نمايش بن هور به کارگردانی روبر حسين به مدت پنج شب در استاديوم فرانسه که جايی مانند استاديوم امجديه است اجرا شد. بن هور را جمعه شب يا شب اول نمايش ديدم. خوب شد بن هور را ديدم چون... چون اکنون بدون هيچ توهمی از دنيا خواهم رفت. بن هور در استاديوم ورزشی اجرا شد، همانجا که مسابقات فوتبال برگزار می شود! بن هور مانند بسياری از نمايش های پرخرج و پر تماشاچی، آکنده از صحنه های مذهبی است. مسيح به شکلی بسيار کليشه ای سه بار روی صحنه ظهور کرد و پايان نمايش هم باز با معجزه ای از جانب حضرت مسيح بود. حيف از آن همه خرج و لباس و بازيگر! بيشتر سينما روی صحنه بود تا تئاتر! چون روبر حسين بيشتر کارگردان سينماست تا کارگردان تئاتر. نمايش بن هور دو صحنه ی بسيار پر خرج داشت: يکی کشتی ای که روی صحنه می آمد و ديگری ميدانی که برای مسابقه ارابه رانی ساخته می شد و به دنبالش مسابقه ارابه رانی گلادياتورها در استاديوم. اين يعنی نه دور ارابه رانی به دور استاديوم. آن وسط های نمايش، يک صحنه رقص عربی هم وجود داشت که هيچ ضروری نبود ولی برای همه تجديد خاطره ای با سری فيلم های آنژليک به کارگردانی روبر حسين بود.
دو صحنه از نمايش بن هور بسيار پر هيجان بود و آن دو صحنه استفاده از حضور مردم در استاديوم ورزشی بود! خواسته بودند که برای ديدن نمايش با لباس روم باستان به استاديوم برويم و يا اين که همانجا لباس کرايه کنيم ولی اکثر تماشاگران بالای پنجاه سال داشتند و ظاهراً حوصله جلد عوض کردن و شرکت در بالماسکه را نداشتند. بسياری هم از راه دور آمده بودند. به هر حال، صحنه های هيجان انگيز نمايش از اين قرار بود: اولی مسابقه بين کشتی گيران زردپوش و کشتی گيران قرمز پوش! جايی که ما نشسته بوديم دستمال های زرد رنگی با آرم بن هور روی هر صندلی گذاشته بودند که اولش خيال کرديم اين دستمالها برای يادگاری است ولی بعداً متوجه شديم که هر جا لازم شد برای ابراز احساسات، بايست اين دستمالها را در هوا تکان بدهيم. به هر حال در مسابقه کشتی مردان روم باستان، ما جزو زردپوشها بوديم و از بين دو گروه اول شديم! البته ما برای هر دو گروه فرياد کشيديم و هر دو را تشويق کرديم!
در بن هور اثری از بازيگری نبود. با اين همه خرج بسياری از صحنه ها، فقط توسط روبر حسين و با صدای روبر حسين نقل می شد. مجسم کنيد: کشتی بزرگی روی صحنه است و حداقل صد يا صد و پنجاه نفر روی صحنه و داخل کشتی حضور دارند. راهزنان به کشتی حمله می کنند و جنگ سختی در می گيرد و بعد مثل فلاش دانس همه بی حرکت می ايستند و سپس صدای آشنای روبر حسين است که به ما می گويد چی شد! نه بازی می بينی و نه ميزانسن فوق العاده ای. فقط مديريت سياه لشگران و بدل های سينمايی است و بس.
دو صحنه ی نمايش واقعاً ضعيف بود: يکی صحنه بن هور در زندان و تشنگی زندانيان و خشونت باسمه ای نگهبان و زندانبان با آنان و ديگری صحنه ی ورود جذاميان که آن هم بسيار بسيار کليشه ای و آبکی بود و مرا به ياد اتودهای تئاتری سال اول و دوم دانشکده انداخت. پايان نمايش هم با ظهور حضرت مسيح بود که با جثه ای کوچک صليب بزرگی را بر دوش می کشيد. وقتی حضرت به ميان جمع جذاميان آمد همه دوره اش کردند. ناگهان آسمان برق زد و رعد زد و معجزه شد و همه جذاميان شفا پيدا کردند و بن هور هم که مدتی بود اين وسط دنبال خواهر و مادرش می گشت در پايان آنها را سالم و شفا يافته پيدا کرد و خلاصه نتيجه اخلاقی اين که همه چيز آخرش فقط و فقط با معجزه خوب خواهد شد. خلاصه همه شفا پيدا کردند و به هم رسيدند و نمايش تمام شد.
استفاده از بازيگران سوارکار و ايجاد فضای روم باستان در کنار نمايش از نکات جالب و جذاب اين نمايش بود . چون تا نمايش شروع شود ما سفالگر رومی و آهنگر رومی را درحال کار در کارگاه شان واقع در دهکده ای در روم باستان يعنی در حياط استاديوم ديديم. راستی بيش از اين از يک نمايش چه توقعی داريد؟ يک معجزه؟