود: شعر اخوان حاوی جمالشناسی پيشرفتهتری از نيما نبود؛ سهل است، در قفای آن قرار داشت. با اينهمه به شاعران جوانتر کمک کرد تا عرصههای تازهتری از زيبايی در طبيعت و قلمروهای عاطفه جستوجو کنند و شعر سترگ دهه ۴۰ با چهرههای نمايانش را به وجود آورند.
نادر ابراهيمی نيز درباره اخوان میگويد: مهدی اخوان ثالث از آن عاشقان حرفهيی وطن است، از آن عاشقانی که هر چيز را که بخواهند، عاشق شوند، ابتدا به وطن تبديلش میکنند، بعد عاشقش میشوند. عشق به خيلی چيزها را بر خود حلال کردهاند، به شرط آنکه آن چيزها لياقت تبديل به وطن را داشته باشند و يا دست کم بشود وصله تنشان کرد. اما، اين اخوان هميشه خوب، برای ابد خوب، البته مشکل کوچکی هم دارد، مشکل بسيار کوچکی، و آن اين است که از وطن – از معشوق – تعريف، تصوير و تعبير کاملا دقيق و مشخصی ندارد. وطن را خواب ديده است.
او در ادامه میافزايد: باوری غريب، اخوان را به گذشتههای دور میبرد، گذشتههای نابوده که به هيچ شکلی نمیتوان حتا لحظهای – جزيی – ذرهای از آن گذشتهها را يافت که ای کاش میشد. گذشتهها گويی اخوان ثالث را پناه دادهاند تا در سرمای زمستان بزرگ، منجمد نشود و از پا درنيايد. گذشتههای ما که اخوان ثالث، غالبا، آن گذشتهها را وطن تلقی میکند، هرگز آنگونه نبوده است که او میگويد. آدمها هم آنگونه نبودهاند.
وی اعتقاد دارد: اگر بزرگانی چون اخوان ثالث نباشند – اسرافکار در عزت بخشيدن به خاک، و غلوکننده در شيفتگی نسبت به نهادها و نمايههای ملی و ميهنی – بيم آن میرود که رسم دوست داشتن خار و خاک وطن فراموش شود يا به مخاطره بيفتد.
محمدعلی اسلامی ندوشن نيز درباره اخوان ثالث گفته است: با مرگ مهدی اخوان ثالث يکی از طرفهترين گويندگان نوپرداز ايران از ميان ما رفت. من اگر شعرهای همه معاصران را خوانده بودم، شايد اين جرات را به خود میدادم که بگويم اخوان قابلترين نماينده شعر اين دوران بود؛ ولی چون نخواندهام، برای آن که گزافه نگفته باشم، از گفتنش درمیگذرم. همه شعرهای خود او را هم نخواندهام، ولی از قديم گفتهاند: مشت نمونه خروار است. ۱۰، ۲۰ قطعه میتواند کافی باشد که به قول نظامی عروضی معلوم کند که «مردی از او همی زايد» يا نزايد.
وی از خصوصيات شعر اخوان را پيوند شعر قديم و جديد میداند که آبشخورش از برکه عظيم ادب فارسی بود و در عين حال خود را به «نوی» سپرده بود، بدانگونه که بر در هيچ گذشتهای نمیايستاد.
اين مدرس دانشگاه از ديگر خصوصيات اخوان را شاعر آزموده که حرفه خود را میشناخت، ذکر میکند و
معتقد است: شخصيت ساده و محجوب اخوان و صميميت او در کار، او را از نورپردازان نمايشگر، ممتاز میداشت. او خوشبختانه ربوده موج وارداتی فرهنگ نبود که کارش در شعر مونتاژ باشد و در و تخته پيشساخته را بر هم سوار کند. شعر او بوی ايران و بوی خراسان داشت، بوی بوتهها و گزنههای دشت خاوران، گندم ديم و خانههای گلی. گرچه از نيما تاثير گرفته است، ولی از او فراتر رفته و نوآوری را از موضع خانوادگی و دودمانی خود دور نکرده است.
قيصر امينپور نيز در سال ۱۳۶۹ در بخشی از يک نوشتار درباره اخوان آورده است: نه نمیشود، نمیتوانم ننويسم، پس مینويسم. چرا؟ شايد برای همين که نمیتوانم ننويسم. شايد هم برای همين که میتوانم بنويسم. از کجا معلوم؟ حتا اگر ذرهای از اينکه میتوانم بنويسم و «اين» که مینويسم، از او باشد، بايد بنويسم. حتا اگر يک کلمه يا يک حرف باشد. کلامی که مرا بنده خود میسازد، کلامی که مرا آکنده از خود میسازد، کلامی که مرا میسازد، میسوزد، میگدازد و مینوازد. چگونه است که اگر روزی روزگاری بر سفره نانی نشسته باشی و به مهمانی خانهای و خوانی رفته باشی، حرمت نان و نمک را نگاه میداری و نام او را گرامی میداری، اما آن که تو را به مهمانی «باغ بیبرگی» خويش برده و سفره دلش را پيش روی تو گسترده است و کسی را که اگر نه طعام او را خوردهای، دست کم نمک کلام او را چشيدهای، نمکدان میشکنی؟ دلی را که همزمان و همضربان دل ما بود و بلکه همزبان و همضربان دل ما بود و زبان دل ما و زبانه ترازوی شعر نيما بود. شاهين بلندپرواز ترازوی نيما را میشکنی؟
ابوالقاسم انجوی شيرازی نيز درباره اين شاعر معتقد است: اخوان شاعر بود، شاعری فحل بود که در عين عنايت به آثار بزرگان و استادان کهن و عروض فارسی، از حرکت نويی هم که آغاز شده و هنوز در راه رسيدن به کمال است، غفلت نداشت و با توجه به تمامی ضرورتهای کار دست بدان میبرد. آن دانشیمرد در ادب فارسی و بويژه در شعر متضلع و مقتدر و در نثر قادر و توانا بود. بسيار خوانده بود و بعضی متون را چندبار، آن هم نه به خاطر تفنن، بلکه به صورت تلمذ.
رضا براهنی اخوان ثالث را يکی از نوادر روزگار ما میداند و معتقد است: اخوان به عنوان يکی از چند شاعر بسيار مهم عصر ما سراپا غرق در ناموزونی بود. درواقع هنر او عبارات بود از بخشيدن مفهوم به اين همه عناصر ناموزون و حتا جداجدا نامفهوم. اين مفهوم بخشيدن به عناصر نامفهوم، پراکنده و متشتت، در واقع تعيينکننده مشخصات اصلی جهانبينی اخوان است.
سيمين بهبهانی اخوان را شاعری سياسی میداند و اعتقاد دارد: اخوان يک شاعر سياسی است، بیآنکه به سياست چندان گرايشی يا از آن چندان اطلاعی داشته باشد يا صريحا به آن تظاهری کند. شعر او مدام از وقايع و حوادث سياسی که در کشور میگذرد، بارور میشود.
نجف دريابندی نيز درباره اخوان میگويد: اخوان شاعری را با شعر کهن «ارغنون» آغاز کرد و با شعر کهن «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» پايان داد. فعاليت او به عنوان سراينده شعر نو جمله معترضه مطولی است که در ميان اين دو هلال قرار می گيرد. رسالت تاريخی او اين بود که بهترين سالهای عمرش را در خدمت تحول شعر فارسی بگذارد و دفاع در «پيشوای شعر نو» را در سالهايی که هنوز آن پيشوا سخت نيازمند دفاع بود، برعهده بگيرد.
محمدرضا شفيعی کدکنی هم معتقد است: يکی از عوا مل اصلی عظمت هنرمندان تناقضی است که در وجود آنها خود را آشکار میکند، اخوان ثالث نيز از اين لحاظ نمودار برجستهای بود از يک هنرمند بزرگ که چندين تناقض را تا آخر عمر، در خود حمل میکرد و خوشبختانه هيچگاه نتوانست خود را از شر آنها نجات بخشد. در ارتباط با اکنون و گذشته ايران که برای او تجزيهناپذير بودند، او همواره گرفتار نوعی تناقض بود. عشق و نفرت، يا حب و بغض توأمان او نسبت به «باغ بیبرگی» که رمزی است از ايران معاصر، انگيزه زيباترين خلاقيتهای شعری اوست.
همچنين سيروس طاهبار میگفت: م. اميد مثل نيما به نسل ما ماندن و تحمل و تامل را آموخت و در دل گريستن را. انديشه و درد استخوانسوز انسان عصر ما را همپا با استواری کلام که در شعرهای والای او جاری است، در شعر هيچ يک از زندگان نمیبينم و اين را نه از سر شيفتگی، که از روی تامل و دريغ میگويم.
محمد مختاری به وجه بازتاب انديشههای خيامی در شعر اخوان اشاره کرده و گفته است: فلسفه اخوان از ادراک لحظههای نادر و زودگذر، که در سيل بيهوده و لعنتزده زمانگاه پديد میآيد، آغاز میشود و از اين طريق شعرش بازتابی از انديشههای خيامی، حول تاثر از ناپيدايی سرنوشت انسان میشود. حس اجتماعی شاعر، نمود واکنش نارضايتی عميق اوست، از آنچه هست و حس عاشقانهاش نمود واکنش رضايت اوست از امکان عشق ورزيدن، در پس «نفی» آن هستی آلوده و در نتيجه بيرون از آن. اما اين خود يکی از تفاوتهای اساسی ميان برخی از شاعران سياسی – اجتماعی ما با بعضی ديگر از اينگونه شاعران است که در بعضی از آنها مسائل اجتاعی – سياسی با همه چيز هستیشان، از جمله عشق فردیشان عجين شده است.
مرتضی اخوان کاخی نيز درباره اخوان ثالث عقيده دارد: اخوان هميشه عمرش شيفته دو نمونه از انسان بود و با چراغی از شعر و شعور به دنبال اين دو آدم میگشت و به ستايش آنها مینشست. يکی انسان رند باستانی (يا به تعبير خودش در مقدمه کتاب «تو را کهن بوم و بر دوست دارم»، زنديق) و ديگری انسان ايرانی که اين هر دو در نهايت خود يکی میشدند. اخوان به انسان عشق میورزيد. به هر انسانی، خواه ايرانی و خواه غير ايرانی.
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در مشهد متولد شد و چهارم شهريور ۱۳۶۹ درگذشت.
مجموعه شعرهای ارغنون (۱۳۳۰)، آخر شاهنامه (۱۳۳۸)، از اين اوستا (۱۳۴۴)، عاشقانهها و کبود (۱۳۴۸)، بهترين اميد (۱۳۴۸)، درخت پير و جنگل (۱۳۵۵)، در حياط کوچک پاييز در زندان (۱۳۵۵)، دوزخ اما سرد (۱۳۵۷)، زندگی میگويد: اما باز بايد زيست (۱۳۵۷) و تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (۱۳۶۸) از اين شاعر معاصر منتشر شدهاند.
همزمان با چهاردهمين سال درگذشت مهدی اخوان ثالث مراسم بزرگداشتی در چهارم شهريورماه، ساعت ۱۷ بر مزار وی واقع در توس برگزار میشود. در اين مراسم، محمدرضا راشد محصل درباره شعر اخوان سخن خواهد گفت و تعدادی از شاعران نيز به شعرخوانی میپردازند.
پینوشت: در نگارش اين مطلب از کتاب «باغ بیبرگی» (يادنامه مهدی اخوان ثالث) به اهتمام مرتضی کاخی استفاده شده است.