ماهی خسته به جويی باريک
شکوه می کرد ز تنگابه ی خود:
دل ِ من می خواهد
جُفتِ دريا بشوم
دل ِ من می خواهد
خود ِ دريا بشوم
پاسخش داد به آواز حزين
ماهی مانده به تور صياد:
اگر از جوی به رودی به چمی
واز آن رود به دريا بزنی
غم خود غرق کنی در مانداب
بزنی پُشتک و وارو در آب
موج در موج و غزلخوان
به شتاب
بروی تا ته دريا
بی تاب
هر بهاران پی جُفتت
شادان
بِدوی شور بسر
شوق بجان
عافيت، خواب کنی
آب شوی
خواب را پس زده
خيزاب شوی
تن و جان وا شده
سودا گردی
گمُ شوی در خود و
دريا گردی ؛
ياد ِ من باش
که در تور اسير
سفر ِ خاکی تلخم در پيش ...
پاريس - حسن حسام
* پيش از اين ، شاعرانی چند براين مضمون کار کرده اند. از معاصرين: علی اکبر دهخدا درشعر " ياد آر"، محمد زهری در شعر" فردا" ، فروغ فرخزاد در شعر" مرداب"، شفيعی کدکنی در شعر" سفر بخير" .