دوشنبه 29 مهر 1387

اركسترهای ايرانی به حجم بيشتری نياز دارند، همشهری

محمود متوسليان

موسيقي ايراني در سال‌هاي اخير دائما به دنبال اين بوده كه چگونه مي‌توان به صداهاي تازه‌تر رسيد و در اين رهگذر تلاش كرده كه دست به تجربه بزند.
در اين ميان سوداي حجم، بيش از هر چيز ديگري مورد توجه قرار گرفته و اغلب راهكارها به افزايش حجم صوتي اقبال نشان داده است. طبيعي است كه در چنين شرايطي صاحب‌نظران و اساتيد در پي اين باشند كه چگونه مي‌توان به اين پيكره لاغر صوتي حجم بخشيد. محدوده صوتي باس و عدم وجود سازهايي با اين توناليته خيلي‌ها را بر آن داشت كه دست به ساخت سازهايي بزنند كه از اين قابليت برخوردار باشند.

اما با وجود تجربه‌هاي بسيار، حمايتي صورت نگرفت؛ اعتبار و نامي مي‌بايست كه چنين تجربه‌هايي به كار آيد و محمدرضا شجريان با ساخت دو ساز(صراحي و بم‌ساز) سعي كرد تا حدودي به اين آرزو جامه عمل بپوشاند. اما حقيقت ماجرا فراتر از اين بود. به نظر مي‌رسد پيكره موسيقي ما نه‌فقط به لحاظ صوت كه از نظر انديشه و بيان صداهاي فكري، نحيف و رنجور است. به مناسبت كنسرت محمدرضا شجريان و گروه شهناز سراغ مجيد درخشاني رفتيم و گفت‌وگويي كرديم كه مي‌خوانيد:

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

رپرتوار اين كنسرت با رپرتوار كنسرت چندي پيش گروه شهناز چه فرقي كرده بود؟

تغيير عمده‌اي در كار نبود اما نحوه اجرا تغيير كرده بود؛ نوانس‌ها و حالت‌ها عوض شد و اين حاصل تمرين‌هاي خوب گروه بود. چيزي كه خيلي تفاوت ايجاد كرد ميان كنسرت اخير و كنسرت قبلي گروه شهناز، ارتقاي سطح صدابرداري بود؛ به جرات مي‌توانم بگويم كه در كنسرت قبلي 50درصد زحمت‌هاي ما از بين رفت و كار ما لطمه خورد. حساب كار را بكنيد؛ وقتي كه ما نوازنده‌ها، صداي سازهاي يكديگر را نمي‌شنيديم، طبيعي است كه در چنين موقعيتي مخاطب هم صداي خوبي ‌نشنود. يكي ديگر از فرق‌هاي اين كنسرت، اضافه شدن چندساز به گروه بود. يكي از اين سازها قانون بود كه من تصور مي‌كردم حالت عربي دارد و به اركستر نمي‌خورد.

نوازنده قانون ما خيلي ايراني ساز مي‌زند و همين سبب شده بود رنگ و بوي ديگري به اركستر اضافه شود. ساز ديگر «صراحي» بود كه استاد شجريان آن را ساخته‌اند و صدايش در محدوده «آلتو» تعريف مي‌شود. اين ساز صدايي بين قيچك و ويولن آلتو دارد. اما به دليل پوستي بودن، توناليته خاصي دارد و خيلي ژوست صدا مي‌دهد. يكي از محاسن اين ساز آن است كه مي‌توان پوزيسين با آن اجرا كرد. يكي ديگر از سازهايي كه اضافه شد«بم‌ساز» بود كه يك اكتاو از پيانو كمتر است. نتوانستيم اين سنتور را به گروه برسانيم، چون تازه سه هفته مانده به كنسرت آماده شد. اما به صورت تكنوازي از آن استفاده كرديم. يك سنتور ده‌خرك هم استاد ساخته بود كه در گروه مورد استفاده قرار گرفت.

چه ضرورتي وجود دارد كه شما و استاد شجريان اين‌قدر روي حجيم‌كردن صداي اركستر اصرار داريد؟
محدوده صوتي اركستر ايراني كم است و يك محدوده‌هايي را اصلا ندارد؛ به خصوص در محدوده بم. ما به سازهايي مثل كنترباس احتياج داريم. صداي باس وقتي وارد اركستر مي‌شود، به آن حال‌وهوايي ديگر مي‌دهد. شما به اركسترهاي بزرگ و مطرح دنيا نگاه كنيد! مي‌بينيد كه سازهاي باس نقش بسيار مهمي در آن دارند. اركسترهاي ايراني لاغر به گوش مي‌رسند و علتش هم اين است كه صداي باس در آنها به گوش نمي‌رسد. اين محدوده، صداي گوشنوازي دارد و ما در اين محدوده‌ سازي نداريم كه از آن استفاده كنيم. بايد سازهايي ساخته مي‌شد. از طرفي معتقدم اگر صداي باس در اركستر باشد، شنونده هم راحت‌تر جذب مي‌شود؛ چون از تندي و تيزي صدا مي‌كاهد و مثل يك تابلوي رنگين‌ تزئين شده به نظر مي‌رسد. اركسترهاي ايراني به اين محدوده صوتي نياز دارند.

يعني شما معتقديد ابداع اين سازها باعث گسترش زبان موسيقي ايراني در آينده خواهد شد؟
صددرصد. وجود اين سازها حس و بيان اركستر را قوي مي‌كند. علاوه بر اين فراموش نكنيد كه اين سازها برآمده از فرهنگ موسيقي ايراني است و ما به آنها نياز داريم.

شما اين نياز موسيقايي اجتماع را چگونه تشخيص مي‌دهيد؟
هر كسي، در هر زمينه هنري كه كار كند، در واقع با نوع سليقه مخاطبانش آشناست. درست است كه قطعات ساخته شده بيان حسي خود هنرمند است اما خودش هم به نوعي يك شنونده است. البته در نوع كار ما مخاطب، شنونده عام نيست. موسيقي اصيل ايراني امروزه مخاطب خاص دارد و يك موسيقي جدي و غير تفنني است. اما وجود يك اركستر خوش صدا مي‌تواند در علاقه‌مند كردن يك جوان كه چندان هم موسيقي ايراني را نمي‌پسندد موثر باشد. خيلي‌ها هستند كه با موسيقي سنتي خيلي ارتباط برقرار نمي‌كنند يا موسيقي تكنوازي را اصلا دوست ندارند اما به محض اينكه يك قطعه توسط اركستر حجيم مي‌شود، ارتباط بهتري برقرار مي‌كنند. خودم از سال‌هاي نوجواني خيلي به اركستر «گلها» علاقه‌مند بودم؛ فقط به خاطر اينكه رنگ‌آميزي خوبي در اركستر وجود داشت. از سوي ديگر اين حجم به مثابه رنگ‌آميزي براي مخاطب عام هم جذاب خواهد بود. به عنوان مثال تصنيف معروف آقاي خرم «تو اي پري كجايي»؛ اگر آقاي قوامي اين تصنيف را با يك آنسامبل سنتي خوانده بود، چنين تاثيري نداشت.

چيزي كه شما تحت عنوان حجم از آن ياد مي‌كنيد فقط در اركستراسيون نبايد اتفاق بيفتد؛ در موسيقي ما كه وابستگي زيادي به كلام دارد صداهاي (انديشه‌هاي) متعددي وجود دارد كه خيلي از آنها ناديده گرفته شده است. يكي از نقاط ضعف بسياري از رپرتوارها از جمله رپرتوار كنسرت اخير شما همين علي‌السويه پنداشتن نقش كلام در انتقال مفهوم حجم است!
شكي نيست كه شعر در موسيقي نقش بسيار مهمي دارد.

اما اين اهميت، چندان براي آهنگساز ايراني مهم نيست. به هر حال انتقال حجم هم به وسيله اركستر ميسر مي‌شود، هم توسط كلام. قدم اول در انتقال مفاهيم امروزين، انتخاب غزل‌ معاصر و اشعار متناسب با زندگي معاصر است.
شكي نيست كه آثار بزرگاني چون ابتهاج و شفيعي كدكني زبان و بيان امروزي دارند،‌ اما خيلي از آنها مخاطب عمومي ندارند. در بحث آواز اين نتيجه حاصل شده كه شعر كلاسيك بهتر جواب مي‌دهد اما در تصنيف مي‌توان سراغ هر دو نوع (كلاسيك و معاصر) رفت. انتخاب اشعار به نوع موسيقي وابسته است. اين كنسرت پروژه‌اي بود كه من حدود 9سال پيش قسمتي از آن را با استاد شجريان ضبط كرده بوديم و تصميم گرفتيم آن را دوباره زنده كنيم. يك تصنيف در مايه همايون هم استاد شجريان داشت كه به اين رپرتوار افزوده شد. البته تصنيف قديمي «باد صبا» هم با يك تنظيم جديد وارد كار شد تا اين مجموعه همايون كامل شود.

بحث من اين است كه در موسيقي ما تلفيق شعر و موسيقي به گونه‌اي است كه اگر از هم جدا شوند اتفاقي نمي‌افتد؛ يعني اگر از روي يك تصنيف شعرش را برداريد و شعر ديگري با همان وزن جايگزين كنيد، اتفاقي نمي‌افتد. اين آسيب درباره قطعاتي كه شما و آقاي شجريان در كنسرت اخير داشتيد، صدق مي‌كند؟
من چندان كه بايد به وزن كلام كار ندارم بلكه آكسان‌ها و تاكيدهاي معنايي كلام برايم مهم است. اعتقاد دارم وزن عروضي اشعار هيچ وقت نبايد به موسيقي و جمله‌بندي‌ها تحميل شود؛ يعني هيچ ربطي ندارد. شما بايد بدون در نظر گرفتن اوزان عروضي سراغ شعر برويد. به عنوان مثال همان تصنيف موفق «آمده‌ام كه سر نهم» را در نظر بگيريد! مي‌بينيد واژه آمده‌ام درست سر ضرب مي‌افتد اما من سراغ آن نرفتم و سر ضرب را سكوت انداختم. اگر مي‌خواستم روي وزن شعر ريتم انتخاب ‌كنم خيلي معمولي مي‌شد شعر به تنهايي در جامعه وجود دارد؛ وقتي مورد استقبال قرار مي‌گيرد كه علاوه بر اجراي خوب با يك ملودي درست و ريتم و تمپوي متناسب تلفيق شود.

سال‌ها پيش يك ملودي‌ روي شعر استاد شفيعي كدكني گذاشته بودم كه مجوز به آن نمي‌دادند (البته بعدها دادند)؛ من رفتم بخش نظارت و ارزشيابي و گفتم اين شعر به خودي خود در جامعه وجود دارد و بارها به چاپ رسيده است. يعني شعر ممنوعي نيست و افراد بسياري در اجتماع آن را خوانده‌اند؛ پس چرا مجوزش را نمي‌دهيد؟ آنها پاسخ دادند وقتي اين شعر با موسيقي شما تلفيق مي‌شود تازه بسياري از معاني نهفته در آن آشكار مي‌‌شود و جنبه سياسي پيدا مي‌كند.

البته عكس اين موضوع هم بارها براي آهنگ‌هاي ديگر اتفاق افتاده است. اشعاري بوده‌اند ماندگار و تاثيرگذار اما با ملودي‌هايي نامتناسب تلفيق شده‌اند و خيلي زود از ذهن مردم بيرون رفته‌اند. اينكه شما چه ملودي و چه ريتمي را روي چه شعري بگذاريد خيلي مهم است. طبعا اگر اشعار، اجتماعي باشد با مردم امروز ارتباط بيشتري برقرار مي‌كند. اما از آنجا كه عشق هميشه وجود دارد، اشعار عاشقانه هم تاثير طولاني مدت خواهد داشت.

من فكر مي‌كنم همين موضوع به موسيقي ايراني لطمه بسياري زده است. آيا به غير از عشق و وصال و هجران و بي‌وفايي، مفاهيم ديگري در ادبيات منظوم ما وجود نداشته يا وجود ندارد كه همه سراغ آنها مي‌روند؟
اتفاقا موضوع در اين زمينه بسيار گسترده است. سنت ادبي ما و معناهاي موجود در آن بسيار گسترده است و اين گستردگي مي‌تواند باعث به وجود آمدن بيان‌هاي جديد در موسيقي ايراني شود. بايد ديد آن مفاهيم چقدر با موسيقي ايراني سازگار است.

من فكر مي‌كنم موسيقي با هر برچسبي يك ابزار است. اگر آهنگساز بخواهد مفاهيم موجود در شعر را با ابزار موسيقي ايراني بيان كند مي‌تواند دست به خلق ملودي و تنظيم بزند.
براي توصيف و به دست‌آوردن فضاي توصيفي بايد سراغ ملودي‌ها و تنظيم‌هاي تازه رفت؛ حتي اگر شعر مورد استفاده شعر شاملو باشد. آن موسيقي ديگر، موسيقي سنتي نيست. اما فراموش نكنيد كه مفاهيم موجود در اشعار كلاسيك خيلي هم از زندگي امروز دور نيست.

اما سرمداري مثل آقاي شجريان بيشتر بايد سراغ تجربه‌هاي جديد برود؛ چون كارهاي ايشان با امضاي ايشان همراه است و قابل اعتبار.
البته من فكر مي‌كنم سال‌هاي گذشته استاد شجريان در اين زمينه آثار زيبايي را اجرا كرده‌اند كه هم جنبه هنري قوي‌اي داشته و هم از اشعار متعهدي برخوردار بوده است.

ملاك شما براي ارزشمندبودن يك قطعه با كلام موسيقايي چيست؟
ملاك من براي ارزيابي كردن يك قطعه با كلام اين نيست كه شعر انتخاب شده چه مفهومي دارد. خيلي وقت‌ها يك شعر شاهكار انتخاب مي‌شود، ولي موسيقي ناموفق و نابجاست. موسيقي اصل است. شما «بيداد» استاد شجريان و استاد مشكاتيان را به خاطر بياوريد؛ شعر اين اثر ماندگار، يك شعر كلاسيك است اما هنوز پس از 3 دهه ماندگار شده و دوست داشتني است. پس مي‌بينيد كه يك موسيقي خوب مي‌تواند كلام را نيز مطرح كند.

البته من فكر مي‌كنم اگر «بيداد» موفق بوده و هست به دليل اين است كه فرزند زمانه خود‌و متناسب با دنياي معاصر ساخته شده است!
اما ادامه اين موفقيت به دليل ذات اثر بود. هماهنگي درست موسيقي و كلام سبب اين ماندگاري شد.

اما قبول داريد كه در سال‌هاي اخير اين تعهد كمرنگ شد و موسيقي بيشتر براي گذران و لذت بردن ساخته شد تا اينكه دنبال اهداف متعهد اجتماعي معاصر باشد؟
يك دوره‌اي در تاريخ موسيقي ما وجود دارد كه تب و تاب مسائل اجتماعي موجب خلق آثار ماندگار شده است.

مگر اين تب و تاب ديگر وجود ندارد؟
نمي‌گويم حالا نيست اما آن سال‌ها موسيقي ايراني نقش بسيار مهمي در انتقال برخي مفاهيم داشت. خيلي چيزها تابع شرايط است. مطمئن باشيد يك آهنگساز خوب از شعري استفاده مي‌كند كه با آن ارتباط برقرار كرده باشد؛ در غير اين صورت، كار آن آهنگساز موفق نخواهد بود. البته موسيقي مناسبتي و سفارشي چيز ديگري است كه براساس خواست سفارش دهنده شكل مي‌گيرد.

بعضي از اشعار زياد كار مي‌برد و كار كردن روي آنها خيلي سخت است. به عنوان مثال اشعار زنده ياد مهدي اخوان ثالث؛ يك سري دوبيتي دارد كه به ساختار موسيقي سنتي ما نزديك است و من روي آنها كار كرده‌ام و آقاي صديق تعريف هم خوانده است. افزون بر اين، اشعار كاملا كلاسيكي دارد كه خيلي بلند است و اگر هم روي آنها آهنگ بسازيد از حوصله شنونده خارج مي‌شود. اشعاري هم در قالب شعر نو دارد كه فضايي غير سنتي، مطلوب آنهاست. علاوه بر آن يأس و غم و اندوه در شعر او موج مي‌زند كه بازگوكردن آن نياز امروز جامعه ما نيست؛ فكر مي‌كردم مردم ما به اشعار اميدوار كننده نياز داشته باشند. حال‌و‌هواي برنامه‌ها و نوع آنها نيز در تعيين مسير يك رپرتوار موثر است. وقتي قرار باشد شما موسيقي سنتي كار كنيد طبعا به سمت اشعار كلاسيك و عاشقانه خواهيد رفت.

در طول مدتي كه آقاي شجريان با گروه شهناز همكاري داشتند، حرف و حديث‌هاي زيادي پيش آمد كه عمدتا گوياي يك انتقاد بود؛ آن انتقاد هم اين بود كه همكاري با تعدادي جوان مستعد و توانمند نقطه قوتي براي محمدرضا شجريان نيست؛ نظر شما در اين‌باره چيست؟
من هيچ‌وقت اين‌طور فكر نكرده‌ام. شما يادتان نرود كه استاد شجريان در قدم اول با يك اركستر كار كرده‌اند كه در اين اركستر مي‌تواند نوازنده هم پير باشد، هم جوان. از سوي ديگر براي اركستر در حال حاضر جوان‌ها موفق‌ترند؛ يعني قدرت بيشتري براي اجراي قطعات اركستري دارند، تا هم‌دوره‌اي‌هاي ما. انگيزه، موضوع ديگري است كه بايد ‌ به آن توجه كرد. نوازنده‌هاي جوان انگيزه بالايي دارند و همين مسئله سبب مي‌شود آنها در كار اركستر با همت بيشتري تمرين كنند. در همين اركسترهاست كه به تدريج تكنوازان خوبي به جامعه معرفي مي‌شوند.

اتفاقا يكي از نقاط ضعف اين كنسرت، در همين جواب آوازها بود!

به نظر من اين توقع نابجايي است كه يك جوان 27-26‌ساله بخواهد با كيفيت استاد لطفي جواب آواز استاد شجريان را بدهد. اگر ضعفي در جواب آوازها وجود داشته من مي‌پذيرم اما نبايد توقع داشت.

دنبالک:
http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/38759

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'اركسترهای ايرانی به حجم بيشتری نياز دارند، همشهری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016