در بند ِ ۹ ی ِ يسنا ی ِ ۶۲
چنين می خوانيم:
" نماز به تو ای آتش، ای بزرگترين آفريده¬ی اهورامزدا و سزاوار ستايش "
ديروز عنصر ِ بی همتای ِ آب، از عناصر ِ چهارگانه را به شادمانی و شادخوانی نشستيم، طراوت چيديم و نسيم ِ شادابش را در خود فرو داديم و جوان شديم.
از دريا سخن رانديم، آبش را به تن، خيساب کرديم
رودخانه را، آغوش کشيديم و آب ِ روانش را سلام کرديم
جويبارها را، آواز شنيديم و طراوت ِ معطرش را، در جانمان فروداديم
نهر ها و برکه های ِ پر آب ِ شاداب را، در بَرَش سفره پهن کرديم و نوشيديم و خورديم و رقصيديم و ترانه ها خوانديم و آبانگان را با آناهيتا، تيشتر و پرندگان، به جشن نشستيم.
و راستی جشنی بود طراوت افزا.
هنوز آن نسيم و طراوت ِ آبانگان را، در جان ودل داريم که ماه ِ آتش، در زمستان ِ سرد ِ در راه، فرا می رسد و گرمای ِ ذوب کننده ی سردی و برودت را در جانها، حرارتی مطبوع هديه می کند و با انوارش، دل ِ تاريکی و ظلمت را می درد و خورشيد ِ روشنايی بخش ِ منظومه ی ما را جان می بخشد.
آتش، در پندار ِ نياکان ِ زرتشتی مان، نماد ِ روشنايی، نور و انرژی در ميان ِ عناصر ِ چهادگانه، از ويژگی و احترام ِ خاصی برخودار بوده است. بطوريکه چنين ويژگی و احترام، نسبت به عنصر ِ آتش سبب شد که غرض ورزان و تنگ نظران، نياکان ِ زرتشتی مان را آتش پرست زوزه سر دهند.
در حالی که چنين نيست بلکه عنصر ِ آتش، سرچشمه ی نور و روشنايی است و نور از صفات ِ ويژه ی اهورامزدا است و چون نور در همه جا هست، در آنجا اهورامزدا حضور دارد و به همين مناسبت نياکان ِ زرتشتی ِ ما، نسبت به نور و آتش، احترامی ويژه، ادا می کردند و آن را گرامی می داشتند. بطوريکه اين آتش ِ اهورايی را آنچنان پاسبانی می کردند که هر گز خاموش نگردد.
و امروز آن آتش ِ اهورايی، در دل و جان ما ايرانيان، زبانه می کشد و نور را به پيشباز می رويم و شب را بيزار گريزانيم.
آه ه ه
چه تلخ دورانی بر نياکانمان عبور کرد
آنانی که پاک بودند و بر پاکی ستايش می کردند و احترام
در باران روزان، در خانه زندان بودند
که مبادا
سرگين بدَنان را پاکيزه کنند
ريختند
و با هجومی نور بيزار
خاموش کردند، آتش ِ آتشکده ها را
تاريکی باريدند هر جا روشنايی بود
و ظلمت گويی پادشاه
اما
تاريکی باوران
ناتوان از اين درک
که در دل ِ هر ايرانی ِ زرتشتی
آتشکده ای است، همواره پايدار
و امروز
افتخارا
که هر ايرانی
يک زرتشتی است
آری:
شب همواره نماد ِ مرگ و اهريمن را در باور ِ پدران ِ باستانی ِ ما نشانده بود و پيدايش ِ آتش، پيروزی روشنايی را بر تاريکی و جهالت و تيرگی آواز داده بود. از پس ِ پيدايش ِآتش بود که نياکانمان توانستند دل تاريکی را بدرند و در کنار ِ آتش، ساغر را از باده پر کنند و در اوج ِ شادی و شادمانی، خون رگ ِ تاک را در کام ِ خود بريزند و شب ِ مستان ِ عاشقان را، با فروغ ِ آتش، جلوه ای از شور و شيدايی و طراوتی از عشق ِ رعنايی و لطافتی از گونه های ِ ارغوانی ِ شفق گون ببخشند.
با هم اين رباعی را که از دل بر آمده است، بخوانيم:
بده ساقی تو می از کوزه ی ِعشق
شود گلگون رُخم از باده ی ِ عشق
بريز در کام ِ من خون ِ رگ ِ تاک
شوم چون مست، شبان در کوچه ی عشق
و چه شيرينمنظری است که در کنار ِ خم و شرارههای آتش بنشينيم و با شراب ِ ارغوانی، گونههای ِ انارگون ِ مستان ِ شب را، جلوهای از يکرنگی و نشاط ِ عاشقانه ببينيم.
آری:
همانگونه که در مقالات گذشته اشارت رفت:
نياکان ِ باستانی و زرتشتی مان، افزون بر جشن های ِ سالاری چون نوروز، سيزده بدر، يلدا ( شب ِ چله )، سده و چهارشنبه سوری، در هرماه آن روزی که با نام ِ ماه همنام می شد، جشن می گرفتند و به شادی و شادمانی در سروری بی همتا مشغول می شدند. و جشن ِ آذرگان، نهمين جشن ِ ماهانه ی نياکانمان است، که در روز نهم ِ آذر ماه ِ زرتشتی برگزار می شده است.
در اين روز نياکانمان به آتشکده ها می رفتند و سرود آتش می خواندند و به رقص و شادی و شادمانی وشادخوانی می پرداختند.
مردم بر بام خانه ها و معابر آتش می افروختند، نور و روشنايی و انرژی را سلام می کردند و شب و تيرگی و تاريکی را از هستی خود محو می نمودند.
ابوريحان بيرونی در آثارالباقيه درباره¬ی جشن ِ آذرگان می¬نويسد :
" روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می¬گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می¬باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته¬ای که به همه¬ی آتش¬ها موکل است ناميده شده، زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده¬ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند. "
نام ِآذر، نام ايزدی است ويژه¬ی همه¬ی آتش¬ها و از احترام ويژه¬ای نسبت به ساير ِ عناصر چهارگانه برخوردار می باشد و جشن آذرگان در کنار جشن های ديگر ِ آتش، چون سده و ارديبهشتگان و چهارشنبه سوری، ستايشی است سزاوار از اين عنصر اهورايی.
باشد که با برافروختن آتش در اين جشن ِ سزاوار ِ شرر، در دل و جان ِ تک تک ِ ما، آتشکده های ِ پدران ِ مان، زبانه بکشد و هر آنچه تاريکی و تيرگی است، را بدرد و آفتابيروزان را بر پهن دشت ِ بی کران سرای ايرانزمين بگستراند.
در پايان اين نوشته مايل هستم نيايش آتش را زينت بخش دل و جان و خرد همه هموطنانم بکنم. زيرا که خود يکبار به مناسبتی اين سرود را همراه هموطنان زرتشتی ام در روزهای ِ پرواز وار جوانی ام در کنار آذرگاه فرياد کردم.
نيايش آتش:
درود بر تو ای آتش!
ای برترين آفريدهء سزاوار ستايش اهورا مزدا!
به خشنودی اهورا مزدا، راستی بهترين نيکی است، خرسندی است.
خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترين راستی بخواهد (۳ بار)
بر می گزينم که مزدا پرست زرتشتی باشم و خدايان پنداری را زدوده، تنها به اهورا باور داشته باشم.
به تو ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! خشنودی و ستايش آفريدگار و آفريدگانش برساد!
افروخته باش در اين خانه!
پيوسته افروخته باش در اين خانه! فروزان باش در اين خانه! تا دير زمان افزاينده باش در اين خانه!
به من ارزانی ده ای آتش! ای پرتو اهورامزدا! آسايش آسان! پناه آسان! آسايش فراوان!
فرزانگی، افزونی، شيوايی زبان و هوشياری روان و پس از آن خرد بزرگ و نيک و بی زيان و پس از آن دليری مردانه، استواری، هوشياری و بيداری، فرزندان برومند و کاردان، کشورداری و انجمن آرا، بالنده، نيک کردار، آزادی بخش و جوانمرد، که خانه مراوده مرا و شهر مرا و کشور مرا آباد سازند و انجمن برادری کشورها و همبستگی جهانی را فروغ بخشند.
راستی بهترين نيکی است، خرسندی است.
خرسندی برای کسی که راستی را برای بهترين راستی بخواهد (۳ بار) (۱)
دکتر احمد پناهنده
(۱) بر گرفته از مقاله " جشن آتش ِ" دوست ارجمند و دانشمندم آقای دکتر تورج پارسی