شنبه 10 آبان 1382

طلبه هاي طلبكار! (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س . باستان

طلبكار طلب خويش را مطالبه مي كند. بدهكار موظف است بدهي خويش را (با سود و غير سود) بپردازد! اين رسم دنيا است. فكر نمي كنم تا اينجاي حكايت، براي كسي ناروشن باشد. اينجانب يا شما مبلغي را بعنوان قرض از كسي ميگيريم تا احتياجات خويش را برآورد كنيم! بعدا مجبور خواهيم بود وجه دريافتي را عينا به طلبكار پس دهيم! قرض الپس نده هم وجود ندارد ! مگر در شرايط بخصوصي بعنوان پاداش ، هديه ، باج سبيل و غيره ! طرف معامله يا بانك و شرخر و ربا خوار است يا از كسان نزديك آدم . خواهر و برادر و پسر خاله ، دختر دائي و غيره. پول پدر و مادر داستان و مزه ديگري دارد كه خوردنش با خوردن مال ديگران تفاوت دارد!

اگر مبلغي را كه بعنوان قرض از پدر يا مادر گرفتيد . قادر خواهيد بود ، بالا بكشيد ! صداي پدر ومادر بيچاره هم در نخواهد آمد! البته در اين مورد استثنا هم وجود دارد. هستند و بودند فرزنداني كه خرخره والدين خويش را براي پول و ارث وغيره جويده ويا بريده اند و يا برعكس ! در هر حال بايد بدهكاري را پرداخت تا گند قضيه در نيآيد!

داستان از زماني شگفت انگيز و پرماجرا ميشود كه طلبكار درمقابل خانه شما سبز ميشود و مطالبه طلبي را مي كند كه روح شما از اين طلب بي خبر است! داستان را بيشتر مي شكافيم! در يك بعد از ظهر تابستان ، چربي خورشت قرمه سبزي ( مانند عرق ميهن ) شما را گرفته و پاي كولر دراز كشيده ايد! خانم شما براي اثبات محبت ، بچه ها را به كوچه و خيابان روانه كرده است كه پدر همسايه را ـ با شلوغ كردن و فوتبال بازي ـ در آورند تا شما بتوانيد چرتي بزنيد! هنوز چشم هاي شما حسابي گرم نشده ، زنگ منزل شما بصدا در مي آيد. شما سراسيمه از خواب ناز مي پريد! فحش را ميكشيد به جان بچه ها چون تصور مي كنيد كه فرزندان خودتان برگشته اند! همسر شما با دلهره به طرف در ورودي مي دود!

شخصي بلند قد و هيكل دار با سبيل هاي بناگوش در رفته با دو نفر گردن كلفت تر از خودش مقابل در وردي منزل ، با لبخندي تلخ سراغ شما را مي گيرند! همسر شما با ترس به طرف شما مي آيد و جريان را به سمع ميرساند! مقابل در ورودي ظاهر ميشويد ، رنگ به رخسار نداريد! چربي قرمه سبزي مي پرد! سئوال خواهيد كرد: فرمايش !؟ آقايان مطالبه طلبي ميكنند كه روح شما از وجود آن بيخبر است! مقابل همان در ورودي خانه ، بمباران مشت و لگد و فحش خواهر و مادر و زن و بچه ميشويد كه با شيون و زاري همسر شما و گرد آمدن همسايه ها ( ناشي از فرياد هاي دلخراش شما ) از شدت بمباران ميكاهد!

جسد نيمه جان شما توسط همسر و چند نفر از بچه هاي محل به درون خانه كشيده ميشود! هيئت طلبكار تهديد مي كنند : هفته آينده در چنين روز و ساعتي با مامورين شهرباني و حكم جلب براي وصول بدهكاري، مراجعت خواهند كرد!

از خواب ناز پريديد ، بجاي يك استكان چاي قند پهلو ، كتك مفصلي خورديد! آبرويتان در مقابل همسايه ها ريخته شده است! همسرتان سراسيمه است .. در اين موقع فرزندانتان به منزل مراجعت كردند! با مشاهده پدر زخم و زيلي ، بساط گريه و زاري همسر و فرزندان، اعصاب متشنج شما متشنج تر شده است! نمي دانيد به پزشك و بيمارستان رجوع كنيد يا كلانتري! با گذشت چند ساعت ، آرامش نسبي به فضاي خانه شما مراجعت خواهد كرد. به فكر فرو ميرويد : بياد بدهكاري مي افتيد! از همسر خويش سئوال مي كنيد! چنان حيران هستيد كه درد كتك را فراموش مي كنيد!

بالاخره به بيمارستان رجوع مي كنيد .. با سر باند پيچي شده به كلانتري محل ميرويد! جريان را گزارش داده ومشخصات ضاربين را ميدهيد! به محل كار خويش تلفن ميزنيد و جريان را به همكاران خويش اطلاع ميدهيد! با گذشت چهل و هشت متوجه ميشويد كه بدهكار كسي نيستيد! اما فكر هفته آيند و روز و ساعت موعد پرداخت بدهكاري آرام و قرار را از شما سلب كرده است!

غرض ازداستاني كه براي شما سرهم بندي كردم ، مربوط ميشود به آقايان طلبه كشور ما ـ طلبه را جمع نمي بندم كه طالبان ميشود و امكان دارد به آقايان طلبه كشور ما برخورد ـ كه تشريف آوردند مقابل منازل مردم كشور . مطالبه طلبي را مي كنند كه معلوم نيست چه زماني به مردم داده اند! مقدارش چيست ! براي چي پرداخت شده است! بابت باج ريش و سبيل يا پاداش وهديه و صدقه سري بوده است!؟

اين حضرات ؛كشور و مردم را كردند ملك استيجاري .. هر بلائي كه خود تشخيص ميدهند ، سر مردم در مي آورند!حالا چي به مردم داده اند كه آنقدر هم متوقع هستند، شايد مربوط به ذات اين آقايان است كه طلبكار بدنيا آمده اند! البته شايد مطرح شود كه آقايان طلبه در كشور ما ، راه راست را به مردم نشان ميدهند! اگر داستان به اين سادگي بود ، آقايان بايد شغل خويش را با ماموران راهنمائي و رانندگي تعويض ميكردند! اين ماموران هم كارشان همين است كه ما را به راهي راهنمائي كنند كه به جوب و يا جاده خاكي منتهي نشود! يا اگر قرار است مادر بزرگ را در خيابان ايكس بازديد كنيم! اشتباها جلوي خانه پسر خاله در خيابان ايگرد ، سبز نشويم!

داستان اين آقايان به اين سادگي نيست كه در مورد ماموران وظيفه شناس راهنمائي و رانندگي صدق مي كند! اين قبيله چون خودشان را كليد داران بهشت و نمايندگان خدا در روي زمين مي انگارند و جواز رسمي از دربار كبريا گرفته اند ( البته اين جواز را به كسي نشان نداده و نمي دهند چون مهر كاملا سري خورده استTop secret ) لذا خويشتن خويش را تافته جدا بافته اي فرض ميكنند كه وظيفه سنگين و پرمخاطره (( آقائي و سروري)) بر خلق الناس به عهده آنان است! و حكومت كردن بر مردم وظيفه اي است خطير كه پروردگار شخصا به آقايان طلبه مملكت ما اهدا كرده است! حالا بيا درسش كن! اين آقايان طلبكار ماموريت دارند كه خلق قدرنشناس ، نمك نشناس و نامسلمان مملكت ما را براه راست هدايت كنند ، با اينكه ميدانيم در عرض اين بيست و چهار ساله گذشته ، مردم را در عوض بهشت به سنگلاخ ناكجا آباد راهنمائي فرمودند!

ايراد زيادي هم بر آنان نبايد گرفت ! اين آقايان تا همين حد قادر بودند چرخ مملكت را روانه جوب كنند ؛ كه كردند ! بقيه راه را خود مردم بايد جستجو كنند! اين آقايان همان طلبكاراني هستند كه مقابل خانه شما سبز شدند .. دست بزن هم دارند ، مطالبه طلب مي كنند ، اما يك مشكل اساسي وجود دارد و آن هم اين است كه شما نمي دانيد چرا ، چگونه ، كي ، چطوري بدهكار اين آقايان شده ايد! شما مملكت خود را قرض داديد به اين قبيله ، در واقع شما طلبكار هستيد! اما..... آقايان مستاجر، شدند صاحب خانه و از صاحبان اصلي اين مرز و بوم ، مطالبه طلب مي كنند! باج سبيل مي خواهند! چون جواز ((آقائي)) دارند و شما نداريد! با تشكر از حوصله شما

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/885

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'طلبه هاي طلبكار! (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س . باستان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016