یکشنبه 10 آبان 1383

هاشمي؛ پدرخوانده اصلاح‌طلبان، بهنام قلي‌پور

تحليلي از نقش رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در بين دو جريان عمده سياسي كشور

1-رنج ما
رنج ما از تفاوت نيست، از تغافل و تغابن است. بسيار شنيده و مي‌شنويم؛ آدم‌ها با هم فرق دارند. صحيح سخني كه در اين روزگار جز از براي همراهي يا توجيه اعمال و كردار ديگران بر زبان جاري نمي‌شود.
اين «فرق» نسخه مسكني شده است براي ما، براي درمان دردهاي اجتماعي، فرهنگي يا اقتصادي، البته سياسي هم. گاهي اوقات نيز قوه مميزه و مشخصه هر يك از ما به خطا مي‌رود و از تغافل يا تغابن تعبيري «متفاوت» ارايه مي‌دهد كه آن هم بسته به اغراض، «متفاوت» است. تغافل كه مي‌گويم، يعني دو سوي يك معادله، از صيغه تفاعل در عربي. يعني فعلي كه از دو سو و متقابلاً رخ مي‌دهد.
ما انسان‌ها موجودات بسيار پيچيده‌اي هستيم، براي نمونه، همين چند سطر كافيست تا بدانيد منظور من تا چه حدي درست است! به طور موجز؛ ما انسان‌ها و ايراني‌ها، آنچه كه امروز از آن رنج مي‌بريم به قول نيك عبدالكريم سروش؛ اخلاق وصله‌پينه‌دارمان است. همين اخلاق ترك خورده ماست كه مي‌توانيم به راحتي تغافل‌ها را در قالب تفاوت بگنجانيم و گنجشك را جاي قناري. و بي‌ترديد؛ همين تفاوت (اگر دوست داشتنيد بخوانيد غفلت) من باعث شده است تا حرف آخر را بخواهم پس از سطوري مبهم، در ابتدا بزنم و تكليف خود و شما را هر چه سريع‌تر روشن سازم.

2- رييس جمهور؛ هاشمي رفسنجاني
... توضيح در بند سه.

3-ميرزاي «ميرزابنويس»
داستاني كوتاه از ميرزا سعيد خان وزير امور خارجه ايران (در دوره قاجار) به روايت فريدون آدميت:
«من ملا سعيد عشلقي بودم و طلبه‌اي در مدرسه جامع تبريز. روزي يك نفر به مدرسه آمد، يكي از طلاب را خواست كه عريضه‌اي براي ميرزا تقي‌خان بنويسد. مرا نشان دادند. عريضه‌اي خوب با عبارت مرغوب نوشتم. فردا گماشته‌اي از طرف ميرزا تقي‌خان آمد كه تو را مي‌خواهند. رفتم، گفت: حيف نيست قابليت خود را در اين لباس تنبلي باطل مي‌كني؟ و گويا گمان مي‌كني كه عبادت خدا با لباس تنبلي است. پس امر كرد تغيير لباس داده به دستگاه ديوان بروم. چو ميرزاتقي‌خان با شاه عازم تهران شد، مرا هم با خود برد و در راه بعضي تحريرات به عهده من بود.
آدميت در ادامه مي‌نويسد: اما راستش اينكه، ميرزا سعيد، آدم برجسته‌اي از كار درنيامد، جز ميرزا بنويس... در مورد ميرزا در روزنامه اتفاقيه مي‌خوانيم؛ از آنجا كه ميرزا محمد سعيد در خدمات محوله، صداقت و راست قلمي خود را مشهود پيشگاه مبارك داشته... به لقب مؤتمن‌الملكي سرافراز آمد. چند ماه بعد، پس از قتل اميركبير به «دبيري مقام خارجه» كه قائم‌مقام وزارت خارجه باشد، گمارده شد و بعدها وزير امور خارجه گرديد.
به لياقت او در سياست امور خارجه از اينجا مي‌توان پي برد كه پس از مردنش نهصد و هفتاد پاكت سربسته كه غالباً نوشته‌هاي سفراي ايران در خارج و اغلب مراسلات سفراي خارجه در ايران پس از مرگش توسط پسرش جمع‌آوري و به شاه تحويل داده مي‌شوند. پسرش مي‌گفت: اين پاكت‌ها از بيست سال پيش در خانه پدرم مانده بود و بسياري ديگر از آنها را پدرم نخواند، به آب انداخت.

3- ميرزاهاي وطني
ميرزاسعيدهاي وطني امروز هم در گوشه و كنار ما هستند، درست مثل خود ما. يعني: خودي هستند، تعهد دارند، تخصص‌هاي سفارشي دارند و در نبود مهتران از مقام ميرزا بنويسي به «صدارت» نايل آمده‌اند.
بسياري از آنها در ظاهر، سرسپرده خدمت و جان‌نثار هستند، اما در باطن نه. پرداختن به اين موضوع بيش از اين نه به صلاح من است و نه به صلاح شما!

4- حاكميت ميرزاها
روايتي از ايمه اطهار (عليهم‌السلام) نقل مي‌كنند بدين مضمون كه از هر جايي كه نيكي كردي برحذر باش كه از آنجا بدي خواهي ديد. اين سخن حكيمانه‌اي است، به درد تمام اعصار بشري هم خورده، مي‌خورد و خواهد خورد.
براي هر يك از ما بارها پيش آمده كه از محل نيكي‌هايمان گزيده و بدي ديده و براي تكرار خوبي‌هايمان پشت دست‌هايمان را داغ گذاشته باشيم.
اميركبيري كه امثال ميرزا سعيدها را از مقام تنبلي و كاهلي به مؤتمن الملكي ارتقا داد، روزگار كژانديش جانش را به تيغي ستاند. اين نتيجه اخلاقي از روايت ميرزا سعيد، براي بسياري از كسان تلخ است. چه براي مني كه اين سطور را مي‌نگارم و چه براي تويي كه آنها را مي‌خواني، تلخ است تجربه ميرزا سعيد بودن. چرا كه ما به فراخور حال و روزمان ممكن است ميرزا سعيد بوده و خود را به تغافل زده باشيم، نهايت اينكه شايد استعدادش را داشته باشيم.
الغرض؛ گفتار و كردار بسياري از كساني كه «ما» هر روز در كوي و برزن مي‌شنويم و مي‌بينيم، از حال و روز آن وزير خارجه جدا نيست.
ميرزاسعيدها امروز در برخي از شؤونات جامعه بر ما حكومت مي‌كنند و خود را سرسپرده مطلق‌العنان خدمت و ديانت مي‌دانند. رنگ عوض مي‌كنند، نه ماشين. لباس تقوا مي‌بافند براي ديگران و قباي نفاق براي خويش.

5- ياران نيمه‌راه
برخلاف بسياري از فعالان سياسي كه هر روز در پي آنند تريبوني در دست گيرند و افاضات عالمانه خود را در گوش مردم فرو كنند، عباس عبدي اين‌گونه نبود؛ خيلي كم حرف مي‌زد و سوداي ميكروفن و بلندگو نداشت، اما وقتي حرف مي‌زد، حرف حساب بود. روزگاري نه چندان دور كه همه در خاطر دارند، انتخاباتي بود تحت عنوان «مجلس ششم». جناح محافظه‌كار كه با همه يد بيضاي خود صندلي رياست جمهوري را در كمال ناباوري به رقيب سپرده بود، بي يار و ياور به دنبال منجي و وزنه‌اي مي‌گشت تا خود را به آن آويزان كند تا اعتباري سياسي كسب كند.
علي اكبر هاشمي رفسنجاني در حال و هواي خود بود و با يادداشت‌هاي اكبر گنجي، عماد باقي كلنجار مي‌رفت كه به يكباره به عنوان منجي جناح ارزشي و خودي از سوي محافظه‌كاران در عرصه انتخابات ششم سر برآورد. همه گروه‌ها و جناح‌هاي محافظه‌كار كه زخم خورده از انتخابات رياست جمهوري سال 76 بودند، متفق‌القول دست به دست هم دادند تا به خيال خود هاشمي را بر كرسي اول مجلس ششم بنشانند.
محافظه‌كاران فكر مي‌كردند (درست مثل سال 76) با مطرح كردن نام هاشمي، هماني كه جناح اصلا‌ح‌طلب او را «عالي‌جناب سرخ‌پوش» مي‌خواند، مي‌تواند با يك تير دو نشان بزند.
اول آنكه، انتقام شكست سخت انتخابات رياست جمهوري سال 76 را بگيرد. دوم، با نشاندن هاشمي بر كرسي رياست مجلس، ضربه شستي به جناح اصلاح‌طلب نشان دهد. به اين ترتيب بود كه علماي محافظه‌كار، همگي با همدستي آب، باد و مه و خورشيد يار ديرين انقلاب را سوار بر زين اسب انتخاباتي كردند تا در كورس بهاره مجلس ششم، مقام اول را كسب كند. اما اتفاقي كه افتاد، خارج از برنامه‌ها و تحليل‌هايي بود كه محافظه‌كاران براي خود بافته بودند. هاشمي رفسنجاني با حرف و حديثي فراوان در ليست منتخبين مردم قرار گرفت، اما ترجيح داد جاي خود را به كس ديگري دهد. شايد عباس عبدي مي‌دانست چنين بلايي قرار است بر سر هاشمي رفسنجاني آورده شود كه گفت: مشكل هاشمي اين است كه كسي حاضر نيست از او دفاع كند. بله، عبدي درست گفته بود. رييس جمهوري كه روزهاي سخت نظام را يكي پس از ديگري پشت سر گذارده بود، ديروز در برابر هجمه سنگين اصلاح‌طلبان كه او را آمر قتل‌هاي زنجيره‌اي مي‌دانستند و بعد از انتخابات از سوي كساني كه حمايت مي‌شد به فراموشي سپرده شد. او واقعاً تنها بود.
امروز عباس عبدي در زندان به سر مي‌برد و هاشمي همچنان تنهاست، چرا كه حاميان ديروز او همانند برخي اصلاح‌طلبان سال‌هاي 78 او را دوست ندارند، يعني نمي‌خواهند او را در كرسي رياست جمهوري ببينند. آن هم دليل دارد. فضاي سياسي كشور در شرايطي به سر مي‌برد كه نيازي به مرد ميدان و آبديده نيست. در روزهاي سخت انتخابات مجلس ششم به زعم دوستان فقط هاشمي مرد ميدان بود و كسي زهره ميدان‌داري نداشت، اما امروز همه ميدان‌دار هستند، چون رقيبي نيست و در هفت‌ محله خلوت مي‌توان حرف اول را زد، آن هم به راحتي.
6-مشكل اصلاح‌طلبان
موسوي كه نيامد، يعني از همان ابتدا معلوم بود كه نمي‌آيد. اصلاح‌طلبان تكليف سياسي خود را فهميدند؛ گزينه‌اي بايد مورد اجماع و اشتراك قرار بگيرد تا اين جبهه را بار ديگر احيا و متحد سازد. بنابراين اصلاح‌طلبان بدشان نمي‌آيد گزينه‌اي از داخل جبهه‌ براي رقابت انتخاباتي معرفي كنند، اما اگر گزينه‌اي در حد و اندازه يك رييس جمهور هم داشته باشند، از دو سو نگران هستند. يكي فيلتر شوراي نگهبان و ديگري نبود اجماع.
مصطفي معين شايد اولين گزينه‌اي بود كه آنها رو كردند، اما بعدها شك كردند آيا معين مي‌تواند در برابر كانديداي محافظه‌كاران حرفي براي گفتن داشته باشد يا نه. اصلاح‌طلبان همچنان در اين شك و ترديد به سر مي‌برند. اما مهدي كروبي هم گزينه‌اي است براي روز مبادا، البته به پيشنهاد مجمع روحانيون مبارز.
محمدرضا خاتمي همين چند هفته گذشته بود كه در محفلي در اصفهان گفت؛ فاصله آراي كروبي و شخصي مثل هاشمي بسيار بالاست. براساس نظرسنجي كه مشاركت انجام داده است، هاشمي بين 13 تا 14 ميليون رأي دارد و كروبي تنها 3 ميليون.
شايد به خاطر همين اختلاف رأي و حتي اختلاف ديدگاه‌هاي سياسي در جبهه دوم خرداد است كه نام مهدي كروبي رسماً به عنوان كانديداي مشترك جبهه دوم خرداد مطرح نشده و نمي‌‌شود، چرا كه حرف و حديث‌هايي كه از اختلاف دروني مجمع روحانيون به گوش مي‌رسد، ديگر سران جبهه را به اين فكر انداخته است كه آن‌ها كه در ميان خود اختلاف دارند، پس چگونه مي‌توانند براي ما نامزدي مشترك معرفي كنند.
اين اختلاف شايد ناظر به همان مناظره‌اي باشد كه در چند هفته گذشته در جلسه مجمع بر سر حمايت مجيد انصاري از هاشمي رفلسنجاني و طرفداري علي‌اكبر محتشمي از مهدي كروبي روي داد. اما نكته‌اي را كه نبايد از آن غفلت كرد، اين است كه خبر اين اختلاف ديدگاه تنها از درون مجمع روحانيون مبارز و جبهه دوم خرداد شنيده نمي‌شود، بلكه تقابل نظري و فكري محافظه‌كاران بيشتر از آ‌ن چيزي است كه در جبهه دوم خرداد مشاهده مي‌شود، اما كمتر به گوش مي‌رسد.
آنچه كه امروز مشكل اساسي دوم خرداد را تشكيل داده است، نبود سكانداري مطمئن و مناسب براي رهبري اين جريان است. سيد محمد خاتمي (چهره كاريزمايي كه توانست دو دوره متوالي آراي بيست ميليوني براي اصلاح‌طلبان به ارمغان بياورد) شعله‌هاي قدرتش براساس قانوني كه خود ضامن اجراي آن بود، در حال فروكش كردن است و اين جبهه‌ ديگر نمي‌تواند گرانيگاه اصلاحات باشد، او شايد در آينده بتواند مشاوري خوب باشد... همين.
به هر تقدير، آنچه كه امروز اصلاح‌طلبان از آن به شدت رنج مي‌برند، در سه مسأله بسيار مهم و حياتي خلاصه مي‌شود:
1-نبود شخصيتي كه بتوان بر سر آن به توافق رسيد و براي رقابت در عرصه انتخابات به جامعه معرفي كرد.
2- شوراي نگهبان و خطر حذف فردي كه براي انتخابات از سوي اين جبهه معرفي مي‌شود.
3- مسأله سوم ظهور و بروز اين نگراني كه اگر نامزد جامع الشرايطي با اجماع كامل معرفي و از سوي شوراي نگهبان تأييد شد، آيا مي‌تواند گوي سبقت را از ديگر رقباي انتخاباتي بربايد و بر مسند رياست جمهوري تكيه زند.
سه مسأله مبتلابه جبهه دوم خرداد، موجب خواهد شد تا سران اين جبهه گوشه چشمي هم به حمايت غيرمستقيم از كانديدايي كنند كه متعلق، منتسب و مجري سياست‌هاي محافظه‌كاران نباشد و در عين حال «خودي» براي نظام، مورد تأييد شوراي نگهبان و قابليت كسب آراي بالا را داشته باشد.

7- دعواي محافظه‌كاران
در انتخابات رياست جمهوري نهم، همان قدر كه اصلاح‌طلبان مشكل دارند، بيشتر از آنها محافظه‌كاران هستند كه به نبرد عليه يكديگر برخاسته‌اند. تجربه شيرين دو برد سياسي در انتخابات شوراي شهر تهران و مجلس هفتم، قاطبه آنان را بر آن داشته است كه آخرين پايگاه سياسي- اجرايي كشور را در انبان خود داشته باشند. اين همان نبردي است كه در روزهاي آينده عرصه سياسي- اجتماعي و اقتصادي كشور را در بر خواهد گرفت. چرا؟ براي اينكه كرسي رياست جمهوري جاي 30 نفر يا 50 نفر نيست، تنها يك نفر در اين كرسي جاي مي‌گيرد و حرف آخر را مي‌زند! محافظه‌كاراني كه طي هشت ماه مطالعه مستمر و دعواهاي دروني توانسته بودند ليستي 30 نفره از ميان 3 هزار نفر براي انتخابات مجلس هفتم در حوزه انتخابيه تهران فراهم آورند، برايشان بسيار سخت خواهد بود تا بتوانند از ميان چند مدعي پا به ركاب و اصول‌گرا، يكي را انتخاب و بر سر آن به توافق برسند. مدعيان اصول‌گرايي كه از ماه‌ها قبل تبليغات انتخاباتي خود را غيرمستقيم و تحت عناوين مختلف آغاز كرده‌اند. در گونه‌شناسي نامزدهاي موجود جبهه محافظه‌كاران، اين نام‌ها پيش از همه به چشم مي‌خورند؛
1-محمود احمدي نژاد، شهردار تهران، عضو جامعه اسلامي مهندسين. در طول يك سال و نيم گذشته تمام سعي و تلاش خود و مديرانش را به كار بسته است تا در انتخابات رياست جمهوري براي خود مقامي دست و پا كند. تلاش‌هاي خدماتي و رفاهي احمدي‌نژاد در عرصه‌هاي مختلف زندگي شهري در تهران نشانه‌هايي از كاهش مشكلات زندگي در اين شهر را نشان مي‌دهد كه اين يكي از بزرگترين امتيازات اوست.
شهردار تهران با نگاهي پراميد به آينده قصد دارد با استفاده از تجربيات ژاك شيراك، شهردار سابق پاريس و رييس جمهور كنوني فرانسه جا پاي شيراكِ سياستمدار گذاشته و رييس جمهور ايران شود.
احمدي‌نژاد را بايد «شيراك بالقوه وطني» ناميد كه از سوي طيفي از محافظه‌كاران به رهبريت جامعه اسلامي مهندسين در انتخابات رياست جمهوري حمايت مي‌شود.
2- علي لاريجاني، رييس سابق صدا و سيما. اين روزها خبرهايي مبني بر كناره‌گيري وي از حضور در انتخابات به گوش مي‌رسد، اما هنوز رسماً در جايي اعلام نشده است. رييس سابق سازمان صدا و سيما برخلاف نظر مقام رهبري، بالاخره پس از 16 سال از اين سازمان خداحافظي كرد تا در ميدان پاستور كاري براي دست و پا كند، به همين خاطر چند هفته‌اي است كه مي‌توان خاطراتش را در روزنامه جام جم خواند. از حمايت مستقيم محافظه كاران از لاريجاني، اخبار چندان موثقي به گوش نمي‌رسد، اما لابد لاريجاني طرفداراني براي خود دارد كه خود را آماده رقابت انتخاباتي كرده است.
3- علي ولايتي. خدا همسر مكرمه‌اش را بيامرزد. ولايتي هم 16 سال وزير امور خارجه بود، و تا به امروز هم مشاور مقام رهبري در امور بين‌الملل. نزديكي و قرابت وي به بيت مقام رهبري باعث شده است تا از وي به عنوان يكي از مهمترين كانديداهاي محافظه‌كاران در انتخابات ياد شود.
4- احمد توكلي. استاد كرسي «اقتصاد ايران» در دانشگاه شهيد بهشتي، با آن جزوه‌هاي خط‌خطي و ناخوانا، از راديكال‌ترين اعضاي مؤثر آبادگران ايران اسلامي، رييس مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي كه برخي اوقات هم براي ساير نهادها تعيين تكليف مي‌كند.
توكلي پس از 3 دوره حضور در انتخابات رياست جمهوري و شكست‌هاي متوالي، گويا اين‌بار قصد دارد با حمايت جمعي از آبادگران براي بار چهارم وارد عرصه انتخابات شود و بالاخره به آرزوي چندين ساله خود جامه عمل بپوشاند. از سوي سران حزب مشاركت، او و باهنر به عنواني ملقب شده‌اند كه نمي‌توان به آن اشاره كرد.
5- محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام، در هر انتخاباتي از او به عنوان يك كانديداي احتمالي نام برده مي‌شود اما در زمان عمل، هرگز از او خبري نيست. رضا طلايي نيك عضو فراكسيون وفاق و كارآمدي كه طرح محدوديت سني كانديداها را مطرح كرد، به همراه جمعيت وفاداران انقلاب اسلامي از طرفداران پروپاقرص وي به شمار مي‌روند.
به نظر مي‌رسد حضور پنج عضو مؤثر در جناح محافظه‌كاران و خط‌كشي‌هاي سياسي هر يك از طرفداران آنها در انتخابات رياست جمهوري در آينده‌اي نه چندان دور موجب بروز دعواهايي ميان آنان شود و همين دعواها باعث گسست در جبهه به ظاهر يكدست محافظه‌كاران شود.


8- رييس تشخيص
در حالي كه جبهه دوم خرداد با برگزاري جلسات متعدد سعي در حل مشكل سه‌گانه خود دارد و محافظه‌كاران بر سر 5 كانديداي مطرح، جبهه‌گيري‌هاي دروني را نتوانسته‌اند از بين ببرند. چهره‌اي به نام علي‌اكبر هاشمي رفسنجاني از سوي گروه‌هايي نزديك به اصلاح‌طلبان مورد حمايت قرار گرفته است. حزب اعتدال و توسعه به دبيركلي محمدباقر نوبخت، حزب اسلامي كار به دبيركلي عليرضا محجوب و چند گروه سياسي ديگر هاشمي را تشويق به حضور در انتخابات رياست جمهوري مي‌كنند.
هر چند او در ديدارهاي متعددي كه با سران چند حزب و گروه سياسي داشته كه از حضور مجدد خود در انتخابات رياست جمهوري چندان استقبال نكرده است، اما اصرار و ابرام احزاب حمايت كننده وي كه سخت بر اين اعتقادند حضور هاشمي در شرايط كنوني مي‌تواند تعادل بين دو جناح محافظه‌كار و اصلاح‌طلب را برقرار سازد، هاشمي را تا حدودي راضي كرده است. اما در اين ميان جناح محافظه‌كار كه به دنبال فتح آخرين سنگر قدرت در كشور است، از طرح نام هاشمي براي كسب مقام رياست جمهوري نگران و مشوش شده و با هر حربه ممكن در راستاي عدم حضور هاشمي در انتخابات دست به فعاليت‌هاي گسترده‌اي زده است.
محمدرضا باهنر، چهره شاخص آبادگران براي اولين بار پرده از اين فعاليت گسترده برمي‌دارد و مي‌گويد: بعيد است فضايي با اين ابعاد كه همه فعالان سياسي بر روي يك نفر تفاهم كنند ايجاد شود. ضمن اينكه فضايي اين چنين هم مفيد نيست.
باهنر بي‌آنكه بخواهد راز سر به مهري را مي‌گشايد كه هم اكنون محافظه‌كاران بر سر آ‌ن به رقابت برخاسته‌اند. يعني همان نكته‌اي كه پيش از اين بدان اشاره شد؛ «عدم تفاهم در مورد يك نامزد در جناح محافظه‌كاران». باهنر تحت تأثير همين فضاي سنگين و اختلافي محافظه‌كاران است كه ناممكن بودن وفاق به روي يك نامزد در ميان جريان‌هاي سياسي را مطرح مي‌كند تا سرپوشي بر اختلافات دروني خود گذاشته باشد.
باهنر يكي از فعالين با تجربه سياست در جبهه محافظه‌كاران است. وقتي او چنين سخني را در مورد هاشمي بر زبان جاري مي‌سازد، نبايد از ساير اعضاي آبادگران و محافظه‌كاران انتظار داشت در جلسات خود (كه گاه‌گاهي خبرهايي از آن به بيرون درز مي‌كند)، مستقيم و بي‌محابا هاشمي را تهديد به عدم حضور در انتخابات نمايند و با انتقادات تند و تيز خود عليه وي به موضع‌گيري‌هاي غير طبيعي متوسل شوند. شايد به همين خاطر است كه چند عضو محافظه‌كاران طي هفته گذشته به دليل اعلام حمايت از حضور هاشمي در عرصه انتخابات تنبيه و به سكوت اجباري محكوم شده باشند تا ديگر حرفي از حمايت و طرفداري از وي در جبهه محافظه‌كاران به ميان نيايد.
محافظه‌كاران كه تشكيلات وسيعي را براي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري بسيج كرده‌اند، سخت نگران اعلام آمادگي هاشمي براي حضور در انتخابات هستند و اينكه چه كسي را بايد براي هماوردطلبي به سوي ميدان گسيل دارند، چرا كه اغلب كانديداهاي حاضر در اين جناح، همگي از دست پروردگان هاشمي محسوب شده و شاگرد وي به حساب مي‌آيند.
در اين بين به نظر مي‌رسد جبهه دوم خرداد اگر نتواند بر مشكلاتش فايق آيد، حاضر خواهد شد به طور غيرمستقيم (شايد به رهبري كارگزاران) از حضور هاشمي در ا نتخابات حمايت و استقبال كند؛ چرا كه براي جبهه دوم خرداد، مذاكره و ارتباط با هاشمي بسيار آسانتر از محافظه‌كاران خواهد بود. هر چند هاشمي دل خوشي از سران دوم خرداد ندارد، اما به زعم دوم خردادي‌ها، هاشمي گزينه «بدِ» آنها در برابر گزينه «بدتر» يعني محافظه‌كاران است، به چند دليل:
1-حمايت از هاشمي در انتخابات موجب ازهم‌گسيختگي جريان يكدست قدرت شده و باعث مي‌شود تا قدرت محافظه‌كاران فقط در مجلس و چند نهاد ديگر خلاصه شود.
2- انتقام و حس تسويه‌حساب‌هاي تشكيلاتي از سوي محافظه‌كاران شايد از مهمترين دغدغه‌هايي باشد كه دوم خردادي‌ها از آن به شدت در هراسند، بنابراين در نظر آنان، پناه بردن به مردي كه از دنياي انتقام‌جويي و كينه‌ورزي گذر كرده و با تدبير و دورانديشي كه از ديدي ديگر تبديل دشمن به مخالف و مخالف به دوست را در دستور كار خود قرار داده است، بسيار بهتر از جوانان بي‌تجربه و خام راديكال محافظه‌كار است.
3- هاشمي را نمي‌‌توان در زمره جبهه محافظه‌كاران قلمداد كرد. اين يك شاخص ارزشمند براي جبهه دوم خرداد محسوب مي‌شود. بنابراين آنها فكر مي‌كنند اگر روزي قرار باشد بر سر ميز مذاكره و كسب سهم از قدرت با كسي وارد مذاكره شوند، چه كسي بهتر از هاشمي.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

4- نكته آخر؛ اصلاح‌طلبان نگران تباهي هشت سال فعاليت فرهنگي- سياسي خود (در صورت پيروزي محافظه‌كاران در انتخابات رياست جمهوري) در عرصه‌هاي مختلف هستند، بنابراين آنها خوب مي‌دانند كه اگر محافظه‌كاران سنگر آخر قدرت را كسب كنند، رشته بسياري از بافته‌هاي آنان را پنبه خواهند كرد، اما هاشمي كه داراي منشي تكنوكرات است، به ايده و تفكر آنان نزديكي فراواني دارد، پس ترجيح آنها هاشمي خواهد بود. اما اين ترجيح بدان معنا نيست كه آنان هاشمي را گزينه اصلح خود مي‌دانند، بلكه بي‌نامزدي و بي‌رهبري است كه مجبورشان كرد تا به سوي «پدرخوانده‌اي» بيرون از خانواده متمايل شوند تا در پناه او به حيات سياسي خود ادامه دهند.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13747

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هاشمي؛ پدرخوانده اصلاح‌طلبان، بهنام قلي‌پور' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016