جمعه 31 تیر 1384

گنجی، بازی با مرگ، سیدابراهیم نبوی


گنجی در بازی ای گرفتار است که اگر دوستانش برای آزادی او به هر قیمت تلاش نکنند، طرف مقابل می خواهد او را تا پای مرگ پیش ببرد. ای کاش می توانستیم تمام انتظارات مان را از مبارزه با حکومت بر دوش گنجی نگذاریم و از او انتظاری فراتر از یک انسان نداشته باشیم.
گنجی چون مسیح در این پنج سال رنج همه ماها را یک تنه به جان خریده است و به جای همه ماها فشارها را تحمل کرده است. ما باید کاری کنیم که او زنده بماند و از وجود پرارزش او برای جامعه ای که به اندیشه او نیازمند است استفاده کنیم. امروز مهم ترین موضوع مساله انسانی گنجی است، او باید زنده بماند و ما باید برای زنده ماندن او تلاش کنیم

این نوشته را دو روز قبل از آن نوشتم که گنجی به بیمارستان رفت. علیرغم گذشت زمان و وضع بیمارستان چیزی چندان عوض نشده است. من معتقدم گنجی در وضعی است که از یک سو می خواهد از زندان بیرون بیاید، چون اطمینانی به اینکه او را رها کنند ندارد و از سوی دیگر زندان برایش کاملا ناامن است و از سوی دیگر، بسیاری از نیروهای سیاسی چنان رفتار می کنند که به جای کمک به گنجی بار او را سنگین تر می کنند و به جای اینکه حکومت را تحت فشار قرار دهند، گنجی را مجبور می کنند که فشاری را که تا پای مرگ ممکن است پیش برود، تحمل کند. این بازی خطرناک اگر چه به قصد یک حرکت واکنشی برای نجات از شرایط بد توسط گنجی آغاز شد، اما از نظر من گروه شریعتمداری و مرتضوی از آن دارند استفاده می کنند تا گنجی را تا پای مرگ پیش ببرند. حالا گنجی در آستانه مرگ است. من معتقدم چند فرض در مورد گنجی وجود دارد.


فرض اول: اکبر گنجی در اثر اعتصاب غذا بمیرد.

در ابتدا هیچکدام مان خبر را باور نمی کنیم، چرا که فرض را براین گذاشته ایم که گنجی هرگز نمی میرد و متاسفانه تا یک فاجعه را به چشم مان نبینیم، آنرا باور نمی کنیم. اما باور کنیم که ممکن است گنجی بمیرد. این بهترین راه خلاص شدن قوه قضائیه از شر اکبرگنجی است. مطمئن باشید اگر چنین اتفاقی رخ دهد نه آمریکا و نه اروپا بخاطر گنجی بحران غیرقابل تحملی را به جمهوری اسلامی تحمیل نمی کنند و مطمئن باشید مردم ایران حتی در صورت مرگ گنجی هم کشور را به هم نمی ریزند. سه چهار روز تهران در بهت فرو می رود، در مجلس ختم و سوم و هفتم و چهلم گنجی تظاهراتی برگزار می شود و عده ای شعارهای تندی می دهند، چند نفری دستگیر و تعدادی مورد حمله گروههای فشار قرار می گیرند و همین! اکبر گنجی هم می شود مثل همه قهرمانان بزرگ کشور ما که ملت ایران پس از مرگ شان به آنها پشت می کنند و به زندگی شان ادامه می دهند. حتی یک مجسمه هم از آنان باقی نمی ماند، چه رسد به کتابهای شان و طرز فکرشان. اکبر گنجی اگر به مرگی قهرمانانه بمیرد تبدیل می شود به یک مجسمه، کتابها و آثار و اندیشه اش هم در سایه مجسمه اش قرار می گیرند؛ نه کتابی را از او می خوانیم و نه به او فکر می کنیم. قهرمانان مان را بخاطر بیاوریم، امیرکبیر، ستارخان، باقرخان، مصدق، روزبه، گلسرخی، مهدی رضایی، صمدبهرنگی، محسن سازگارا... از کدام یک از این قهرمانان چیزی بیش از یک خاطره و یا نام باقی مانده است؟ کدام شان را می شناسیم؟ درباره کدام شان می توانیم ده دقیقه حرف بزنیم؟ فکر کدام شان باعث تپش و جنبش در جامعه شده است؟ از نظر من تقلیل دادن اکبرگنجی از یک اندیشمند متفکر به اندازه یک قهرمان ملی و مرگ او برای اثبات اندیشه اش، کاری است که ما، گنجی و مرتضوی با همکاری هم انجام می دهیم و حاصلش این است که گنجی با از دست دادن جانش اثبات می کند تا چه حد به حرفهایش ایمان دارد. با این کار ما تصویر متحرکی را به عکسی ثابت تبدیل می کنیم تا آنرا در آلبوم بایگانی راکد تاریخ مان بگذاریم و مرتضوی برای همیشه از شر گنجی راحت شود. من باور دارم که همه کسانی که می خواهند گنجی تا آخرین نفسهایش به اعتصاب غذا ادامه دهد، یا باور نمی کنند که ممکن است گنجی بمیرد یا اینکه می خواهند اندیشه گرانقدر و پرارزش او را تبدیل به اعلامیه ای تند و تیز کنند. و مگر همین حالا ارزش مانیفست گنجی و نامه هایش از زندان برای بسیاری از دوستداران گنجی از کتابهایش بیشتر نیست؟ و مگر خود گنجی اگر بخواهد چونان قهرمانی رفتار کند از اندیشه اش جز برای صدور اعلامیه استفاده خواهد کرد؟ من یقین دارم که بسیاری از کسانی که در این روزها برای اکبر گنجی شعر سرودند، حتی یکی از کتابهایش را هم نخوانده اند و چه بسا که اگر آنها را بخوانند تازه به شعرشان شک می کنند.

فرض دوم: اکبر گنجی در زندان کشته شود.

این فرض را محال ندانیم، چرا که نوشته های گنجی به اندازه کافی خونش را برای خشک مغزانی که افرادی بسیار آرام تر مانند پوینده و مختاری را قربانی تحجر و پلیدی اندیشه شان کردند و آنان را به قتل رساندند، مباح کرده است. و چه فرقی می کند اگر اکبر گنجی کشته شود و یا در اثر اعتصاب غذا بمیرد و یا در خیابان زیر ماشین برود و یا در اثر سکته خدای ناکرده جانش را از دست بدهد، مطمئنا در این حالات همه ماها خواهیم گفت که گنجی توسط حکومت کشته شده است. از نظر حکومت هم فرقی نمی کند، حتی اگر گنجی در زندان کشته شود هیچ کس نمی تواند اثبات این مدعا کند، چرا که وقتی حکومتی برای یک تقلب چند میلیون نفری اجازه تحقیق به وزارت کشور و رئیس جمهور نمی دهد، جسد گنجی را هم به پزشکی قانونی نخواهند برد. همانطور که جسد زهرا کاظمی هم به پزشکی قانونی نرفت و گزارش آن منتشر نشد. در هر حال حکومت می داند که هزینه مرگ گنجی در اعتصاب غذا یا هزینه کشتنش در زندان خیلی فرق نمی کند. ما ملت هم وقتی بفهمیم گنجی در زندان کشته شده است، تنها چند روزی دچار تشنج خواهیم شد و در بهترین حالت بر مزارش چون شهیدان سلامی خواهیم داد و گورستان او را مانند همه شهیدانی که در راه آزادی این کشور جانشان را از دست داده اند ترک خواهیم کرد و آن را سوت و کور خواهیم گذاشت. در هر حال در بهترین حالت در صورت کشتن گنجی در زندان وضع او چیزی شبیه وضع زهرا کاظمی خواهد شد. همانقدر که جمهوری اسلامی زیر فشار زهرا کاظمی قرار گرفته است، در مرگ گنجی نیز تحت فشار قرار می گیرد. می فرمائید درباره زهرا کاظمی خیلی به زحمت افتاد. می پرسم چقدر؟ تا نفت هست . دنيا هر کسی را که کلید چاه نفت را در دست دارد خیلی بیش تر از این ها تحمل می کند. اعلامیه می دهد. شاخ و شانه هم می کشد اما در پنهان دیپلومات هایش از فرستادگان وزارت خارجه می پرسند چکار می شود که ما از دست اين افکارعمومی و روزنامه های خودمان خلاص شویم . اما شما تصور نکنید که دولت هم نظرش مانند آن هاست .

فرض سوم: اکبر گنجی با فشارهای داخلی و خارجی آزاد شود.

در این حالت اکبر گنجی تبدیل می شود به کسی مانند رضاعليجانی وهدی صابر و تقی رحمانی یا محسن سازگارا، در این حالت ما ملت هر گلی به سر این افراد زده ایم به سر گنجی هم خواهیم زد. و گنجی هم به همان سرنوشتی دچار می شود که این افراد دچار شدند. در این حالت اکبر گنجی یا در ایران به مبارزه خود ادامه می دهد و یا در اثر فشار و سانسور آرام می شود، اگر به مبارزه ادامه دهد می شود مثل حجاریان یا کدیور و اگر سکوت کند می شود مانند رضا علیجانی و هدی صابر و تقی رحمانی، یا ممکن است گنجی حرف هایی بزند که برای نظام خطرناک باشد، در این حالت دوباره به زندان می افتد و می شود همین که بوده است و اگر زندانی نشود بلافاصله نیروهای سیاسی خواهند گفت که گنجی هم حرفی برای گفتن ندارد وگرنه نمی گذاشتند آزاد باشد. اگر گنجی بخواهد فعال باشد یا باید حرف هایش را در داخل کشور به صورت مقاله و کتاب منتشر کند و یا حرف هایش را در خارج از ایران و در اینترنت منتشر کند، اگر بخواهد در داخل کشور حرفهایش را منتشر کند، حتما زیر همان سانسوری خواهد بود که دیگران هستند و اگر بخواهد حرف هایش را در خارج از ایران منتشر کند، دیگر اثری را که در ایران دارد نخواهد داشت. من سووال می کنم: مانیفست جمهوری خواهی گنجی( دفتر دوم) و نامه های گنجی جز اعلام مواضع او در مورد انتخابات و رهبری چه چیزی را به ما گفت که نمی دانستیم؟ آیا این حرف ها را بیش از یک بار می شود زد؟ آیا اگر گنجی بخواهد از ده روز دیگر آزاد شود و از دو هفته دیگر نویسنده روزنامه شرق یا اقبال شود، آیا می تواند هر روز مانیفست جمهوری خواهی بنویسد یا اینکه مجبور است مثل همه نویسندگان مقالاتی بنویسد که ما احساس کنیم گنجی هم نویسنده ای مثل بقیه است؟ به نظر شما آیا گنجی به عنوان یک شخصیت سیاسی و روشنفکر شجاع تر از عزت الله سحابی و کدیور و تقی رحمانی و هدی صابر و هاشم آقاجری است؟ آیا در صورت آزادی، گنجی تندتر از آقاجری خواهد بود یا حرف هایی مهم تر از آنچه آقاجری بعد از زندانش می زند خواهد زد؟ آیا تند بودن به عنوان روش یک نویسنده چیز بدردبخوری است؟ آیا همانطور که بقول خود گنجی زندان او را رادیکال کرد، آزادی او را ملایم و نرمخو نخواهد کرد و او شبیه به دیگرانی که همین حالا دارند می نویسند نخواهد شد؟ آیا اگر 20 روز دیگر گنجی مقاله ای در مورد انتخابات منتشر کند مقاله اش با نوشته حجاریان یا آقاجری یا تاج زاده متفاوت خواهد بود؟ من فکر می کنم اگر گنجی از زندان آزاد شود بتدریج فراموش می شود، همان فراموشی که سانسور بر نویسنده ساکن ایران تحمیل می کند، همان فراموشی که بر سر تاج زاده و شمس الواعظین و آقاجری و امیر انتظام هم می آید. در این حال اگر فضایی مانند انتخابات نباشد، طبیعی است که این فراموشی بسیار شدید خواهد بود. در این حالت یا می شود شخصی مانند امیر انتظام که ما فقط در انتخابات یادش می افتیم گویی که این آدم سالانه فقط دو هفته وجود دارد، یا می شود مانند حجاریان که اگر از داخل ایران نوشته هایش منتشر شود، هر ننه قمری در داخل و خارج به خودش جرات می دهد او را فقط بخاطر اینکه زنده مانده است مامور سابق رژیم بداند و او را تئوریسین جمهوری اسلامی بداند. تقریبا مهم ترین کسانی که این روزها از گنجی دفاع کردند و برایش شعر سرودند و او را تنها چهره بزرگ سیاسی ایران دانستند، همانهایی هستند که چهار سال قبل یا دو سال قبل یا یک سال قبل یا دو ماه قبل او را شکنجه گر سابق، اصلاح طلب حکومتی و خاتمی چی می خواندند و مطمئنم که اگر گنجی آزاد شود همین حرف ها را بازهم درباره اش خواهند زد. تازه این در حالتی است که حکومت در مقابل فشارهای جهانی و مردمی عقب نشینی کند. در این حالت یک فرضیه جدی وجود دارد و آن اینکه اصولا اعتصاب غذای گنجی نه برای آزادی او، بلکه یک روش مبارزه مدنی در مقابل نظام است. بسیاری از دوستداران گنجی چنین روشی را عنوان کرده اند. معنی این حرف این است که این مبارزه مدنی باید از دو سو گسترش یابد، اول با اعتراضات داخلی و دوم با فشارهای خارجی، در حالت مفروض اول و دوم گنجی قبل از اینکه این فشارها به نتیجه برسد می میرد، اما اگر این فشارها به نتیجه برسد و گنجی آزاد شود، آیا این فشارها ادامه پیدا می کند؟ آیا عقب نشینی حکومت در مورد گنجی باعث می شود که حکومت ایران دچار بحران جدی شود؟ آیا کسانی که فرضیه اعتصاب غذا برای مقاومت مدنی را با مشابهت این حرکت با حرکت گاندی و ماندلا و دیگران عنوان می کنند، یک درصد احتمال می دهند که حکومتی که سه ماه قبل حداقل توانسته است شش میلیون رای فداکار را سازماندهی کند، در مقابل این اعتراضات جا بزند؟ آیا در بهترین حالت ممکن است که صدهزار نفر به خیابان بیایند؟ اگر گمان می کنیم که مردم حاضرند برای گنجی در اجتماعات صدهزار نفری یا چند ده هزار نفری در خیابان حضور یابند آیا دلیلی هم برای این ادعا داریم، یا آیا نمونه ای را در ایران سراغ داریم که در سال های اخیر این اتفاق افتاده باشد؟ و در مورد فشارهای خارجی، آیا در بهترین حالت اروپا و آمریکا بعد از آزادی گنجی و به این دلیل فشارها را به ایران خواهند افزود؟ و اگر این فشارها افزایش یابد، در شرایط موجود منجر به توسعه دموکراسی در ایران می شود؟ دموکراسی با احمدی نژاد و مجلس هفتم و هاشمی شاهرودی و خامنه ای و شورای نگهبان؟ آیا اینقدر ساده ایم که فکر می کنیم آدمهایی که میلیاردها پول صرف کردند و احمدی نژاد را رئیس جمهور کردند در مقابل فشارهای جهانی به این راحتی عقب می نشینند؟ من معتقدم این فرضیه که اکبر گنجی با اعتصاب غذا می تواند جنبش اجتماعی را رهبری کند و در اثر این واقعه جنبشی منجر به اتفاقی جدی در ایران شود، محال است، و معتقدم بخاطر این محال نمی شود کسی جانش را بخطر بیاندازد یا دیگران از او انتظار داشته باشند تا آخرین گام مقاومت کند و در حقیقت از او بخواهیم بمیرد. اگر گنجی حتی با فشارهای داخلی و جهانی هم آزاد شود، تنها اتفاقی که می افتد این است که گنجی هم می شود مثل رضاعليجانی، هدی صابر و تقی رحمانی و حجاریان و کدیور و آقاجری، دیگر از او حرفی نمی شنویم، جز همین حرف هایی که از دیگرانی که نام بردم می شنویم. و معتقدم اساسا انرژی یک جنبش مدنی به شکلی که توسط بعضی از نیروهای سیاسی تعریف شده است، در حال حاضر به دلایل مختلف از جمله نومیدی پس از انتخابات در ایران وجود ندارد.

فرض چهارم: گنجی با حکم حکومتی عفو شود.

در این حالت اکبر گنجی با پیشنهاد خاتمی، موافقت هاشمی شاهرودی و با حکم حکومتی رهبر آزاد شود. در این حالت همه مان همان برخوردی را که با حکم حکومتی معین کردیم با گنجی می کنیم. بسیاری از نیروهای سیاسی گنجی را از خود خواهند راند و از اینکه او زنده مانده است غمگین خواهند شد. و گنجی نیز به این فکر خواهد کرد که ایکاش شش ماه زندان را تحمل می کرد و جسمش را در اثر این فشار سی و شش روزه تا چند سال دچار مشکل نمی کرد و بطور طبیعی آزاد می شد.

فرض پنجم: گنجی با عفو مشروط آزاد شود.

گنجی طاقتش طاق شود و کوتاه بیاید و تحت فشار به موضع ضعف بیفتد و درخواست عفو مشروط کند، در این حالت اولا خودش با خویش خواهد گفت: چرا من این کار را دو سال و نیم قبل نکردم؟ و دیگران نیز به او به چشم بریده نگاه می کنند. در یک لحظه حقانیت از تمام نوشته هایش رخت برمی بندد، مانیفست جمهوری خواهی اش تماما می شود کتاب ضاله و همه او را از حافظه شان حذف می کنند و به دنبال قهرمانی دیگر می گردند تا چند روزی هم با او سرگرم و دلگرم شوند و یادمان باشد که وقتی گنجی را نه به عنوان یک اندیشمند یا صاحب نظر و روزنامه نگار، بلکه به عنوان یک قهرمان می بینیم، دیگر برای ما فرقی نمی کند که قهرمانی که مقاومت می کند انصافعلی هدایت است یا ناصر زرافشان یا آرش سیگارچی. این جمله من به معنی توهین به این افراد نیست، بلکه به این معنی است که وقتی گنجی به عنوان قهرمان نگریسته شود، معیار مقایسه ما در مورد او با سایر قهرمانان کیفیت اندیشه او نیست بلکه میزان طاقت او در کتک خوردن یا استقامت او برای غذا نخوردن یا شهامت او برای برخوردهای تند با رهبری و حکومت است. و باور کنید بسیاری از نیروهایی که گنجی را صرفا قهرمان ملی می دانند هنوز فرق او را با منوچهر محمدی نمی دانند. در صورت دادن تقاضای عفو، گنجی می شود مثل کرباسچی و یادمان باشد که وقتی کرباسچی از زندان آزاد شد ما ملت چه بلایی به سرش آوردیم.. از سوی دیگر گنجی در دوسال گذشته کاملا از حافظه سیاسی نیروهای اجتماعی حذف شد، در طول سال گذشته(1383) براساس بررسی من در وب سایت گویا فقط 9 خبر در مورد گنجی در یک سال منتشر شد، در همین مدت 31 خبر از انصافعلی هدایت، 22 خبر از ناصر زرافشان، 19خبر از آرش سیگارچی و 14 خبر از دختر خانم جوانی به نام شیوا نظر آهاری چاپ شد و همچنین بیش از 20 خبر از دادگاههای گروهی از کارگران سقز که به مدت چند روز بازداشت شده بودند، در وب سایت گویا منتشر شد. یعنی به عبارت دیگر تعداد کل اخبار گنجی در سال گذشته به نصف خبرهای مربوط به گنجی در طول یک روز دوران اعتصاب او نبود. این سرنوشت همه زندانی هایی است که مشغول زندان کشیدن می شوند و اگر کسی از آنان حمایت نکند و یا خودشان از جانشان مایه نگذارند به چنین فراموشی دچار می شوند. آیا وضع احمد باطبی در حال حاضر چنین نیست؟ آیا در تمام سال جاری پنج خبر هم در مورد باطبی منتشر شده است؟ آیا اگر باطبی دست به اعتصاب غذا بزند او را آزاد نمی کنند؟ آیا این به آن معنی نیست که ما وقتی شخصیت سیاسی مان را به زندان می فرستیم و از او انتظار داریم در آنجا مقاومت کند، خودمان غیرمسوولانه او را رها می کنیم و دیگر هرگز به یادش نمی افتیم؟ و آیا این مساله بزرگترین انگیزه برای بریدن زندانیان سیاسی نیست؟ و جدا سووال می کنم، خود زندانیان بگویند که وقتی به زندان رفتند و در زندان شاهد این شدند که علیرغم مقاومت آنان مردم فقط از آنها انتظار دارند که درخواست عفو نکند، اما خودشان حاضر نیستند حتی دو ساعت هم برای حمایت از زندانی شان بازداشت شوند، چه احساسی داشتند؟ فکر می کنید آیا در شهر تهران 200000 نفر طرفدار آزادی گنجی از زندان نبودند؟ فکر می کنید اگر این تعداد از مردم برای آزادی گنجی تظاهرات می کردند در نهایت حکومت مجبور نمی شد که گنجی را به سرعت آزاد کند؟ فکر نمی کنید علت اینکه 200000 نفر برای دفاع از زندانی سیاسی به خیابان نمی روند این است که در صورت رفتن به یک تظاهرات غیر قانونی ممکن است صد نفر از این 200000 نفر به مدت یک هفته یا دو هفته بازداشت شوند؟ فکر نمی کنید که کسانی که حاضر نیستند یک هفته بازداشت شوند یا یک باتوم بخورند حق ندارند که از زندانی شان بخواهند که شش سال زندان بکشد و وقتی سه روز کتک خورد و شکنجه شد کوتاه بیاید؟ در زندان اوین ضرب المثلی است که می گویند خاک زندان اوین سرد است، مردم بعد از اینکه رفتی به زندان فراموشت می کنند. از نظر من هر زندانی در ایران باید وقتی زندانی می شود چون تنهاست تمام تلاشش را برای آزاد شدن از زندان بکند و مردم ایران و سایر زندانیان سیاسی نباید این باور را دامن بزنند که زندانی باید مقاومت کند، این اندیشه فقط راهی است برای ایجاد فشار بر زندانی سیاسی و راهی است برای توجیه شکنجه زندانبانان و بازجویان. یک بار این قاعده را به هم بزنیم که زندانی باید در زندان مقاومت کند، بگوئیم که زندان های جمهوری اسلامی زندان های فشار است و نباید به زندانی فشار آورد، بگوئیم که حق زندانی است که کوتاه بیاید و بگوئیم که هر اعترافی در زندان از هر زندانی سیاسی با فشار و زور گرفته می شود و به همین دلیل هیچ ارزشی ندارد. اگر چنین بگوئیم دیگر بازجویان حق نخواهند داشت به زندانی فشار بیاورند. از نظر من گفتن اینکه تنها کسی که در زندان سیاسی ایران در مقابل فشار مقاومت کرد اکبر گنجی است، توهین مستقیم به آدمی مثل سحابی است که ماهها در زندان انفرادی ماند و تمام سلامت خود را از دست داد. زندانیان ملی مذهبی، عباس عبدی، حسین قاضیان، امید معماریان، سینا مطلبی، و همه زندانیان دهه شصت و دهه هفتاد و تا بحال تحت شرایط وحشتناک زندان گذراندند.

فرض ششم: گنجی از ایران خارج شود.

گنجی به هر شکل آزاد شود و همراه خانواده و یا به تنهایی از ایران بیرون بیاید. در این حالت در ابتدا از او استقبال شدیدی می شود و بعد تبدیل می شود به یک موجود معمولی، یک مخالف سیاسی، مثل همه مخالفان سیاسی. خود گنجی هم بعد از مدتی با اپوزیسیون خارج از کشور درگیر می شود. همه کسانی که برایش شعر سروده اند و او را اسطوره و قهرمان و اسوه حسنه خوانده اند به او تهمت خواهند زد که اصلاح طلب حکومتی است یا بوده است و قبلا مامور شکنجه بوده است و تیر خلاص زده است و همین عاشقان شهادت گنجی خواهند گفت که اکبر گنجی بیست سال قبل آنها را شکنجه داده بود. در آبرومندانه ترین شکل در این فرض اکبر گنجی همین وضعی را پیدا می کند که محسن سازگارا پیدا کرد، هر کوتوله سیاسی به خودش جرات می دهد تا برای اثبات وجود خودش او را تحقیر کند. فکر می کنید در تمام مدت اعتصاب غذای سازگارا همه کسانی که امروز به او فحاشی می کنند از او دفاع نمی کردند؟ و فکر می کنید سازگارا کمتر از گنجی تحت فشار اعتصاب غذا قرار گرفت؟

فرض هفتم: گنجی آزاد نشود

گنجی تحت فشار شدید به اعتصابش پایان دهد و ادامه زندانش را تحمل کند. در این حالت هم گنجی و هم دیگران باید به این سووال پاسخ دهند که این جسمی که تا سالها بعد باید عوارض این چهل روز را تحمل کند، به چه دلیل آسیب دیده است؟ مطمئن باشیم که هیچ کدام از ما بخاطر اين که گنجی زنده مانده است از او تشکر نخواهیم کرد. و تردید ندارم که خود او نیز بعدا پاسخی برای این سووال داشته باشد که چرا چهل روز به خودش لطمه زده است.

فرض هشتم: اعتصاب غذا بزور پایان یابد

حکومت و مرتضوی تصمیم بگیرند پروژه گنجی را متوقف کنند. نخست ملاقات های او را کاملا قطع می کنند. دیگر هیچ عکسی از گنجی روی اینترنت نمی آید. قوه قضائیه اعلام می کند که حال گنجی خوب است و پزشک رسمی زندان سلامت او را گواهی می کند. او را به زور به بیمارستان می برند و بیهوش می کنند و زیر سرم غذایی می گذارند. با قطع رابطه گنجی با بیرون انگیزه هر نوع مقاومتی را در او می کشند و او را مثل تمام این پنج سال وادار می کنند که بقیه زندانش را تحمل کند، پس از پایان شش سال نیز برای اتهامی دیگر بازهم او را در زندان نگه می دارند. اما بار دیگر مطمئن هستند که گنجی دیگر اعتصاب غذایی نخواهد کرد. و اگر بازهم اعتصاب غذا کند، این بار از همان اول همه چیز را کنترل می کنند، این نکته را خوب بخاطر داشته باشیم، اگر گنجی در اثر اعتصاب غذا بمیرد و قوه قضائیه بتواند ثابت کند که او علیرغم اینکه همگان از او خواستند اعتصابش را بشکند، با لجبازی به اعتصاب غذا ادامه داد و در اثر عوارض آن مرد، این نهایت خوشبختی و هدف غائی پروژه گنجی برای مرتضوی و شریعتمداری است.

یا قهرمان بمیر یا فراموش می شوی

من نمی دانم فرض دیگری جز این فرضیات را می شود تصور کرد یا نه، اما گمان می کنم هیچ فرض دیگری حاصلی بهتر از این فرضیات نخواهد داشت. گمان من بر این است که جامعه قهرمان پرور و استبداد زده ما، گنجی را از نویسنده تاریکخانه اشباح و عالیجناب سرخپوش و مجمع الجزایر زندانگونه به سوی مانیفست جمهوری خواهی سوق داده است و همه ماها که گنجی را به مقاومت تشویق می کنیم مثل لاشخورهایی ایستاده ایم تا گنجی در میان کف و سوت و هورای ما جان بدهد و به زمین بیفتد و بمیرد. و ما مثل همیشه، غیرمسوولانه و با آرمانهایی بی عمر و زودگذر قهرمان مان را تنها رها می کنیم و او را پشت درهای بسته فراموشخانه زندان یا خاک تیره فراموشی قبرستان یا فراموشی و بی حافظه گی سیاسی ملت مان محکوم می کنیم.

گنجی محکوم باورهای استبدادی دولت و ملت

گنجی، محکوم و گرفتار پروژه ای انسانی است که بر مبنای باورهای غلط جامعه ایران گرفتار شده است، او هر کاری بکند وضع مطلوبی نخواهد داشت. اگر او را بکشند جنایت است، اگر خودش بمیرد قربانی است، اگر آزاد شود گرفتار باورهای غلط مردم استبداد زده قهرمانپرور بی وفاست، اگر در داخل بماند مجبور به تحمل فشار و سانسور است، اگر به خارج بیاید مجبور به تحمل اپوزیسیون بی مایه خارج نشین است و در این میان کسی ایستاده است و در میان هلهله ما برای مان رقص مرگ می کند تا ما چند روزی را نیز با او سرمان را گرم کنیم. می خواهم به شما خبر وحشتناکی را بدهم، باور کنید گنجی اولین قربانی مفروضات هفت گانه فوق در ایران نیست، همه بزرگان سیاست ایران در همین وضع وحشتناک گرفتار بودند و هر کدام یکی از این حالات را انتخاب کردند و دریافتند که در این بازی اگر استبدادی و قهرمانگرا نگاه کنی در هر حالت بازنده ای.

لاشخورها بالای سر گنجی

چند روزی قبل نوشتم که گنجی گرفتار پروژه مرتضوی است، مرتضوی و شریعتمداری می خواهند آنقدر او را تحت فشار قرار دهند تا وی به پیشواز مرگ برود و برای اجرای این پروژه از باورهای غلط سیاسی ما استفاده می کنند و به عمد فضای رادیکال شدن را برای گنجی آماده می کنند، از یک سو وسوسه آزاد شدن در او بوجود می آید و از سوی دیگر با رادیکال شدن شرایط امکان آزادی او سخت می شود، از یک سو چنین باوری شکل می گیرد که اگر گنجی مقاومت کند او را زودتر آزاد می کنند و از سوی دیگر چنان نشان می دهند که حتی در صورت درخواست عفو مشروط نیز ممکن است او را آزاد نکنند. از یک سو خانواده و خود گنجی تمایل دارند که گنجی چه برای مداوا و مرخصی بیرون باشد، و از سوی دیگر آنقدر به گفته های قوه قضائیه بی اعتمادند که مجبورند بگویند که اگر گنجی را آزاد نکنند وی تا پای مرگ به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد.

آنها او را خواهند کشت

حالا اکبر وارد قرنطینه بیمارستان میلاد شده است. مرتضوی کنترل امور را در دست گرفته است. نوشته کیهان نشان می دهد که آنان از یک سو قصد دارند تا با قطع ارتباط گنجی با فضای اجتماعی و سیاسی و قطع ارتباطاتش یا او را به طرف نومیدی ببرند یا به تقاضای خودش او را به زندان برگردانند تا در آنجا امکان ملاقات و ارتباط داشته باشد. از سوی دیگر حمایت از گنجی نیز به جای اینکه حکومت و قوه قضائیه و بخصوص مرتضوی را زیر فشار قرار دهد، عملا به خودنمایی حمایت کنندگان و تحت فشار قرار دادن گنجی( چه برای ادامه اعتصاب و چه برای قطع آن) منجر شده است. از سوی دیگر مثل همیشه ما به جای اینکه در پرداخت هزینه سنگینی که گنجی دارد می پردازد، داریم با نوشتن مطالب مان و حمایت مان از او بیرحمانه برای آلبوم شخصی مان عکس یادگاری دونفره با او می گیریم، بی آنکه هزینه او را پائین بیاوریم.

گنجی باید زنده بماند

برای رهایی گنجی از این وضع باید بگذاریم و کمک کنیم تا گروهی که قصد دارند گنجی را به هر قیمت از زندان بیرون می آورند کارشان را بکنند، از سوی دیگر اگر دست مان می رسد حمایت های جهانی از گنجی را به عنوان کسی که دارد قربانی یک قتل سیاسی می شود جلب کنیم و یا برای حمایت از او حضور خیابانی پیدا کنیم و قوه قضائیه را تحت فشار قرار دهیم. گنجی در بازی ای گرفتار است که اگر دوستانش برای آزادی او به هر قیمت تلاش نکنند، طرف مقابل می خواهد او را تا پای مرگ پیش ببرد. ای کاش می توانستیم تمام انتظارات مان را از مبارزه با حکومت بر دوش گنجی نگذاریم و از او انتظاری فراتر از یک انسان نداشته باشیم. گنجی چون مسیح در این پنج سال رنج همه ماها را یک تنه به جان خریده است و به جای همه ماها فشارها را تحمل کرده است. ما باید کاری کنیم که او زنده بماند و از وجود پرارزش او برای جامعه ای که به اندیشه او نیازمند است استفاده کنیم. امروز مهم ترین موضوع مساله انسانی گنجی است، او باید زنده بماند و ما باید برای زنده ماندن او تلاش کنیم.

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/25847

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گنجی، بازی با مرگ، سیدابراهیم نبوی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008