تیغ (1)
تیغ تصمیم گرفته بود عصبی نشود و کمی بیشتر فکر کند. تبدیل به یک چاقوی قصابی شد. تصمیم گرفت طرفدار محیط زیست شود و گوشتخواری را رها کند. تبدیل به کارد میوه خوری شد.
تیغ (2)
تیغ گفت: من از تو خیلی تیزترم. می توانم همه چیز را ببرم و نابود کنم و آدمها را بکشم.
چاقوی میوه خوری گفت: به همین دلیل است که من سالها در آشپزخانه می مانم و همیشه مرا می شویند و سرجایم می گذارند، اما تو آنقدر زود کثیف می شوی که بعد از مصرف تو را می اندازند توی سطل آشغال.
نتیجه گیری اخلاقی: جلادها معمولا به شکل بدی می میرند.
تیغ (3)
چاقوی میوه خوری تصمیم گرفت که رژیم بگیرد، لاغر شد. از وقتی لاغر شد برای بریدن گوشت از آن استفاده می کردند. باز هم رژیم را ادامه داد، لاغرتر و عصبی تر شد. تبدیل به یک تیغ تیز شده بود. اصولا یک تیغ وقتی با یک رژیم کنار بیاید سرنوشت خوبی نخواهد داشت.
تیغ (4)
چاقوی میوه خوری شدیدا طرفدار حیوانات بود و دلش برای محیط زیست می سوخت.
چاقوی آشپزخانه وقتی عقلش کار می کرد، موجود مفیدی بود و کارها را خوب راه می انداخت، اما وقتی عصبی می شد به سرش می زد زور بگوید.
چاقوی ضامندار دلش می خواست خودسرانه انتقام بگیرد.
تیغ صبحها سرحال می آمد و سوت زنان صورت مرد را می تراشید، ظهرها که گرسنه اش می شد خون جلوی چشمش را می گرفت و خط می انداخت روی صورت مردم و آنها را زخمی می کرد. و شب که می شد از خودش بدش می آمد و ناامید می شد و دلش می خواست رگ دست را بزند و خودکشی کند.
تفاوتهای یک حکومت دینی و لاییک
قبل از شروع بگم که آقای ابراهیم نبوی مطلب بسیار زیبایی به نام چهار تیغ نوشته که بسیار موشکافانه و عمیق است حتما بخونید اما فرق بین حکوم�...
عزیزدوردونه
March 7, 2004 12:13 AM