ای بلژیکی! ای زلیخا! برو گمشو!

از همین جا صدای نطق پیش از دستور را بشنوید.

و من وقتی خبر پیروزی اون را شنیدم برای من مثل غیرمترقبه بود که من دچار غش شدم و سرم خورد دیوار و تا دیروز بیهوش بودم تا امروز که به هوش اومدم و می خوام به شما تبریک بگم، و من این پیروزی اسلام را بر کفر و نفاق و هاشمی تبریک می گم. چرا؟ بخاطر اسلام و به خاطر زن و بچه مردم مستضعف و پابرهنه و بیکار و اون احمدی نژاد مثل شهید رجایی بود که هر وفت می اومد بوی اون می آمد. و من نمی دونم چرا وقتی من هرجا می رم با تراکتور برای سخنرانی و تراکتور من بوی گازوئیل می ده، اونها می گه صل علی محمد، بوی گازوئیل آمد، ولی وقتی اون رفت به سخنرانی می گه بوی رجایی آمد و حالا که اون برنده شد در انتخابات من هم دموکراسی شدم و به شما تبریک می گم و امروز من خیلی خوشحالم.

چرا؟ چون اون از همه بهتر بود و من وقتی اون را دیدم به یاد فقیر و بیچاره افتادم و معلوم بود که اون چند روز بود که برای اسلام غذا نخورده بود، نه مثل گنجی که برای دوم خرداد غذا نمی خورد. و من وقتی به صورت اون نگاه کردم دیدم اون مثل اون جوونهای قرتی و سوسولگرایی نبود و خیلی مردانگی بود و اخم کرده بود و همه جای اون مو داشت. که البته قد اون یک کمی کوتاه بود که اگر خواست سخنرانی بکنه بره روی صندلی.

و در اینجا چند استراتژیک بگم. اول در مورد اون نفت که ای هاشمی! تو کجا بودی که این همه نفت ها را خوردی و همه به من گفت که در این 27 سال یک نفر به اسم هاشمی همه نفت ها را خورد و هیچ کس نفهمید، ولی احمدی نژاد فهمید بخاطر موازی، چون اون موازی تلفن اون را گوش کرد و به اون گفت. و این هاشمی در این 27 سال نفت ها را می برد از وزارت نفت با وانت خانه خودش و انبار می کرد و به مردم نداد. و حتی به اون فقیر بیچاره که نفت نداشت به پریموس خودش بریزه، نداد. بدبخت! نفت نداری خوب برو چراغ گاز بخر که لوله کشی بود و اگر گاز باشه کوکو و شامی و اشکنه بهتر درست می شه. و ای هاشمی برو به جهنم و بمیر. و من خیلی تعجب کردم که در این 27 سال چرا این آقای خاتمی دوم خرداد یا مقام معظم رهبری و آقای رفسنجانی که رئیس مصلحت شورای تشخیص نظام بود چطور از این هاشمی و خانواده اون که از نروژ اومد و نفت را خورد خبردار نشد؟ پس ای موازی تو کجا بودی که خبردار نشدی؟

و یک استراتژیک هم برای اون جوان های بیکار دارم که حالا که خدا کمک کرد به پیغمبر و احمدی نژاد آمد مثل این بود که خدا برای ما یک تراکتور و یک فرقون و چند تا بیل از آسمان فرستاد و جوانها از این به بعد باید بره بیابان با اون تراکتور و همه جا را شخم بزنه و سیب زمینی و خیار و گوجه فرنگی و پیاز و گیلاس بکاریم برای خودکفایی و کشاورزی.

و یک استراتژیک هم برای اون بلژیک دارم که عادل رفت اونجا و اون زن بی ناموس خواست دست اون را بگیره و عادل فرار کرد. و کار اون مثل یوسف بود که وقتی زلیخا اومد به اون ماچ بکنه فرار کرد و اون گاز گرفت از پشت یوسف و پیراهنش پاره شد. ای بلژیکی ای زلیخا! برو بمیر! و رئیس شورای نگهبان اون بلژیکی هم یک مرد ریشو بود، مثل استاندارهای خودمان می خواست به اون عادل شراب بده که وقتی خورد گیج بشه و بمب اتمی ما را بدزده، غافل از اینکه در اسلام شراب حرام بود و عادل گفت من شراب نمی خورم، همین طور که اصحاب پیغمبر هم نخورد و حالا یک پیام به بلژیک بدم. ای بلژیک! ای بی ناموس! ای بی غیرت! ای شرابخوار! تو غیرت داری که زن خودت را مثل زلیخا آوردی که با اون دست بده؟ مگر تو کمونیست و بی ناموس بودی؟ حالا اگر جرات داری بیا ایران دستت را دراز کن به من تا با یک لگد بزنم شکمت که یک هفته بری بیمارستان.

و یک استراتژیک دارم برای انتخابات که اون دوم خرداد گفت در اون بداخلاقی شد. چرا بداخلاقی؟ مگر کسی فحش خواهرمادر داد که بداخلاقی؟ اگر می گی تقلب شد پس دروغ می گی، چون من خودم دیدم که اون برادران بسیجی در همه حوزه ها بود و نمی گذاشت کسی تقلب کنه و جلوی هر کس که می خواست به دشمنان اسلام رای بده می گرفت و من خودم دیدم که یک برادر بسیجی برای هرکسی بی سواد بود رای می نوشت و نمی گذاشت تقلب بشه و آخر هم معلوم شد که آمریکا نتوانست هیچ غلطی بکنه و احمدی نژاد که یک نوکر بود رئیس جمهور شد و این خواست خدا بود، چون بلال حبشی هم که از احمدی نژاد سیاه تر بود اذان گفت. و البته من از اول با انتخابات مخالف بودم، ولی در این انتخابات موافق شدم، چون اون برنده شد.

و حالا که انتخابات شد، دیگه هیچ کس حرف نزنه تا چهارسال بعد و من خودم می خوام برم تهران و وزیر جهادسازندگی و کشاورزی و آب و مسکن اون بشم که بیکاری از بین بره و جوانان. حالا برو. خداحافظ.