من جدا و تو جدا چتوان کرد؟
خفقان حلقهء ما چتوان کرد؟
زين اسارت گِله با کِتوان بُرد؟
دست بسته ست به پا، چتوان کرد؟
عقل بسته ست به دين ، چتوان گفت
گرگِ جهل است رها چتوان کرد؟
تخت بر منبر و منبر درکاخ
واعظان هرزه دُرا چتوان کرد؟
همه چون پنجره ها حنجره ها
بسته بر روی صدا ، چتوان کرد؟
کار در دستِ «امام» است و«ولی»
نيست در دستِ خدا، چتوان کرد؟
نغمه ای نيست که درنايی نيست
مگر از غم به نوا ، چتوان کرد ؟
خرمنی نيست که در آتش نيست
هيزم از ما و شما ، چتوان کرد؟
وطن سوخته آئينهء ماست
درغم ِ سوخته ها چتوان کرد؟
به جز از چون و چرا کرد کسی؟
به جز از چون و چرا چتوان کرد؟
هرکه بر مرکب خويش است سوار
ره نداند به کجا ، چتوان کرد ؟
دسته ای بسته برآخور دل و دين
بسته را غير چَرا چتوان کرد؟
جـَرگه ای سوده به دندان جگری
با جگرخوارِ جفا ، چتوان کرد؟
جمعی از دوست گريزد به عدو
وز ملالت به دغا ، چتوان کرد ؟
اينچنين است زمان ، چتوان بود ؟
وينچنين است فضا ، چتوان کرد؟
اين ميان هستی انسان هيچ است
سخن از شاه و گدا چتوان کرد؟
سخن از دين و زبان چتوان گفت ؟
جنگِ مُچ بند و قبا چتوان کرد ؟
صد و اندی شد و آزادی ما
نشد از بند رها ، چتوان کرد ؟
نشد از بند رها بندی ِ ما
بهر اين بندی ِ ما چتوان کرد ؟
دشمنی شيوهء همراهی نيست
به جز اين شيوه ترا چتوان کرد؟
ما فرو بستهء يک زنجيريم
بهر اين زخم ِ به پا چتوان کرد؟
درد ، هربارفزونترمان کـُشت
نک به تدبيرِ دوا چتوان کرد ؟
چه توان ديد ؟ کرا بايد ديد ؟
چه توان کرد؟ روا چتوان کرد؟
جان انسانيت از غم فرسود
بهر فرزندِ خدا چتوان کرد؟
بهر فرزند خدا کودک و پير
به جز از ذِکر و دُعا ، چتوان کرد؟
ناسزاوار فراوان بوده ست !
کاری اما به سزا چتوان کرد؟
وطن ازفردِ شما غمگين است
جمع گرديد که تا چتوان کرد!
م. سحر
پاريس ۱۳.۸.۲۰۰۸
http://msahar.blogspot.com/