پنجشنبه 24 خرداد 1386

شجريان و شعر امروز، سهيل محمودی، شرق

در دوره هايی، کسانی اين افتخار را پيدا می کنند که «نماد» و «نماينده» فرهنگ ملی و هنر سرزمين خود باشند. اين ويژگی «نماد فرهنگی» بودن، نه آسان به دست می آيد؛ نه نهادهای رسمی و قراردادها و آکادميک نقش چندانی در ظهور آن دارند و نه می توان با چند تا اطلاعيه و بخشنامه و رای گيری های ژورناليستی و رسانه ای به چنين انتخابی دست زد. در اين چند دهه اخير چند شخصيت را سراغ داريم که در حوزه های گوناگون فرهنگی- هنری شخصيتی ملی به حساب می آيند. پذيرش عموم مردم و صحه گذاشتن فرهيختگان بر اين پذيرش که در يک پروسه زمانی رخ داده در اين «نماد» و «نمايندگی» نقشی موثر داشته است. مثلاً ياد می کنم از استاد عزت الله انتظامی در سينما. استاد اکبر رادی در نمايش، استاد محمود فرشچيان در نگارگری، استاد محمدحسين شهريار در شعر و استاد محمود دولت آبادی در ادبيات داستانی. استاد شفيعی کدکنی در تحقيق، استاد غلامحسين اميرخانی در خوشنويسی... و استاد محمدرضا شجريان در موسيقی. اين بزرگان هر کدام متر و اندازه هنر خويش در روزگار ما محسوب می شوند و نماد و نماينده فرهنگ ايرانند... و اين مرتبت کمی نيست که کسی در روزگار خويش، «نماد» فرهنگ سرزمين خود باشد. اين از آن شگفتی های تاريخ شعر و موسيقی ما در سده اخير است. نيمای عزيز و بزرگ سعی می کند وظايف موسيقی و شعر را به عنوان دو همزاد از هم تفکيک کند و تا حدی هم موفق بوده است. نيما خود می گويد؛ «تمام کوشش من اين است که حالت طبيعی نثر را در شعر ايجاد کنم. در اين صورت شعر از انقياد موسيقی مقيد ما رها می شود. شعر جهانی است سوا و موسيقی سوا. در يک جا که به هم می رسند می توان برای شعر آهنگ ساخت، اما شعر آهنگ نيست. همچنين می توان برای آهنگی شعر به وجود آورد، اما شعر موسيقی نيست...» غحرف های همسايه نيماف

اما هم خود نيما، از دلبستگان جدی موسيقی ما است و دوستی اش با صبا و شهريار بسيار عميق بوده و هم بهترين شاگردان نيما و پيروانش هر يک سر و سری با موسيقی اصيل ايرانی داشته اند. به غير از شاملو که علناً مخالفتش را با موسيقی ايرانی اعلام می کند و فروغ که نشانه ای از آشنايی اش با موسيقی ايرانی نديده ام؛ ديگر شاگردان و پيروان نيما حتی دستی به ساز داشته اند. در اين بين، نماد موسيقی ايرانی در اين چند دهه استاد محمدرضا شجريان يکی از جدی ترين شخصيت های موسيقايی است که با صدای خود- و گاه با ملودی هايی که خود ساخته و اجرا کرده- شعر نيما و نيمايی سرايان را با موسيقی ايرانی پيوند می دهد... و آن شگفتی همين است. اين طنز و پارادوکس نيست. شعر نيما و نيمايی سرايان، واقعاً از موسيقی متداول ما با جمله بندی ها و سرضرب های معمولش فاصله می گيرد. اما اتفاق از آن سو پيش می آيد. موسيقی ما به سمت شعر نيما حرکت می کند. اين اتفاقی شگفت و خجسته است. بی هرگونه اغراق هم بايد گفت که سهم استاد محمدرضا شجريان در اين قدم برداشتن و گام زدن موسيقی در فضا و حال و هوای شعر نيمايی بيش از ديگران است؛ سهمی که امروزه نزد دانايان، به خوبی به نام او ثبت شده است. سال های نخستين دهه پنجاه خورشيدی است. گروهی از نوازندگان و نواسازان جوان که در هنر خويش به مهارت و ورزيدگی شايسته ای رسيده اند و چم و خم سنت موسيقايی ما را آموخته اند، پا به عرصه خلاقيت و ارائه آثار خود می گذارند. اينان از عوامل روشنفکری بهره ای دارند.

کسانی چون محمدرضا لطفی، فريدون شهبازيان، فرهاد فخرالدينی و محمدرضا شجريان اين گام ها را برمی دارند. صدای شجريان با خوانندگان آن روزگار به کلی متفاوت است. گو آنکه شخصيت او در اصل و بنيان، وقار و متانتی دارد که آن فضای باب بازار را برنمی تابد... و بعدها کسان ديگری چون آقايان کامبيز روشن روان، حسين عليزاده، برادران کامکار، عطا جنگوک، استاد حسين يوسف زمانی و... در اين عرصه گام می نهند.

اما سهم شجريان سهمی ديگر است. در جايگاه خواننده شهرام ناظری و بيژن بيژنی- و پيش از آنها شادروان حسين قوامی با اجرای «شباهنگام» نيما از ساخته های عماد رام- کارهای قابل تحسينی انجام داده اند. اما باز می گويم سهم شجريان بسيار بيش از اينها است. او آگاهانه نوعی شعر اجتماعی را روايت می کند که با مسووليت تاريخی زمانه اش و با صدای متفاوتش، هماهنگی دارد. بعدها هم خود، ملودی هايی را براساس برخی از ديگر آثار نيمايی سرايان پديد می آورد که امروزه حاصل بيش از سه دهه تلاش و جديت او در اين عرصه او را کماً و کيفاً سرآمد هنرمندان موسيقی ايرانی در رويکرد به شعر امروز و شعر نيمايی قرار می دهد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

رويکرد استاد محمدرضا شجريان به ادبيات نيمايی تا به امروز تداوم داشته است. اتفاقاً ملودی ها و روايت های موسيقايی اين گونه آثار اگرچه در اول به سختی در ذهن ها جا می افتاده- مثل خود شعر نيما در چند دهه اول- بعدها به راحتی پذيرفته شده و لااقل می توانيم بگوييم که خواص آنها را به خوبی جذب و هضم کرده اند. امروزه به سادگی و آسانی می توانيم بگوييم صدا و هنر شجريان ما را به ترنم و تغنی شعرهايی چون «فرياد» و «قاصدک» اخوان واداشته است که شايد اصلاً سراينده آنها در سال های خلق اين آثار گمان نمی برده که بتوان موسيقی ايرانی را با اين شکل و اسلوب و هنجار درآميخت، بی آنکه شعر آسيبی ببيند يا آنکه موسيقی از اصل و نهاد و بنيان «ايرانی» خود عدول کند. اين را در «بوی باران» يوسف زمانی، مشيری و شجريان هم باز می توان درک کرد. اين تلاش و کوشش مستمر و پيگير استاد شجريان راهی را برای نسل پس از او هموار کرده است که گمان می کنم روندگان آن، پس از اين بسيار خواهند بود. هنرمندان ميانسال و جوان از اين پس، قدم های بعدی را برخواهند داشت... و مگر نبوده است تلاش آقای عطا جنگوک که دو شعر بلندآوازه «شباهنگام» نيما و «به کجا چنين شتابان» استاد محمدرضا شفيعی کدکنی را با همان سازهای ايرانی با ملودی و آرانژمان تصويری و صورت پردازانه ارائه کرده است. می توان با قدری توجه و توسع اين دايره را گسترده تر ديد... و راه پيش روی آيندگان و نسل پس از استاد شجريان، آغوش گشوده است. شعر امروز، منتظر روايتی با تنوعی افزون تر در حوزه موسيقی اصيل ايرانی است... راهی که با گام های صدای استاد شجريان آغاز شد.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/33448

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'شجريان و شعر امروز، سهيل محمودی، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016