چهارشنبه 27 آبان 1383

درس هايي از عرفات، علي سالاري

چريک پير، فرمانده توانا، ، دژ تسخير ناپذير سازمان آزاديبخش فلسطين، درخشنده ترين ستارهً آسمان قدس، سمبل وحدت فلسطينيان، پرچمدار صلح و استقلال فلسطين، افتخار عرب، آبروي انسانيت، و الگويي براي همهً مبارزان خستگي ناپذير، ابوعمار، ياسر عرفات، چشم از جهان فروبست. زندگي عرفات سرشار از درسها و تجارب گرانبها و کم نظيري است که نه در لابلاي کتاب و کتابخانه، نه در کلاس درس و دانشگاه و نه در زندگي کمتر کسي از رهبران هم عصر او مي توان سراغ گرفت. اي کاش بزودي اي نقيصه برطرف شده و کتاب زندگي نامه اش بهمت همرزمانش تدوين و در اختيار دوستدارانش در سراسر جهان قرارگيرد.

در سالهاي اخير مطالعه زندگي برجسته ترين رهبران استقلال و آزادي، از گاندي تا مصدق، از مندلا تا عرفات، و رهبران سوسياليزم از هوشي مين تا کاسترو، توجه زيادي را در مراکز تحقيقي و آموزش عالي بخود جلب کرده است. دوستي که خود داراي سابقه مبارزاتي طولاني در سريلانکا است و پايان نامهً دکترايش را به زندگي رهبر کوبا، فيدل کاسترو اختصاص داده، ويژگي خاص کاسترو را در پيوند بين سوسياليسم و اخلاق، و باصطلاح برخورداري از سرمايهً اخلاقي Moral Capital مي داند. او مي گويد کاسترو برخلاف ساير رهبران سياسي مارکسيست – لنينيست هاي هم عصر خويش، دست به شکنجه و اعدام مخالفين و حتا دشمنان خود نزده و بويژه مثل ساير رهبران سياسي ضد آمريکايي اعم از صدام حسين در عراق و يا آخوند ها در ايران، که دستشان به خون مردم خودشان آغشته است، بهانه به دست آمريکا براي مداخلهً مستقيم نداده است.

يادم مي آيد که وقتي دوستانم را رژيم جمهوري اسلامي در ايران اعدام مي کرد، تني چند از آنان در وصيت نامه ها يشان مي نوشتند که پاسداران پوتين و يا کفش آنها را به نگارنده بدهند. اول، بخاطر اينکه چون نگارنده ده روز پيش از سي خرداد 1360 دستگير شده بود، بيشتر احتمال ميدادند که زنده بمانم. دوم، دوست داشتند آن پوتين ها بي صاحب نمانند؛ و دليل ديگرش هم اين بود که نگارنده پيوسته عادت داشت که پا در کفش ديگران کرده و اصرار مي کرد تا واقعيت ها را از زاويهً ديد ديگران نيز ببيند. حال بياد عرفات، نه پا در کفش او، بلکه به احترام چفيه اش، چفيه اي که سمبل تسليم ناپذيري و مقاومت همهً فلسطينيان شد ولي بسيجيان ايران آنرا در چشم مردم ايران لوث کردند، در حد توان، سعي خواهم کرد از زاويه ديد او به جايگاه و نقش تاريخي اش نگريسته، ببينيم رمز و راز گذار موفقيت آميز او از نبردهاي بي شمار و نابرابر، خونين و مهلک نظامي، سياسي، ايدئولوژيک و مذهبي، طي پنجاه سال مبارزه اش چه بود و چطور توانست از خلقي آواره و بي سرپناه، ملتي سرفراز، مبارز و شکست ناپذير، و اکنون در آستانهً استقلال بسازد. اهم اين ويژگي ها را مي توان بصورت زير خلاصه نمود:

1) عرفات عصارهً فرياد مظلوميت و حقوق غصب شدهٌ تمام فلسطيني ها بود. فرياد مظلوميتي که ابر مردي چون او را طلب مي کرد تا همانند شير بغرد و خروش خشم مظلوميت مردم خود را بگوش جهانيان برساند. خط قرمز او حقوق حقه مردم فلسطين، يعني بازگشت آوارگان به سرزمين مادريشان بود و بس. حقوقي که او بر سر آن اهل معامله و سازش نبود و دوست و دشمنش را بر اساس آن مي سنجيد. حقوقي که بعلت رسميت داشتنش در مجامع بين المللي توانست از کرسي سازمان ملل نيز آنرا اعلام کند. تسليم ناپذيري اش بر سر اين حقوق شناخته شده، او را به يکي از مشروع ترين و مردمي ترين رهبران خاورميانه مبدل ساخت.

2) عرفات از جمله معدود رهبران آرماني و انقلابي بود که دستيابي به آرماني مشروع، فراگير و قابل دسترس را ، که همانا برسميت شناختن حق حاکميت ملي و استقلال فلسطينيان است، وجهه همت خود قرار داد. او در پي اهداف آرماني غير قابل دسترس، مانند شعار جامعهٌ امام زمان، مدينه فاضلهٌ علي، و يا جامعهً بي طبقه (توحيدي و غير توحيدي) نبود. چنين سمت گيري آرماني درست و قابل دسترسي توسط عرفات، مخاطبانش را از ميان تمامي فلسطينيان، و نيزدر سراسر جهان، فارغ از وابستگي هاي قومي، مذهبي و ايدئولوژيک، پيدا ميکرد.
ولي، در ايران ما پي گيري آرمان هاي ايدئولوژيک و مذهبي غير فراگير exclusive و غير قابل دسترس از طرف حاکميت (مانند شعارهاي مدينه فاضله علي (ع) و امام زمان (عج) و يا ژاپن اسلامي) و نيز از طرف اپوزيسيون (جامعه بي طبقه توحيدي و غير توحيدي) نسل جوان را از هرچه آرمان است بيزار و رويگردان نموده است. بايستي بياد داشت که آرمان و هدف مشترک لازمهً تلاش و مبارزهً جمعي است. منتها اين آرمان بايستي اولاً مشروع، ثانيا فراگيرInclusive (مشترک) و ثالثا قابل دسترس باشد. سياست بدون آرمان مثل زندگي بدون عشق است و فعال سياسي بدون آرمان در موضعگيري هاي روزمره و تعيين نقاط اشتراک و افتراقش با ساير نيروها دچار مشکل و اشتباه جدي مي شود. مصداق چنين آرمان مشروع، فراگير و قابل دسترسي براي ما ايرانيان همانا تحقق دموکراسي، حقوق بشر و حاکميت مردمي است.

3) عرفات برخلاف اکثر رهبران استقلال طلب هم عصر خويش پشت ديوار آهنين جنگ سرد و چهارچوب مبارزهً ايدئولوژيک خاص اين دوران، محصور و محدود نماند. او از معدود رهبراني بود که بازيچه قرار نگرفت و توانست اين ديوار را بسلامت پشت سرگذارد. در حاليکه تقريبا عموم رهبران هم عصراو در کشورهاي در حال توسعه، بويژه در خاورميانه، خود را در چهارچوب مبارزات مکتبي ( خميني) و ايدئولوژيک ( چپي ها و مجاهدين ) و يا ناسيوناليسم عرب (جمال عبدالناصر) و سوسياليزم خاورميانه اي (حافظ اسد، قذافي و صدام حسين) محصور کردند، او با تفوق به ضعف و قوت همهً اين دستگاه هاي مبارزاتي، همهً ايدئولوژي ها و مذاهب را به خدمت گرفت تا حقانيت و مظلوميت تمامي خلق خود را بگوش تمامي بشريت برساند. براي عرفات اين رويکردهاي مبارزاتي مرحله اي و فصلي بودند و او فلسطين را براي همهٌ فصول مي خواست.

در يکي از نوشته هاي قبلي ام آمده بود که اروپايي ها براي حل معضل تسلط يهوديان بر گرانيگاه هاي اقتصادي و فرهنگي در اروپا دو شيوه را در پيش گرفتند. يکي شيوهً هيتلر و کوره هاي آدم سوزي بود که بدنبال حذف فيزيکي يهوديان برآمده بود و ديگري شيوه انگليسي ها که مي خواست يهوديان و مسلمانان را از درون تهي و مضمحل کرده، عنصر بالندگي را از آنان بطور استراتژيک گرفته و آنرا از ريشه بخشکاند. براي اين منظور با توسل به همان شعار انگليسي "تفرقه بينداز و حکومت کن" به فرقه سازي در ميان پيروان اين دو مذهب، مانند وهابيون در ميان مسلمانان و صهيونيزم در ميان يهوديان، دست زدند. بااين وجود، در حاليکه فلسطين بيش از هر کجاي ديگر زمينه مساعد براي آغاز يک جنگ مذهبي بين افراطيون يهودي (صهيونيست ها) و مسلمانان افراطي که از ايران پشتيباني مي شدند را دارا بود؛ ولي با وجود عرفات، همهً تلاش بنيادگرايان مذهبي، بويژه دست اندازي هاي متحجرين مذهبي ايران، به سنگ خورد. عرفات همانطور که در سخنرانيش در سازمان ملل تصريح کرده بود، خواهان همزيستي مسالمت آميز پيروان همهً اديان در فلسطين بود.

4) عرفات بدنبال تراشيدن دشمن اصلي نبود، بلکه بدنبال حل مشکل و مسئله اصلي مردمش بود. او جهان را سياه و سفيد نمي ديد و با هيچ کس مرزبندي صد در صدي نداشت. دوست و دشمن او هم در نتيجه صد در صدي نبودند. با مرد صلح اسرائيل در پي صلح و با مرد جنگ اسرائيل اهل سازش نبود. او بدرستي مسئلهً يک فلسطيني ها را "مسئله خاک و زمين" ميدانست که توسط صهيونيست ها غصب شده بود و نه مذهب و يا چيز ديگر. او عادت کرده بود که همه چيز را نسبي ببيند. مذهبيون راست او را متهم به عدم مبارزهً مکتبي از نوع خميني مي کردند و مي خواستند فلسطين را به ميدان جنگ زرگري - مذهبي بين يهود و اسلام سوق دهند. مبارزين و مجاهدين چپ مسلمان و غير مسلمان هم او را نقد مي کردند که مبارزهً ايدئولوژيک در پيش نمي گيرد؛ دولت هاي اسرائيل و آمريکا هم او را براي سرکوب مردم خودش زير فشارگذاشته و از او انتظار سرکوب انتفاضه و گروههاي اسلامي را داشتند. ولي او بدرستي واقف بود که هريک از اين شقوق، به تضادهاي داخلي در صفوف فلسطينيان دامن زده و از قدرت آنها براي احقاق حق اصليشان از اسرائيل مي کاهد.

5) عرفات پيوسته به منافع ملي اش اولويت مي داد. اين ويژگي از او همان غولي ساخته بود که نه خميني، نه اعراب، نه بلوک شرق، نه آمريکا و نه اسرائيل مي توانستند آنرا مورد معامله قرارداده، به خدمت بگيرند ويا ناديده انگارند. اينبود که همهً تيرهاي تفرقه افکنانه و سوداگرانه با وجود او به سنگ مي خورد. هرکس او را از زاويه فکري و منافع خود نقد کرد. ولي او با بلند نظري توانست خود را به همه تحميل کرده، و وحدت همهً جناح هاي درون جبههً خلق خود، همان جناح ها که در ايران ما بخون هم تشنه اند و اي بسا براي غلبه بر يکديگر مرزهاي منافع ملي را درنورديده و با خارجي ها به معامله و مصالحه مي نشينند، را تا روز آخر حفظ کند. بهمين دليل مي توان او را از نادر رهبران عرب قرن بيستم دانست که توانست تا آخر روي پاي خود، مستقل و مشروع، بايستد و به مردم خود متکي بماند.

6) عرفات پيوسته سرمشقي براي مجاهدين و مبارزين ايراني بود و خود نيز از تحولات فکري و سياسي ايران الهام مي گرفت. در حاليکه در مصاحبه اي در ايران مي گويد که نواب صفوي او را تشويق به مبارزه کرده ولي هر گز مثل مدعيان نواب صفوي "قتل درماني" و سرکوب را در صفوف مبارزين فلسطيني، که با او زاويه و اي بسا اختلاف داشتند، تجويز نکرد. با استفاده از تجربه انقلاب ايران بود که انتفاضه فلسطيني پا بميدان نهاد و مبارزه را از پايگاه هاي چريکي به هر خانه و کوچه و محله کشاند. انتفاضه صداي مظلوميت کودکان و زنان فلسطيني را نه تنها به گوش همهَ مسلمانان بلکه همهً جهانيان رسانيد و اينگونه عرفات ثابت کرد که تا وقتي فلسطيني در خانه اش امنيت نداشته باشد، اسرائيلي ها و حاميانشان نيز طعم امنيت را نخواهند چشيد. اينگونه بود که صلح خاورميانه، نه تنها بمثابه پيش شرط تأمين امنيت منطقه اي، بلکه قدمي اساسي در جهت خلع سلاح استراتژيک تروريسم بين المللي براي غرب و آمريکا مطرح شد.

7) قدرت مانور عرفات در بازي تعادل قواي منطقه اي اگر چه ناديده گرفتني نبود ولي محدود بود. توان او در تغيير شرايطي که بازيگران اصلي صحنه اش صاحبان سرمايه و سلاح و تکنولوژي بر تر بودند، چندان نمي نمود. هنر او اين بود که نگذارد آن مشعل مقاومت در تلاطم حوادثي که قدرت هاي بزرگ را مضمحل مي کرد و رهبران جهاني را بزير مي کشيد، خاموشي پذيرد. بنا براين نقد او بدون شناخت شرايطي که در آن بسر مي برد و يا از زبان دشمنانش، خارج از انصاف و دور از داوري عادلانه است. في المثل در دوران جنگ سرد، حمايت بيدريغ آمريکا و انگليس از اسرائيل او را وادار ساخت که دست ياري به جانب بلوک شرق دراز کند و از اين راه منفذي براي تنفس و استمرار مقاومت بيابد. در دوران جنگ ايران و عراق نيز تنها پس از فتح خرمشهر، آنهم وقتي خميني و سردمداران حکومت با پادرمياني هاي او، ساير دولتهاي عربي و اروپاييان براي آتش بس پاسخ منفي دادند، و اپوزيسيون ايران قرارداد صلح با عراق را امضا کرد، و ديگر از آن پس ادامهً جنگ خميني خاسته، هيچ مشروعيت داخلي و بين المللي نداشت، از عراق حمايت کرد. بلاهت صدام در حمله به کويت او را غافلگير و به فلسطيني ها خسارات زيادي وارد کرد. بي شک خطير ترين و سخت ترين دوران حيات مبارزاتي اش بعد از فروپاشي بلوک شرق و بويژه با اشتباه صدام در حمله به کويت آغاز شد. در اين زمان حتي مجاهدين مستقر در عراق نيز که با حملهً صدام به کويت شديدا مخالف بودند، از ضايعات سوء آن بي نصيب نماندند. يادم مي آيد که مسعود رجوي مي گفت که صدام با اين کارش بزرگ ترين خدمت را به آخوندها کرد. چرا که غرب و آمريکايي که تا آن زمان عراق را در جنگ ياري مي رساندند، تا خميني پيروز آن نباشد، از آن پس عراق را هدف اصلي قرار دادند و اين چرخش بر عمر رژيم بنيادگراي ايران افزود (نقل به مضمون).

8) بي شک، بزرگترين سرمايه يک رهبر مردمي مشروعيت سياسي و سرمايهً اخلاقي اوست. بعد از فروپاشي بلوک شرق و جنگ کويت دشمنان عرفات بهانه و فرصتي يافته بودند تا اين سرمايه را از عرفات دريغ کنند. تند روهاي مذهبي يهودي در اسرائيل و گروههاي تند روي تحت الحمايه ايران فرصت يافته، برآن بودند تا اتوريته و رهبري را از دست سازمان آزاديبخش فلسطين و شخص عرفات خارج کتند. در چنين شرايطي قرارداد اسلو چنين فرصتي را از تندروهاي مذهبي دوطرف دريغ داشت. بي شک اگر ابتکار عمل در جانب فلسطيني ها بدست تندروهاي مذهبي تحت حمايت ايران مي افتاد، اسرائيل، بدليل تعادل قواي برتر و نيز بدست آوردن بهانهً مبارزه با تروريسم، برندهً اصلي آن بود و در آن صورت زحمات و ثمرات پنجاه سال مبارزهً فلسطيني ها و شخص عرفات براي يک دوران ديگر به محاق مي رفت. قرارداد اسلو ابتکار عمل و امکان رهبري را از تند روهاي مذهبي دو طرف سلب نمود. اين بود که تند روهاي مذهبي يهود در اسرائيل اسحق رابين را ترور کردند و رهبران تندرواسلامي در تهران نيز در پي از ميان برداشتن عرفات برآمدند. بعد از مرگ اسحق رابين و روي کار آمدن دولت تندرو مذهبي در اسرائيل، فلسطين نيز براي برقراري تعادل به وجود تندروهاي مذهبي نيازداشت. در حاليکه دولت اسرائيل دست تندروهاي مذهبي خود را در گسترش آبادي هاي يهودي نشين و خراب کردن خانهً فلسطيني ها باز گذاشته بود، ولي از عرفات مي خواست تا گروه هاي تندروي مسلمان را سرکوب کند؛ ولي عرفات با هوشياري به اين در خواست يک طرفه و ناعادلانه تن نداد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

9) عرفات به اين حقيقت واقف بود که حل معضل فلسطين نهايتا سياسي است و نه نظامي. بهمين خاطرمثل بنيادگرايان متحجر ايراني شعار "مرگ بر اسرائيل و مرگ بر ...تا رفع فتنه از عالم" سرنداد. بلکه معتقد بود مبارزه مسلحانه به فلسطينيان تحميل شده و اگر چه در يک دست سلاح، در دست ديگر شاخه زيتون را آماده داشت تا هر زمان به پروسهً صلح بپيوندد. او واقف بود که بنيادگرايي مذهبي در همه جا وجود دارد ولي قدرت يافتن آنان در اسرائيل و فلسطين بزيان هر دو طرف است. رشد بنيادگرايي در دو طرف در واقع واکنشي عکس العملي (سياسي و نظامي) از پايين جامعه در مقابل ناتواني رهبران سياسي در بالابوده است. نخبگان فلسطيني و اسرائيلي همانطور که عرفات و رابين ثابت کردند مي تواتند، و چه بهتر که هرچه زودتر، با ابتکار عمل سياسي به چرخهً بي پايان خونريزي و خونخواهي، که امروز عالمگير نيز شده است، پايان دهند.

10) اکنون عرفات در خاکي که آنرا طي پنجاه سال چون مردمک چشم خود پاس داشته بود، آرميده است؛ ولي بذري که او کاشت "کمثله حبه انبتت سبع سنابل في کل سنبله مأئه حبّه" از هر دانه اش هفت خوشه و از هر خوشه صدها دانه روييده اند. بطوريکه امروز نه تنها همرزمانش و جوانان فلسطيني بلکه وجدانهاي بيدار بشري در سراسر جهان به آرمان او که همانا احقاق حقوق حقه مردم فلسطين و بر قراري صلحي پايدار و عادلانه در منطقه است، پاي مي فشرند.

11) بزرگترين چالشي که بعد ازعرفات در مقابل فلسطيني ها قرار دارد، بي شک چالش دروني است و اينکه چطور به پروسه گذار به دموکراسي، که همهً جناح هاي فلسطيني را بحساب آورد، در درون خود پاسخ دهند. پيوستن به پروسهً گذار به دموکراسي بمفهوم اين نيست که سازمان آزاديبخش فلسطين تشکيلات خود را بهم بريزد و يا منحل کند، بلکه فضاي گفتگو، همکاري متقابل و رقابت آزاد براي همهً جناح ها و گروه هاي فلسطيني، تحت حاکميت قانون فراهم شود. هر گروه کانديد خود را براي رهبري فلسطين به مردم معرفي و مردم خود رهبران آيندهً فلسطين را براي دوره معين برگزينند.

12) افکار عمومي بين المللي گوياي آنست که آمريکا در عمليات تروريستي يازده سپتامبر در واقع تاوان حمايت يکجانبه از اسرائيل، بدون توجه به حقوق پايمال شدهً آوارگان و کودکان فلسطيني را مي پرداخت. استراتژيستها و کما اينکه افکار عمومي آمريکا و غرب نيز به اين واقعيت پي برده اند که براي تروريستهاي القاعده که هواپيماهاي مسافربري را به برج هاي دوقولو کوبيدند و يا در جاهاي ديگر شهروندان بي گناه را هدف قرار مي دهند، بالاترين موتور محرکه و انگيزهً عمليات انتحاري، استمرار بي عدالتي در جوامع مسلمان، بويژه در فلسطين اشغالي است. بهمين دليل در سياست خاور ميانه اي آمريکا، جا دارد بر پيشبرد صلح خاورميانه بيش از پيش تأکيد شود و اميد است تا با ابتکار عمل همه طرف هاي درگير، زمينه رشد بنيادگرايان مذهبي و تروريسم در هر دوطرف از ميان برود.

سلام بر عرفات، روزي که در قدس زاده شد، روزي که براي آزادي قدس سلاح و شاخهً زيتون بدست گرفت، و روزي که در آرزوي قدس به ساير رفقايش و رفيق اعلا پيوست. يادش گرامي و راهش تا استقرار صلحي پايدار در خاور ميانه پر رهرو باد!
[email protected]
Wednesday, 17 November 2004

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14522

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'درس هايي از عرفات، علي سالاري' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016