آقای گلنام برای من نوشته است:
چرا تلاش می کنید مردم را از نظامیان بترسانید؟ مگر در این خاک اشغال شده، هم اکنون چه کسانی حاکم هستند و حکم می رانند؟ مردم باید به چه بلاها و گرفتاری های دیگری دچار شوند تا شما رضایت بدهید دست از سرآنها بردارید؟ هر بار که ملت می خواهد تکلیف خود را با این جماعت ابران بر باد ده روشن کند، هزار فتنه در راه آنها به پا می شود. دیروز آقای خاتمی بود که نتیجه اش در برابر چشم همگان است و امروز آقای معین.
جناب آقای کورش گلنام!
گفته اید که مردم را از نظامیان نترسانم. چشم! حتما این کار را می کنم، باور کنید من هم که در بروکسل زندگی می کنم، مثل شما که در سوئد زندگی می کنید، اصلا از نظامیانی که در جمهوری اسلامی هستند، نمی ترسم. حتی با وجود اینکه آخرین بازجویی و احضار من توسط اداره اماکن نیروی انتظامی که سرپرست آن همان نظامی است که من مردم ایران را از وی می ترسانم، هنوز دوسال و چهار ماه بیشتر نگذشته است، باز هم از نظامیان نمی ترسم، حتی چه بسا که گاهی که با دوستانم در بروکسل در مورد نظامیان حرف می زنم، به آنها بدو بیراه هم می گویم، حتی یک بار به قالیباف در یکی از خیابانهای بروکسل گفتم بی شرف.
باور کنید من خودم نمی ترسم، اما دوستان و خویشاوندانی دارم که در ایران زندگی می کنند و آنها می ترسند و بطور عجیبی به من اصرار می کنند که نظامی ها ترسناک هستند. هرچه به آنها می گویم که نظامی ها هم مثل خاتمی هستند و حتی بدتر. گاهی به آنها توضیح می دهم که نظامی ها فرقی با سعید حجاریان و فاطمه حقیقت جو ندارند، این دوستان به من می گویند: برو بابا! تو دوساله از ایران رفتی یادت رفته اینجا چه خبره. حتی یکی از آنها به من گفت: بدبخت! چطور وقتی اینجا بودی می ترسیدی، حالا که رفتی اونجا شیر شدی؟ من به او گفتم نظامیان ترس ندارند، بروید و جلوی آنها بایستید و آنها را نابود کنید. یکی از آنها به من گفت: زیاد حرف نزن، وقتی اومدی ایران، اون وقت بهت می گم فرق نظامی با خاتمی و معین چی هست؟ بعد هم یکی از آنها یک نوشته شما را برایم فرستاد و گفت: بی شعور! این نوشته آقای گلنام رو بخون تا بفهمی که تو نمی دونی ایران چه خبره و داری از راه دور دستور صادر می کنی. من نمی دانم شما این نوشته آقای گلنام را خوانده اید یا نه؟ این نوشته را ایشان در روز 22 آذر نوشته اند:
« هر چه زمان بيشتری می گذرد، برايم روشن تر می شود که بخش زيادی از ما ايرانيان، از آن ميان روشنفکران و کوشندگان ايرانی در بيرون از مرزهای ايران، بشدت از آنچه در زندگی روزانه مردم در درون ايران روی می دهد، به دور بوده و در رؤيا های دور و دراز وخواب و خيال های قديمی و سنتی خود سير می کنيم. بااندوه، نگرانی و هزار البته درد، بايد گفت که ما کوشندگان در برون مرز، ديگر مردم ميهن خود را نمی شناسيم.»
نکته دوم که من را از حکومت نظامیان می ترساند این است که من چند ماه است تصمیم گرفته ام به ایران برگردم و به همین دلیل دلم نمی خواهد وقتی به ایران می روم نظامیان رئیس جمهور باشند. قبلا که تصمیم گرفته بودم در فرنگ به زندگی ادامه بدهم حتی پیشنهاد می کردم که به جای قالیباف الله کرم رئیس جمهور بشود که هر روز ده نفر را بکشند، شاید از این طریق انقلابی، چیزی بشود و ایران تغییر کند. اما بعدا یکی از فامیل ها به من گفت اگر هر روز ده نفر را بکشند ممکن است بزودی نوبت ما هم بشود، به همین دلیل من فکر کردم قالیباف بهتر از الله کرم است، اما از وقتی که می خواهم برگردم فکر می کنم بهتر است نظامیان سرکار نیایند. البته یک بار هم به یکی از دوستانم گفتم اگر نظامیان روی کار بیایند، ما و بقیه اپوزیسیون تکلیف این رژیم را روشن می کنیم. دوست بی تربیت من گفت: مثلا چه غلطی می کنی؟ بعد به من گفت: آن دوستان اپوزیسیون تو نمی توانند دماغ خودشان را بالا بکشند، آن وقت می خواهند این حکومت را عوض کنند؟ انها نمی توانند خودشان با هم یک ساعت حرف بزنند، آن وقت می خواهند حکومت تشکیل بدهند؟ این دوست من به من گفت: جان مادرت! اگر نمی توانی کاری برای ما بکنی بیخودی دستور صادر نکن.
آقای گلنام عزیز!
نوشته اید که خاتمی و نظامیان و معین هیچ فرقی ندارند. من هم مثل شما از زمانی که از ایران بیرون آمده ام بتدریج دارم فرق اینها را فراموش می کنم، گاهی اوقات یادم می رود که خامنه ای رهبر بود یا خاتمی یا حجاریان؟ حتی گاهی اوقات یادم می رود که میدان توحید و میدان انقلاب و میدان ونک کدام شان در شمال تهران بودند، حتی گاهی اوقات به جای کارگزاران می گویم موتلفه. به نظر من شما تقصیر ندارید، مگر حافظه آدم چقدر می تواند قدرت داشته باشد؟ من می دانم که در غربت یواش یواش آدم تعداد کلماتش کم می شود، گاهی اشتباهات فاحش ادبی و سیاسی پیدا می کند، گاهی که به عکس های تهران نگاه می کند با خودش می گوید یعنی اینجا تهران است؟ به نظر من شما نه تنها فرقی میان معین و خاتمی و نظامیان قائل نیستید، بلکه تفاوت اکبر گنجی و انصافعلی هدایت و منوچهر محمدی را هم نمی دانید، حتی ممکن است فکر کنید که منوچهر محمدی رهبر دانشجویان ایران است.
آقای گلنام!
مدتها بود که تصمیم گرفته بودم با کسانی که با اسم مستعار وجود دارند و معلوم نیست چه کسانی هستند و یک دفعه خلق می شوند و یک باره محو، نامه نگاری نکنم، اما چون به نظرم آمد شما هنوز فرق نظامی و غیر نظامی را نمی دانید، فکر کردم ممکن است فرقش برود توی چشمتان و بد بشود. برای همین توضیح دادم.
برای آشنایی خوانندگان با نظرات استاد گلنام مروری کوتاه می کنم بر برخی نظرات ایشان:
ترورهای عراق کار جمهوری اسلامی است 14 اسفند 82
انفجار اسپانیا کار جمهوری اسلامی است 24 اسفند 82
عبادی به جهانیان دهان کجی می کند تا ملایان را شاد کند 11 تیر 83
خانم حقیقت جو! چرا دست از سر این مردم هرروز شکنجه شده برنمی دارید؟ چرا نمی گذارید بروند و کار را یکسره کنند؟ مقاله پس از تیر 83
خاتمی از گوبلز بدتر است 23 مرداد 83
محمدرضا خاتمی سرکرده شکست خوردگان اصلاح طلب حکومتی است 3 مرداد 83
اشکال جمهوریخواهان دموکرات و لائیک این است که نمی خواهند از واژه براندازی رژیم استفاده کنند. 4 شهریور 83
آژانس جهانی انرژی اتمی دست شیادان جمهوری اسلامی را باز گذاشته است 4 شهریور 83
مردم ایران زندانیان مافیای حاکم، اتحادیه اروپا و روسیه هستند سوم شهریور 83
آقای گلنام! خواهش می کنم به این نکته توجه کنید، زندگی در فرنگ اصولا باعث رشد شدید پارانویا در میان ایرانیان شده است، به نوشته های خودتان دقت کنید. شما همه حکومت ها ی جهان را مزدوران جمهوری اسلامی و کلیه نیروهای سیاسی ایرانی را عوامل رژیم می دانید. این نشانه پیشروی شدید پارانویاست. خواهش می کنم کمی بیشتر مواظب خودتان باشید.
ضمنا من چون کار دارم و علاقه ای هم ندارم که برای شما خواننده پیدا کنم، دیگر به شما جواب نمی دهم.