شنبه 6 آبان 1385

ققنوس ها به پرواز در می آيند، سيری در انديشه اصغر الهی به بهانه انتشار رمان "سالمرگی"، سهيل آصفی

اصغر الهی
"بله، تو داغ او را روی دلم گذاشتی.تو او را به ايران آوردی.تو می گفتی بچه بايد آزاد بار بيايد.اما نمی نفهميدی که کسی توی دلم می گفت می ميرد.او می ميرد.تو بی خيال بودی.هر چه پيش تو التماس کردم.برابرت زانو زدم.گفتم نگذار برود جبهه،ديگر بر نمی گردد،محلم نگذاشتی.گفتم پول می دهم قاچاق او را از مرز رد کنند.اما تو لعنتی گفتی نه…" (رمان سالمرگی- نشرچشمه)

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سالمرگی

حالا سالهای پر شماره ای گذشته است از روزگاری که جنگ های ادبی مختلف ، پيام رسان صدای بهترين ها بودند.شاملو به کارزار بود ،آريان پور آموزگار و ساعدی يکه ی ميدان. جزوه های زيراکسی دست به دست می گشت. شب ها تا به سپيده دوره می شد و باز دستی ديگر و دستی ديگر. قرار بر در انداختن طرحی نو بود… ده شب شعر به همت م.الف به آذين و کانون نويسندگان ايران در محل انستيتو گوته و "بر ميهنم چه رفته است" سعيد سلطانپور تا ابتهاج،کسرايی، ساعدی، گلشيری و بيضايی و پرهام و مومنی و هزارخانی و...تا عمران صلاحی که همين تازگی ها رخت سفر بست زود. اصغر الهی! داستان نويسی از آن نام های آشنای دور که سالهاست در کنجی از بی خبری، آبی سالهای رفته را مرور می کند و در مطب روانپزشکی خود در خيابان يوسف آباد تهران، ميزبان بيماران است. در واپسين سالهای دهه خاکستری شصت خورشيدی بود که با "ديگر سياوشی نمانده" بار ديگر به ميدان شد و اميد را در ميانه ی ژرفش شب هول، کورسويی شد. در داستان کوتاه "تاريکان" از مجموعه "ديگر سياوشی نمانده" فرد، بی خوابی می کشد و در رويا می زيد و در رويا غوطه ور می شود.و رويا و رويا و رويا که باز می ماند تا خاطره در غبار اندوده نشود و حجم قيرين شب هول را که شايد پايانی بنوازد از آن دست که...
و اما ديوار مميزی و دوری جستن ازحاشيه ی جنجال کار ادبی در ايران کار خود را می کند و "رويا و رويا" مجال انتشار در خانه را نيافته و انتشارات "پر" در ايالات متحده ناشر ششمين کتاب دکتر اصغر الهی می شود. "رويا و رويا" در فضايی برون از واقعيت سير می کند و به قول نويسنده در جهان جبران شکست آن چه می خواستيم و به دست نياورديم. و اما "سالمرگی" نام جديدترين رمان اصغر الهی است که پس از قريب به ده سال انتظار در پشت ديوارهای مميزی، به تازگی از سوی نشر چشمه به بازار نشر کشور عرضه شده است و مجالی را فراهم آورده برای سياه کردن چند سطر به نام و حضور دکتر اصغر الهی! داستان، در روايتی سيال و نثری روان، روايتگر دورانی است پر التهاب که در بستر عشق ها و دلبستگی ها تا به امروز رسيده است. سالمرگی و سالمرگی ها که برای يک نسل مکرر شد و اميد که باقی ماند تا شايد که نويدی نو... کتاب با بخشی از متن "عتيق نيشابوری "آغاز می شود. "خدای عزوجل عزارئيل را گفت :اکنون سبب آفريدن خلق به دست توست،سخته باش که مرگ وی هم بر دست تو خواهد بود.عزرائيل گفت:يا رب آن گاه ايشان از من اندوهگين باشند.خدای عزوجل گفت :غم مدار که مرگ ايشان را سبب ها سازم،چون غرق و حرق و هدم و قتل و اسقام و اوجاع و ديگر اسباب مرگ ايشان پندارند که مرگ ايشان از آن بود،نه از تو." اصغر الهی، در طول تمام اين سالها به رغم اوضاع نامساعد جسمانی خود پس از بی هوشی بلندی که از آن سلامت سر برآورد در کنار کار طبابت خود همچنان دست به قلم بوده است و چندين مجموعه داستان و تاليفاتی در زمينه های مختلف ادبی و پزشکی از خود به يادگار گذاشته است. دکتر الهی در گفتگويی که در سالهای گذشته با او صورت گرفته ، معتقد است که نوشتن با دلبستگی آدمی به آن در انسان پديد می شود. اما درست نوشتن يا داستان نويسی بويژه داستان کوتاه،کاری ديمی و خودپو نيست. اين يار و همرزم دکتر امير حسين آريان پور تصريح می کند که "بايد ياد گرفت و آموخت.درسنامه های زيادی وجود دارد و آموزگاران خبره که چگونه نبشتن داستان،چه رمان،چه داستان کوتاه را به آدمی می آموزند." الهی معتقد است که بايد خميرمايه حرکت را داشت. مايگان اساسی آن را. او روايت می کند که در دوران شباب با آثار هدايت ، جمال زاده ، بزرگ علوی ، صادق چوبک ، جمال ميرصادقی و بهرام صادقی و سپس با هوشنگ گلشيری و کتاب های ترجمه شده آشنا شده است و به رمز و راز دنيای برون و درون انسان پی برده است. هم از اين روست که اين داستان نويس کهنه کار واگويی داستان را کاری سخت عنوان کرده و معتقد است اگر به اين دريای گسترده،هول انگيز و مواج پا نهادی،در گردابی فرو می روی که راه نجاتی نيست."ديگر راه بر گشتن در کار نيست،بايد کمينه دور خودت بچرخی و خون دل بخوری."


اينان عشق و دلبستگی آدمی را در نبشتن فجيع تکه تکه می کنند

اصغر الهی، خيلی زود به نوشتن روی آورده است. در محل تولد خود، مشهد يا همان توس فردوسی هرازگاهی در صفحات ادبی "روزنامه های خراسان" و "آفتاب شرق" مطلب می نويسد."نخستين داستانم که در روزنامه به چاپ رسيد،دچار ذوق زدگی شدم؛ چرا که حس کردم به دنيای ديگری فراتر از دنيايی که در آن می زيستم پا نهاده ام؛دنيايی که زيبا می نمود و اين ذوق زدگی و اشتياق بود که مرا به سوی دلبستگی بيشتر و بيشتر کشاند و به نبشتن وادارم کرد." رفت و آمد به "محافل دوستانه" آغاز می شود. يک سو فريدون صلاحی و پرويز خرسند و نواب پور سوی ديگر نعمت آزرم و... اين نشست ها به مرور، الهی را به سوی داستان نويسی سوق می دهند. او نوشتن داستان کوتاه را مانند منبت کاری، کاری سخت و هدفمند عنوان می کند که نياز به عرقريزان روحی دارد و از قول فاکنر می گويد که اين کار می تواند چين های بزرگ بر پيشانی آدمی بيندازد! اولين داستان خود را در سالهای نخستين دانشجويی نوشته و آن را برای انتشار ارائه می دهد..." با کمال تاسف ديدم سردبير محترم آن صفحه ادبی،با کمال جسارت،کاری که بر دوش محرمعلی خان بود به داستان من وارد کرده بود.انگاری هميشه شيطانی در تن ما می لولد که در نوانديشی،ديگر انديشی و نونويسی تاب نمی آورد.سردبير محترم،داستان کوتاه مرا تکه تکه کرده بود. داستان مرا به دم قيچی مقراضی کهنه سانسور(وارسی و بررسی) و بدانديشگی تکه تکه کرده بود." و سانسور، درد مکرر دگرانديش ايرانی که سر پايانيدن ندارد. دکتر الهی با اشاره به دستگاه سانسور در دوره های مختلف معتقد است که "اينان عشق و دلبستگی آدمی در نبشتن را فجيع تکه تکه می کنند و خود را ارزان می فروشند،بی آنکه خم بر ابرو بياورند؛در صورت و پيشانی اينان چروکی نيست!" الهی ما را می برد تا "برق شور دامنه ها" و سالهای مبارزه در دهه پنجاه خورشيدی که گذشت و ماند و خاطره شد تا اميد را باز بتاباند."مانند قصه گنجشکک اشی و مشی که برف می بارد و گلوله می شود،او را می گيرند،قصابی می کنند،سر می برند،به سيخ کباب می کشند و می پزند و حاکمان می خورند و پشت آن ليوان دوغ سرد می خورند و آروغ می زنند و آن هم پشت سر هم." دکتر الهی که در طول فعاليت حرفه ای خود همواره از حاشيه های رايج دوری جسته، تصريح می کند که وقتی در جامعه ای زبان آدم ها را بستند،دستت را بستند،اجازه نفس کشيدن به تو و ديگران ندادند؛ تازه آن زمان هنرهای موسيقی،تنديس سازی،نگاره گری،شعر،ادبيات،داستان نويسی به مانند سلاح برنده ای است که بايد به دست بگيری و وارد چالش و نبرد با کهنه انديشی،زشتکاری و تبه کاری شوی."


تا دم مرگ خونين خود ايستادند و تاريخ را نبشتند

آتش زدن سينمايی متعاقب کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ رخدادی است که همواره در ذهن و خاطر الهی ثبت گشته است. دکتر الهی ضمن اشاره به فرجام رژم برآمده از کودتا، تاريخ را آينه می داند. آينه ای برای عبرت هر سيستم استبدادی." زمان زيادی از آن روز ننگين و نحس می گذرد.در آن زمان کسانی بودند که می خواستند زبان از ته حلق ديگران بيرون بکشند،نتوانستند،مردند و فراموش شدند؛اما آرزوهای زيبا و شريف زيادی را فجيعانه قتل عام کردند.عده ای پا به فرار گذاشتند و اندک کسانی تا دم مرگ خونين خود،ايستادند و تاريخ را نبشتند." کابوسی دائمی نويسنده "سالمرگی" را دوره می کند آنگاه که به آنچه بر "ما" گذشت انديشه می کند." در اين مدت بلند و دراز دگرگونی های زيادی در دنيای ما رخ داده که مانند زمين لرزه و پس لرزه های مداوم،جهان ما را تکان داده است؛ حتی خانه ابری ما را...! مگر ما در جهان تنها زندگی می کنيم؟ مگر ما می توانيم چشم های خود را روی تمام آوار و فرو ريختن و زشتکاری و مرگ ببنديم و سکوت کنيم؟" اين نويسنده ی کهنه کار از آن زمره نويسندگانی است که به رسالت هنر باور دارند و آثار آن گروه که داستان نويسی را بيش از آنچه در مسير تحقق آرمان معنا کنند با اتکا به آنچه پست مدرنيزم و حواشی آن در ايران امروز معنا شده است در بل بشوی پرتردد "هيچ" در خانه های ذهن مغشوش خود جستجو می کنند بيشتر به درد گرم کردن چشم، پيش از خوابيدن عنوان می کند. الهی معتقد است که نويسنده بايد در برابر آنچه می نويسد مسئول باشد و پيامدهای انديشگی آن را بپذيرد." چه در روند داستان و چه ريختار آن. آن چه شما می نويسيد جان کندنی است سخت." وی نوشتن را برای عريان سازی و فاحش گويی ساده،توهين زشتی به مخاطب می داند. " کمرنگ کردن ريختار در کار هنری و عريان سازی شفاف و ساده نويسی،اشک بيشتری به چشم می آورد. که چه؟ کار هنری اين نيست که هنرمند چرايی اين زندگی نکبت زده را نشان نمی دهد. مشکلی را بيان می کند اما در برابر آن راه گشايش را نشان نمی دهد.هنرمند بايد در بازتاب انگاره های ذهنی خود و چيدمان آنها در کنار هم،حتی در يک داستان کوتاه،خيلی کوتاه هم،فرد را يعنی من را وادار به انديشيدن کند تا به ياری نيروی تخيلی خود راههای تازه را بجويم و بگويم چرا زندگی چنين است و چرا زندگی بايد شايان و زيبا گردد."


ادبيات فقير، ريختارهای درهم تافتی نيرومند و پيچيدگی های بيهوده

نويسنده "سالمرگی" به رواج فرم گرايی در سالهای اخير و در بل بشوی فضای فرهنگی و ادبی جاری کشور اشاره کرده و به آثاری با ريختارهای در هم تافتی نيرومند و پيچيدگی های بيهوده اشاره کرده و معتقد است که موج روزافزون اين قبيل نويسندگان در پی آنند تا خود را از اين وابستگی انسانی دور سازند و پرهيزگار باشند تا که گربه شاخشان نزند! او به "ادبيات فقير" اشاره می کند و به فقرزدگی تخيل و تهديستی در کار هنری می پردازد."فقر زوال دهنده ای که با کاستی های فراوان در درونمايه و ريختار،هر دو همراه می باشد و زشت می نمايد." در برابر اين موج روزافزون "ادبيات فقير" دکتر الهی، به "ادبيات ستيزه جويانه" ای هم اشاره می کند که در پی عدالت جويی و عدالت خواهی است. " يعنی اشکال گوناگون هنری را چه ساده و چه پيچيده به کار می گيرد و می خواهد که تو را و مرا،وادار سازد که جهان نو را بيابيم و بخواهيم کمينه،در کار هنری خود به چهره زشت و ناروای جهان با ناخن،خطی خونريز بکشيم.مانند کارهای برشت."ترس و نکبت رايش سوم"،"گاليله"،"ننه دلاور".... مانند "جنگ و صلح"،"جنايات و مکافات"،"خشم و هياهو"(ويليام فاکنر) و مانند کارهای جيمز جويس.همه اين ها جانبدارانه اند و پی جوی عدالت و عدالت خواهی هستند." اين روانپزشک پر آوازه ايرانی تاکيد می کند که برای درمان بيماران خود،از هر کاری که ممکن باشد در دستيابی به سلامت آنها ياری رساند و کارکرد زندگی آنها را به آنها باز گرداند استفاده می کند.نمايش،داستان و رمان در درمان بيماران روان پريش به مدد الهی می آيند و نيز موسيقی،شعر و نقاشی.


به دريا نپيوستم،چون قطره آبی زلال به خاک برگشتم

دکتر اصغر الهی در اپتدای رمان سالمرگی ،حکايت خود و همنسلانش را به موجزترين شکل ممکن روايت کرده است: در واگويه خاطر ای مه آلود و خاکستری،به دنيا آمدم.باليدم.بزرگ شدم.ساقه ترد گياهی در گذار آب های وحشت.به دريا نپيوستم.چون قطره آبی زلال به خاک برگشتم.به زهدان مادری که از آن به دنيا آمده بودم.به هيئت انسان نخستينی.در ترديد زيستن و ماندن.


ققنوس ها به پرواز در می آيند

اصغر الهی اينک در زمهرير هشتاد و پنج خورشيدی و در فصل کهنسالی در حالی که با بيماری قلبی سخت خود دست و پنجه نرم می کند و پزشکان معالج او هرگونه عمل جراحی بر روی قلب او را برای حيات او خطرناک عنوان کرده اند، همچنان در مطب خود به تکاپو مشغول است و در غربت وطن چون قبيله گمشده ی هم نسلان سودايی اش، در انديشه ی ممکن کردن "جهانی ديگر" است و آغازيدن نويدی نو... نويسنده "سالمرگی" که سعی دارد در کاووش خود به پديده مرگ در اين رمان بپردازد تاکيد می کند " زمانی که کسی می ميرد،در هر جای جهان، من هم با او می ميرم،نمی توانم بی اعتناء به زندگی ديگران باشم و به اين باورمندم که ققنوس های زيادی،بار ديگر از ميان خاکسترهای خود به پرواز در می آيند."

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/31885

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ققنوس ها به پرواز در می آيند، سيری در انديشه اصغر الهی به بهانه انتشار رمان "سالمرگی"، سهيل آصفی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016