چهارشنبه 30 اردیبهشت 1383

این صفحه های سفید کاغذ


مهم ترین کاری که یک نویسنده بزرگ گاهی اوقات می تواند بکند این است که به سفیدی کاغذ احترام بگذارد.

کاغذ خط خطی
این یه کاغذ سفیده، هیچ وقت دروغ نگفته، هیچ وقت دروغ نمی گه.
این یه کاغذ قرمزه، دیدنش آدم رو خوشحال می کنه.
این یه کاغذ آبی یه، وقتی دیدیش آروم می شی.
این یه کاغذه که روش صورتحساب نوشته، یکی سر اون رو کلاه گذاشته.
این یه کاغذه که روش نوشته خطر، مواظب باشین، هرکی اونو ببینه می ترسه.
این یه کاغذه که تو روی اون انشاء نوشتی، چون نمره صفر گرفتی اون رو پاره کردی و انداختی توی سطل آشغال، ولی معلمت مامان رو می شناسه و همه چی رو به اون می گه.

اهانت
بعضی نوشته ها اهانت به سفیدی کاغذ است.

کاغذهای مچاله
کاغذها را مچاله کرد و دور انداخت.
چیزی روی کاغذها نوشت، آنرا خط زد، کاغذها را مچاله کرد و دور انداخت.
چیزی که روی کاغذها نوشته بود دروغ بود، آنرا خط زد، کاغذها را مچاله کرد و دور انداخت.
تصمیم گرفت دروغ ننویسد، کاغذهای سفید ماندند روی میز.

سفیدی کاغذ
مهم ترین کاری که یک نویسنده بزرگ گاهی اوقات می تواند بکند این است که به سفیدی کاغذ احترام بگذارد.

احساسات
احساساتش را روی صفحه کاغذ آورد، کاغذ بوی گند گرفت.

کاربرد
بیانیه: کاغذی است که فریاد می کشد.
قطعنامه: کاغذی است که تصمیماتش را دستور می دهد.
حکم دادگاه: کاغذی است که مسیر زندگی شما را تغییر می دهد.
بخشنامه: کاغذی است احمقانه که عده ای را وادار به انجام یک کار تکراری بیهوده می کند.
نامه عاشقانه: کاغذی است که ناله می کند.
متن شاعرانه: کاغذی که در آن کلماتی پشت چشم نازک می کنند، صدایشان کش می آید و دست شان بیهوده تکان می خورد.

قلم مقدس من
وقتی دستم را روی شاسی های کی برد می لغزانم شوری عاشقانه در جانم می دود، انگشتانم تب می کند، انگشت ها تق تق تق احساسات عاشقانه را روی دکمه های کی برد فرو می ریزد و شخصیت زنی با موهایی از ابریشم و بوی علف از طریق دکمه های کی برد وارد هارد کامپیوتر می شود و در لابلای ترانزیستورها شکل می گیرد. من بوسه ای را از طریق فشار چند دکمه می نویسم..... اه، استفاده از کامپیوتر به جای قلم در نوشتن یک رمان عاشقانه کار مزخرفی است.

...و حتی یک کلمه هم ننوشت
یک ساعت بود که هرچه تلاش می کرد حتی یک کلمه هم به ذهنش نمی آمد که بنویسد.
اصلا آن روز روز خوبی نبود، موفق نشده بود حتی یک سطر بنویسد.
یک هفته بود که بسته کاغذ و جعبه خودکارها را گذاشته بود جلویش و نمی توانست بنویسد، حتی یک کلمه.
یک ماه بود که خودش را در خانه حبس کرده بود تا بتواند تنها باشد و کتابش را بنویسد، اما در تمام این مدت نتوانسته بود حتی یک جمله بنویسد.
وقتی پارسال از شغل حسابداری شرکت استعفا داد و تصمیم گرفت نویسنده بشود فکر می کرد در یک سال آینده اولین کتابش را خواهد نوشت، اما هرچه می گذشت ناامیدتر می شد. حتی یک صفحه را هم سیاه نکرده بود.
بیست سال بود که وقتی می پرسیدند شغل شما چیست، عینکش را روی بینی اش جابجا می کرد و می گفت: نویسنده ام، البته شغل دومم حسابداری است.
از وقتی جوان بود، یعنی از سی سال پیش می دانست که نویسنده خواهد شد، اما تا به حال حتی یک کلمه هم ننوشته بود.

.... کلمه بود
.... و در آغاز کلمه بود. و کلمه مقدس بود. البته نه کلمه ای مانند مادرقحبه یا کثافت عوضی.

کاغذ های مقدس
برای کاغذها همیشه احترام خاصی قائل بود. آنها را دسته دسته می کرد و روی هم می چید و در پاکت می گذاشت و به آرامی جا می داد توی کشو و درش را محکم می بست و اجازه نمی داد دست کسی به کاغذهای عزیزش برسد. آخر آنها اسناد مالی بودند و اگر گم می شدند همه پولهایش را از دست می داد.

مطالب ديگر:

3 تیر » زنان و مردان
20 خرداد » کابوس های زندگی ما، رویاهای زندگی آنها
15 خرداد » خدایا! باور کن
25 اردیبهشت » پنج قیچی
22 اردیبهشت » چگونه پرونده بسازیم؟
دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7916

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'این صفحه های سفید کاغذ' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008