دوشنبه 2 آذر 1383

تنها شعار مردم، رفراندوم است رفراندوم، دکتر ملکي

بسم‌الحق

با نامِ آزادي، آگاهي و عدالت
به شهيدانِ اهلِ قلم
فرخي يزدي، محمدمسعود، سيدحسين فاطمي، كريم پورشيرازي،خسرو گلسرخی، سعيد سلطانپور، مجيد شريف، محمدجعفر پوينده، محمد مختاري، پيروز دواني، احمد ميرعلائي، زال‌زاده و...
آبان، ماهِِِ فريادهاي به خون نشسته
دكتر محمد ملكي
هموطنان، جوانان، دانش‌آموزان، دانشجويان
امسال آبان مصادف شد با ماهِ شهادت علي (ع) پيشواي مجاهدان و مبارزان راهِ عدالت و آزادگي آنكه كشته شد از افزوني داد و مبارزه با جهل و فساد، آنكه پس از شكافته شدنِ فرقش در وصيت به فرزندان گفت، عفو بر قاتل من به ز عناد، آنكه خود وصله به كفشش مي‌زد در حاليكه نشسته بود بر مسند كسري و قباد، آيا جز چنين كسي مي‌تواند مدعي «ولايت» بر مسلمين باشد و آيا ما كه وعدة «حكومتِ عدلِ علي» را به مردم و جوانان داده بوديم سزاوار نيست با شرمندگي از مردم پوزش طلبيم و تقاضاي بخشش كنيم؟ تنها كافي است رفتار علي را با مخالفين خود (خوارج) و اعمالِِ حاكمان در «نظامِ ولائي» را با دگرانديشان و مخالفين به مقايسه بنشينيم تا معلوم گردد تفاوت ره از كجاست تا به كجا و خجلتِ دروغ‌گويان و مدعيان تا چه حد!

19 آبانِ 1333 اعدام دكتر سيدحسين فاطمي
خبردار شديم به مناسبت سالگرد شهادت محمد مسعود مدير روزنامة مرد امروز مراسمي بر سرِ مزارش در گورستان ظهيرالدولـه برپاست و دكترحسين فاطمي در آنجا سخن خواهد گفت از تجريش حركت كرديم حدودِ ساعتِ 3 بعدازظهر 22 بهمن 1330 دورِ مزار مسعود حلقه‌وار ايستاديم و مراسم شروع شد دكتر فاطمي از نقش مسعود و روزنامه‌اش در مبارزه با فساد درباريان سخن مي‌گفت و از قلم سحّار او در افشاء فساد خانواده پهلوي، كه ناگهان همه ديديم بچه‌اي چهارده پانزده ساله كه روبروي دكتر فاطمي ايستاده بود چيزي از جيبش درآورد و به سوي دكتر فاطمي گرفت در يك لحظه صداي تير شنيده شد و دكتر فاطمي دست‌ها را روي شكم گذاشت و خم شد. او ترور شده بود. بهتر است ماجرا را از زبان ضارب، محمدمهدي عبدخدايي بشنويم:
در همان ايام آقاي اصغر عينك‌چيان يك روز به مغازة حاج كاظم باقرزاده آمد و به من گفت: آقاي واحدي با شما كار دارد بهمن ماهِ سالِ 1330 بود من دنبال ايشان راه افتادم تا به محل قرار برويم. ايشان مرا از انتهاي بازارِ عباس‌آباد، از كوچه پس كوچه‌ها برد تا به خانة خودشان رسيديم، نوبت قبل من از ميدانِ اعدام آنجا رفته بودم... توي اطاقي سيد عبدالحسين واحدي نشسته بود مرحوم واحدي حدودِ يك ساعت با من صحبت كرد صحبتش هم پيرامون اين مسئله بود كه مزدورانِ رژيمِ شاه به اسلام هجوم كرده‌اند و دفعشان لازم است مرا آماده كرد و گفت: «آيا آمادة شهادت هستي؟» گفتم «بله» بعد براي من توضيح داد كه رابط بين دربار و مصدق آقاي دكتر فاطمي است و تمامِ مسائل را دكتر فاطمي هماهنگ مي‌كند و اگر دكتر فاطمي از بين برود اختلاف شاه و مصدق قطعاً بزودي ظهور مي‌‌كند. بايد دكتر فاطمي از بين برود تا اين اختلاف بوجود آيد تا طهماسبي و نواب صفوي آزاد شوند و مبارزه تداوم يابد. من قانع شدم. توجيه من و صحبت مرحومِ واحدي بيش از يك ساعت طول نكشيد. مرحومِ واحدي ]فرد دوم فدائيان اسلام[ وقتي اسلحه را به من داد گفت:
«دودستي اسلحه را مي‌گيري، چون كلت لگد مي‌زند و ماشه را مي‌چكاني» فشنگ‌ها را گذاشت توي خشاب و به من آموزشِ لازم را داد. از روزي كه اسلحه را گرفتم تا زماني كه به سوي فاطمي شليك كردم سه روز فاصله افتاد و من در اين سه روز شبها منزل مرحوم عينك‌چيان مي‌خوابيدم و روزها مي‌رفتم دنبالِ فاطمي. همراه آقاي گل دوست با اتوبوس آمديم تا شميران و از شميران هم رفتيم دربند سرِ قبر ظهيرالدولـه. آقاي نيك‌پور نائيني همراه دكتر فاطمي بود جمله‌اي كه اقاي دكتر فاطمي داشت مي‌گفت هنوز هم در ذهنم است. داشت مي‌گفت: آن گلوله كه مسعود را كشت مغز رزم‌آرا را متلاشي كرد و... در همان حال من آمدم بالاي قبر مسعود ايستادم، دسته‌اي گل گذاشته بودند روي قبر مسعود. نيك‌پور نائيني به من گفت بچه بيا پايين، من آمدم پايين، آرام اسلحه را كشيدم و به طرفِ دكتر فاطمي گرفتم ماشه را چكاندم و صداي آخ او را شنيدم فاصلة من با فاطمي حدودِ يك متر و خورده‌اي بود اين ماجرا در 2۶ بهمن سالِ 1330 ساعت 3 يا 30/3 بعدازظهر اتفاق افتاد. فقط يك گلوله شليك كردم و اسلحه را انداختم زمين و آمدم كنار.
كتاب خاطرات محمدمهدي عبدخدايي ص 109 تا 116

دكتر فاطمي بلافاصله بوسيله مردم به بيمارستان نجميه منتقل و تحت مداوا قرار گرفت، دكتر فاطمي از مرگ نجات يافت اما آثار اين ترور كه بوسيله جوانِ 1۵ سالة شستشوي مغزي شده از سوي فدائيان اسلام صورت گرفت سلامت كامل را تا پايان عمر از دكتر فاطمي گرفت.
دكتر فاطمي نويسنده و سخنران زبردستي بود او پس از پيشنهاد قطع رابطة سياسي با انگلستان سرنوشت غم‌انگيز خود را رقم زد. او پيشنهاددهندة ملي شدن صنعت نفت بود. پس از كودتاي 28 مردادِِ سال 1332 فاطمي كه مورد غضب شاه و درباريان بود مدتي مخفي شد در مدتِ اختفا چه تهمت‌ها كه به اين بزرگ مرد مبارز نزدند. بشدت شايع كردند كه او در يكي از ويلاهاي سعدآباد زندگي مي‌كند و هر روز با شاه به ورزش تنيس مي‌پردازد و از اين قبيل اتهامات. بالاخره دكتر فاطمي در خانه‌اي در تجريش دستگير شد. هنگاميكه دكتر فاطمي از پله‌هاي شهرباني پايين مي‌آمد توسط شعبان جعفري (بي‌مخ) و عواملش به او حمله شد و ضرباتي بر او وارد گشت. شاه دستور محاكمة فاطمي را صادر كرد و او در دادگاه محكوم به اعدام شد و سحرگاه 19 آبان 1333 وقتي مي‌خواستند او را به قتلگاه ببرند در حال بيماري خطاب به افسران و سربازان چنين گفت:
من ديگر در اين لحظات در مقام تظاهر و عوامفريبي نيستم و به مرگ خود يقين دارم و آنچه مي‌گويم از روي حقيقت است. ما از نهضتي به پيشوايي دكتر مصدق حمايت كرديم كه هيچ قصد و غرضي جز عزت و استقلالِ مملكت نداشت... من براي آن كشته مي‌شوم كه اولين اقدامم در وزارت‌خارجه بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود، هيچ مأيوس نيستم از هر قطره خونِ من هزاران نهال مي‌رويد و با تأييد خداوند قهار، انتقام اين ملتِ ستمديده را از استعمارِِ ناپاك خواهد گرفت. چشم سربازان از اثر سخنراني محكم دكتر فاطمي خيس بود.. دقايقي بعد صداي آزموده (دادستان ارتش) در تالار پيچيد. آمبولانس لازم نيست خودش مي‌آيد. دكتر فاطمي خواست بلند شود اما افتاد دو سرباز زير بازوهايش را گرفتند و او را به قتلگاه بردند در آخرين لحظات فرياد زد بسم الله الرحمن الرحيم، پاينده ايران، زنده باد دكتر محمد مصدق و صداي مرگبار گلوله‌ها در فضا پيچيد و در كوه تكرار شد ستاره‌اي در آسمان نبود.
مجله چشم‌انداز ايران شمارة 28 ص 81

زندگي و شهادت دكتر فاطمي حقايقي را براي ملت ما روشن كرد كه من به چند نكته اشاره مي‌كنم با اين اميد كه نسل جوان به بررسي و تحقيق همه‌جانبه پيرامون اين قبيل مسائل تاريخي بپردازد.
ضاربِ دكتر فاطمي «آقاي محمدمهدي عبد خدايي» در سن 1۴ ـ 1۵ سالگي تحت تأثير جرياني بنام فدائيان اسلام قرار گرفت كه معتقد به حكومتِ اسلامي با قرائت خاصِ خود نسبت به اسلام و حكومت بودند آنها براي پياده كردن برنامه‌هايشان استراتژي ترور را انتخاب كردند، اين جماعت اولين گروهي بودند كه با مخالفينِ برداشتِ خود از اسلام با شعار «بايد كشت» سخن مي‌گفتند آنها نخستين اقدام عملي خود را با مثله كردن مورخ و محققي بنام كسروي آغاز نمودند از اين رو ميتوان گفت پايه‌گذار تروريسم در ايران بودند آنها بعدها تغيير نام دادند و بنام «جمعيت مؤتلفه اسلامي» حسنعلي منصور را ترور كردند. يكي از سردمداران اين گروه كه ادعا دارد ادامه‌دهندة راه نواب صفوي و عبدالحسين واحدي است ــ همانها كه در سال 1333 به عبدخدايي كه جواني كم‌تجربه و بي‌اطلاع بود تلقين كردند فاطمي را به اتهام رابط بودن بين شاه و مصدق بايد كشت چون او مهدورالدم است ــ در سال 13۵۵ در يك نامة عاجزانه به شاه مي‌نويسد:
بسمه‌تعالي
پيشگاه مبارك بندگان اعليحضرت همايوني شاهنشاه آريامهر
با تقديم احتراماتِ شايسته معروض مي‌دارد اينجانب حبيب‌الله عسگراولادي محكوم به حبس ابد كه دوازده سال از محكوميتم را نيز تحمل كرده‌ام و در تمامِ زندگيم چيزي كه ترديد در نظام مشروطة سلطنتي را برساند نمي‌شناسم و پرونده‌ام در زندانهاي گوناگون نيز گواهِ صادق بر ادعايم مي‌باشد به‌ويژه در اين سالهاي اخير در زندانِ مشهد تمام كوششم در راهِ جلوگيري از انحراف جوانان از دين و وطنخواهي مصروف شده است اكنون بدينوسيله نيز تأكيد مي‌كنم كه به دينم و وطنِ اسلاميم ايرانِ عزيز و نظام مشروطه سلطنتيِ كشورم كه اساسِ دين و مذهبم را تضمين كرده است عشق مي‌ورزم و اگر اشتباهات و خطاهاي ديگري بوده از پيشگاه مبارك استدعاي چشم‌پوشي و گذشتِِ كريمانه دارم تا بتوانم در شرايط پسنديده‌ايكه تحت رهبري و هدايت شخص اول مملكتم پديد آمده خانوادة رنجديده‌ام را سرپرستي نموده و فردي مفيد براي دين و وطن و جامعه‌ام باشم. در انتظار موهبتِ عالي.
امضاء

آقاي حبيب‌الله عسگراولاديِ ذوب‌شده در ولايت و سردمدار بزرگِ حزب مؤتلفة اسلامي بايد به اين پرسش پاسخگو باشد كسي كه آنگونه به محمدرضا شاه مجيز مي‌گويد و از پيشگاه مباركش استدعاي چشم‌پوشي و گذشت كريمانه مي‌نمايد ترور شهيد دكترحسين فاطمي به اتهام غيرواقعي رابط شاه و مصدق بودن را از سوي فداييان اسلام چگونه توجيه مي‌كند و آيا ادعاي ذوب در ولايت او و امثال او پس از انقلاب بخاطر اين نبود كه با تسلط بر مراكز حساسي چون دادستاني انقلاب، حزب جمهوري اسلامي، نمازهاي جمعه، اقتصاد كشور، بازار و مراكز فرهنگي ــ از جمله دانشگاه آزاد اسلامي ــ انتقام از نسلي كه تفاوتي بين انگلستان و آمريكا در جنايت عليه مردم قائل نبود را بگيرند... و اسلام موردنظر خود را پياده كنند و مملكت را به اين پايه از فقر و فساد و فحشا سوق دهند. پنجاه سال پيش فاطمي را در حقيقت به جرم بستن سفارت انگليس و پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت ترور كردند. اينها مسائلي است كه بايد مورد تحقيق و تفحص نسل جوان بويژه دانش‌آموزان و دانشجويان كه سازندگان فرداي ايران هستند قرار گيرد و اين پرسش جواب مي‌طلبد كه چرا فاطمي هم مورد غضب «فداييان اسلام» و هم «فداييان شاه» بود؟ جالب اينكه جوانان پاك دل را با همان روش و وعده‌هاي بهشت و حوري و زندگيِ پر از عيش و نوش كه در سال 33 به جوانك بي‌تجربه وعده دادند تا دكتر فاطمي را ترور كند امروز هم مردان و زنان را فريب مي‌دهند تا تروريسم و كشت و كشتار را به جاي‌جاي منطقه و جهان گسترش دهند تا اسلامِ مبلغ رحمت و بخشش و هدايت و گذشت را اسلام منادي خشونت و كشتار و بي‌رحمي معرفي كنند. و دنيا را عليه مسلمانان بشورانند؟

13 آبان 13۵7 حمله به دانشگاه تهران (روز دانش‌آموز)
تابستانِ سالِ 13۵7 آتشِ انقلاب روزبه‌روز شعله‌ورتر مي‌شد. مقدمة تشكيل سازمان ملي دانشگاهيان ايران فراهم شده بود و قرار بود نمايندگان استادان دانشگاه‌هاي سراسر كشور در دانشگاه پلي‌تكنيك (اميركبير) گردهم آيند براي انتخاب شوراي مركزي سازمان. اول مهر ماه سالِ 13۵7 طي مراسمي طبق معمولِِ همه‌ساله در تالار فردوسي دانشكدة ادبيات دانشگاه تهران سالِ تحصيلي با حضور شاه در فضايي سرد كه تحت تأثير راهپيمايي عيد فطر و كشتار 17 شهريور ميدان ژاله و قيام مردم عليه نظام شاهي به‌وجود آمده بود آغاز گرديد. با تشكيل سازمان ملي دانشگاهيان عدة زيادي از استادان كه تا آن زمان نسبت به تحولاتِ جامعه بي‌تفاوت بودند وارد صحنه گرديدند و با دانشجويان و مردم همراه شدند. يكي از برنامه‌هايي كه به پيشنهاد سازمان ملي دانشگاهيان قرار شد در كلية دانشگاه‌ها به‌مورد اجرا گذاشته شود «هفتة همبستگي» بود و اين در حقيقت اعلام همبستگي دانشگاهيان با مردم بود. در اين هفته (7 تا 13 آبان ۵7) برنامه‌هاي سخنراني، نمايشگاه و ... در كلية دانشگاه‌هاي سراسرِ كشور به‌اجرا درآمد. قرار شد روزِ 13 آبان به‌مناسبت پايان هفتة همبستگي مراسمي در دانشگاه تهران برپا گردد. مسجد دانشگاه محل برگزاري برنامة سخنراني بود. موقعي كه دانشگاهيان و مردم در مسجد و خيابانهاي اطراف آن جمع شده بودند متوجه شدند بلندگوي مسجد را از كار انداخته‌اند. تعدادي از دانشجويان مشغول آماده‌سازي بلندگوها بودند. در همين موقع جمعي از دانش‌آموزان با تعطيل مدارسِ خود به‌طرف دانشگاه تهران حركت كردند. آنها وقتي به نزديكي درب بزرگ دانشگاه رسيدند نيروهاي انتظامي كه دانشگاه را به محاصره درآورده بودند به دانش‌آموزاني كه شعار مي‌دادند حمله كردند كه تعدادي از آنها كشته و مجروح شدند. صداي تيراندازي در فضاي دانشگاه طنين‌انداز شد. دانشجويان و مردمي كه در دانشگاه و مسجد حضور داشتند با شعارهاي ضدنظام به تظاهرات پرداختند. هنگامي كه دانشجويان مي‌خواستند مجسمة شاه را پايين بياورند درگيري شديدي ايجاد شد. پس از اين واقعه 13 آبانِ به‌دليل شهادت جمعي از دانش‌آموزان روزِ دانش‌آموز ناميده شد و اين روز در تاريخِ مبارزات ملت ايران ثبت گرديد.
استعفاي شريف‌امامي به‌دنبال حادثة روز شنبه بود. در آن روز دانشجويان در دانشگاه تهران براي پايين كشيدنِ مجسمة شاه هجوم بردند. سربازان ابتدا هوايي و سپس به‌سوي دانشجويان آتش گشودند و در نتيجه عده‌اي كشته شدند. نظاميان به‌خاطر اين كشتار مورد انتقاد قرار گرفتند. لذا روز بعد كه دانشجويان دوباره اجتماع كردند نظاميان مداخله نكردند و آنها هم بانكها، هتلها و سفارت انگليس را آتش زدند.
كتاب تاريخ سياسي بيست‌وپنج‌سالة ايران، تأليف سرهنگ نجاتي، ص 13۵

با كنار رفتن شريف امامي شاه يك نظامي (ارتشبد غلامرضا ازهاري) را به نخست‌وزيري منصوب كرد اما مبارزة مردم با نظام شاهي نه‌تنها سركوب نشد بلكه روزبه‌روز گسترش يافت. لازم مي‌دانم براي ماندگاري در تاريخ به يك واقعة جالب در مورد حادثة 13 آبان ۵7 اشاره كنم.
فيلمبرداران تلويزيونِ دولتي از جريان حمله به دانش‌آموزان و دانشجويان نزديك درب بزرگ دانشگاه فيلم مستندي تهيه كردند و براي نخستين بار اين فيلم از تلويزيون نشان داده شد و اثر زيادي روي مردم گذاشت. فرداي آن روز دكتر ابوالفضل قاضي استاد دانشكدِة حقوق دانشگاه تهران كه وزير علوم در كابينة شريف امامي بود از وزارت استعفا داد و طي يادداشتي نوشت:
ديدن فيلم هجوم نظاميان به دانشجويان و دانش‌آموزان مرا تكان داد. من در اعتراض به اين عملِ وحشيانه استعفا مي‌دهم و از اينكه در هنگام وزارت من با دانشگاه و دانشجويان چنين رفتاري مي‌شود شرمنده‌ام.
نقل‌قول به مضمون

استعفاي وزير علوم اثر مطلوبي بين استادان و دانشجويان به‌جاي گذاشت. انقلاب پيروز شد و شوراي انقلاب طي مصوبه‌اي گروهي از جمله وزراي كابينه‌هاي زمان شاه را از تدريس در دانشگاه‌ها منع كرد. مديريت موقت دانشگاه تهران بلافاصله با گزارش جريان استعفاي دكتر قاضي از شورا خواست براي قدرداني از كار وزير علوم ايشان را از شمول مصوبة شوراي انقلاب استثنا نمايد. اين كار انجام شد و دكتر قاضي بعد از انقلاب سالها در دانشگاه به تدريس و تحقيق مشغول بود تا درگذشت. از دانشجويان و استادان عزيز دانشگاه‌ها مي‌خواهم كار دكتر قاضي را با عمل وزراي علوم «نظام ولايي» به مقايسه بنشينند. سكوت وزير علوم و رؤساي انتصابي دانشگاه‌ها را در مقابل اعمالي از قبيل حمله به كوي دانشگاه تهران و طرشت و دانشگاه تبريز و دستگيري‌هاي گستردة دانشجويان و استادان و اخيراً مسائل مربوط به دانشگاه علامه طباطبايي و دانشگاه علم و صنعت را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟ خاتمي و وزرايش چه جوابي براي مردم و دانشگاهيان دارند؟

13 آبان ۵8 اشغال سفارت آمريكا
مي‌خواهم بحث مربوط به سفارت را با يك خاطرة ديگر شروع كنم. چند روز پس از اشغال سفارتِ آمريكا دوستي تلفن كرد و گفت: تعدادي از دانشجويان به منزل من آمده‌اند و مي‌خواهند حتماً و هر چه زودتر شما را ببينند و خبر مهمي را به اطلاعتان برسانند. من كه سرپرست دانشگاهِ تهران بودم و رابطة بسيار نزديكي با دانشجويان داشتم به خانة آن دوست در خيابان شاه‌عباس (قائم‌مقام فعلي) رفتم در آنجا جمعي از دانشجويانِ تسخيركنندة سفارت آمريكا جمع بودند و مي‌گفتند: ما شاهد خارج كردن بسياري از اسناد موجود در سفارت از طرف حزب جمهوري در شبها بوده‌ايم و در اعتراض به اين اعمال سفارت را ترك كرديم. آن روز و در جو حاكم بر اشغال سفارت پذيرش اين گزارش برايم آسان نبود اما وقايع بعد و افشاگري‌هاي بعضي از دست‌اندركاران «اسناد لانة جاسوسي» صحت ادعاي آن روز دانشجويان را اثبات كرد. ابراهيم اصغرزاده سخنگوي دانشجويان تسخيركنندة سفارت آمريكا در يك مصاحبه با خبرنگار روزنامة شرق مي‌گويد:
تصميم‌گيري براي انتشار نهايي اسناد در شوراي مركزي لانه انجام مي‌شد و آنجا مشخص مي‌گرديد كه كدام اسناد در اولويت انتشار قرار گيرد يا منتشر نشود.

اصغرزاده در جواب سؤال خبرنگار كه مي‌پرسد: چريكهاي فدايي خلق و گروه‌هاي ديگر روزهاي اول مدعي شدند يك كاميون پر از اسناد در شب اول پس از تسخير سفارت از درون به بيرون سفارت برده شده آيا مي‌توانيد در مورد آن كاميون اسناد توضيحي بدهيد و بگوييد كه آن اسناد به چه مقصدي نقل‌مكان داده شد؟ جواب اصغرزاده بسيار خواندني است:
بله آن حركت جزء برنامه‌هاي ما بود چون فكر مي‌كرديم مدتِ اقامت ما در سفارت فوق‌العاده كوتاه خواهد بود و سرانجام ناچار به ترك سفارت خواهيم شد ما احتياج به آن اسناد داشتيم تا تحليل‌هاي خود را به اثبات برسانيم و عملهاي خارج از عرفِ ديپلماتيك آمريكا را به نمايش بگذاريم. ما گمان نمي‌كرديم كه قرار است ۴۴۴ روز در سفارت باقي بمانيم. بنابراين فكر مي‌كنم بعداً و پس از قرار بر ماندنِ ما در سفارت برگشت داده شدند. ما اسناد را به مكاني خارج از سفارت انتقال داديم و با قطعي شدنِ استقرارمان در سفارت آنها را برگردانديم. من فكر مي‌كنم همة اسناد برگشت داده شد اگر چه شايد برخي از آنها از كنترل ما خارج شده باشند كه من نمي‌دانم.
روزنامة شرق، چهارشنبه 13 آبان 1383

بايد از آقاي محمدابراهيم اصغرزاده طراح ايدة تسخير سفارت كه دوستانش به تأسي از «صدر مائو» او را «صدر ابراهيم» لقب داده بودند پرسيد آن مكان خارج از سفارت كه اسناد را به آنجا انتقال دادند كجا بود؟ و در آن مدت چه بلايي سر اسناد آمده است، و آن «برخي از اسناد كه از كنترل شما خارج شد» مربوط به چه كساني بوده مگر شما و آقاي محسن ميردامادي كه جزء ۵ عضو كميتة مركزي تسخير سفارت آمريكا بوديد عضو اولين شوراي مركزي تحكيم وحدت نبوديد و مگر تحكيم‌وحدتي‌ها در آن روزها ارتباط تنگاتنگ با حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي كه تمام اهرمهاي قدرت جز دانشگاه‌ها در دست آنها بودند نداشتند و مگر جز سردمداران حزب كس ديگري از محل اسناد اطلاع داشت كه برخي از آنها را از كنترل شما خارج كند؟ چرا هنوز هم نمي‌خواهيد همة حقايق را برملا سازيد؟ مگر شما و آقايان محسن ميردامادي، حبيب‌الله بيطرف، رضا سيف‌الهي و رحيم باطبي ۵ عضو كميتة مركزي تسخير سفارت نبوديد كه براي كم‌رنگ كردن شعارهاي ضدامپرياليستي گروه‌هاي راديكال مانند سازمان مجاهدين و فداييان خلق سفارت را با شعارهاي ضدآمريكايي اشغال كرديد و دوستانتان آقايان سيدنژاد و احمدي‌نژاد هم رفتند تا با توطئة حسن آيت و همفكرانش نقشة هجوم به دانشگاه‌ها با نام «انقلاب فرهنگي» را بريزند.
آقاي سيدنژاد مي‌گويد:
من يادم نيست ولي بالاخره در نظر داشته باشيد كه آقاي احمدي‌نژاد دانشجوي دانشگاه علم و صنعت بود و آن دانشگاه جو بسيار راست و ضدچپي داشت. در آن زمان جو دانشگاه‌هاي شريف و پلي‌تكنيك چپ بود اما در اين ميان دانشگاه علم و صنعت نگاهي كاملاً متفاوت و ضدچپ و ضدشوروي داشت. آقاي اسرافيليان ]دوست صميمي حسن آيت[ استاد دانشگاه علم و صنعت بود و منتقد نگره‌هاي سوسياليستي بود... آنها رفتند و با عنوانِ دانشجويانِ پيرو خط امام و بدونِ عنوانِ تحكيم وحدت سفارت آمريكا را تسخير كردند. بعد از عمليات از من دعوت كردند كه بروم و در روابط عمومي لانه مشغول كار شوم ولي من كه به آنجا رفتم با ديدن فضاي حاكم بر آن محيط تصميم گرفتم همكاري با آن دوستان نداشته باشم. احساس مي‌كردم جريانِ دانشجويي به استخدام جريان ديگري درآمده و دانشجويان خودشان در مركز تصميم‌گيري قرار ندارند. بنابراين اگرچه يكي دو جلسه به محل سفارت رفتم ولي ترجيح دادم در آنجا كار نكنم. من و آقاي احمدي‌نژاد به‌دنبال مقدمات برگزاري انتخابات شوراي مركزي رفتيم. شوراي مركزي جديد هم برنامة انقلاب فرهنگي را در دستور كار خود قرار داد.
روزنامة شرق، چهارشنبه 13 آبان 1383

اما اشغال سفارتِ آمريكا و توطئة هجوم به دانشگاه‌ها به‌نام «انقلاب فرهنگي» كه ظاهراً به‌دست دانشجويان ولي درحقيقت با برنامه‌ريزي سيد محمد خوئيني‌ها و حسن آيت انجام شد چه نتايجي براي مردم به‌ويژه جوانان و دانشجويان و دانش‌آموزان وطن ما داشت. چه ارتباطي بين اشغال سفارت آمريكا و حملة صدام به ايران و هشت سال جنگ و صدها هزار كشته و صدها ميليارد دلار خسارت و عوارض پس از جنگ كه امروز شاهد آن هستيم وجود دارد؟ چه ارتباطي بين حمله به دانشگاه‌ها با نام «انقلاب فرهنگي» و كشتار هزاران دانشجو و استاد و اخراج و زنداني كردن كثيري از آنها و وضع فعلي دانشگاه‌ها كه امروز زمزمة «انقلاب فرهنگي» دوم نه به‌دست تحكيم وحدت كه عليه آن باز طرح‌ريزي مي‌شود وجود دارد؟ آيا بسنده كردن به اينكه آقاي سيد محمد خوئيني‌ها اين روزها جريان سفارت را با جملات زير تحليل كند كافي است:
اگر امروز در شرايط كنوني از كساني كه سفارت سابقِ آمريكا در ايران را در سال 13۵7 اشغال كردند سئوال شود كه آيا امروز براي كسب حقوق خود كه دولت ايالات متحده آنها را نابود كرده حاضريد دست به اقدامِ مشابه بزنيد، به‌طور قطع پاسخ منفي خواهد بود.
كتاب تسخير، معصومه ابتكار با مقدمة آقاي خوئيني‌ها، ص 13ـ12

بايد از آقاي موسوي خوئيني‌ها پرسيد چرا؟ اشغال سفارت چه زيانها و مسائلي براي مملكت در عرض دودهه ايجاد كرد كه امروز دانشجويان براي كسب حقوق خود از دولت آمريكا ديگر حاضر نيستند چنان اعمالي را انجام دهند؟ مگر چنين نيست كه يك سياست‌مدارِ وطن‌دوست در تصميمات خود بايد عوارضِ آن تصميم را حتي براي نسلهاي بعد در نظر بگيرد؟ ملت ما تا كي بايد در آتش ندانم‌كاري‌هاي جمعي قدرت‌طلبِِ خودخواه كه به چيزي جز حفظ مقام و نظام نامشروع خود نمي‌انديشند بسوزد؟
امروز در مورد اشغال سفارت و بستنِ دانشگاه‌ها با نام انقلاب فرهنگي عاملان آن به خطا و خيانت خود مجبور به اعتراف مي‌شوند و آيا فردا در مورد پذيرش تعليق غني‌سازي اورانيوم و خرج ميلياردها دلار از كيسة ملتِِ به فقر كشيده شده باز به توجيهاتِ مسخره دست نخواهند زد؟ اگر امروز اصغرزاده‌ها مي‌گويند «اشغال سفارت و گروگان‌گيري اشتباه بوده است» و آيت‌الله منتظري بسياري از كارهاي انجام‌شده را اشتباه مي‌داند فردا چه‌كسي يا كساني از اشتباهات امروزِ قدرت‌به‌دستان در «نظام ولايي» سخن خواهد گفت.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

مطالب زير را بخوانيد آموزنده و عبرت‌انگيز است:
فرايند ارزيابي مجدد كه با ظهور جامعة مدني اسلامي در ايران همراه شده است ناگزير گذشته را با نگاهي نو و نقادانه مي‌نگرد. امروزه حتي ميراث آقاي خميني كه زماني وراي هرگونه انتقاد بود نيز به نقد كشيده مي‌شود. همراه با اوج‌گيري روحية جديدِ صراحت در جامعة ايران، برخي به‌ويژه فيلسوف ناراضي عبدالكريم سروش مي‌گويد اشغال سفارت و گروگان‌گيري اشتباه بوده است، به‌نظر او دانشجويان سابق كه امروز در جامعه جايگاه‌هاي تأثيرگذاري را به‌دست آورده‌اند از طريق اقدام سياسي مثبت و مسالمت‌آميز مي‌كوشند اشتباهات گذشتة خود را جبران كنند. اين مسئله ممكن است در مورد خود دكتر سروش نيز صدق كند. سالهاي 13۶0 و 13۵9 بود كه جرياني به تعطيلي دانشگاه‌ها، اخراج استادان به دلايل ايدئولوژيك و تجديدنظر در برنامه‌هاي درسي براساسِ دستوراتِ سختگيرانة اسلامي انجاميد. جنگ ايران و عراق كه در دورانِ اشغالِ سفارت آغاز شد فاجعه‌اي انساني بود و ممكن است كساني كه با خريد تسليحات پيچيدة آمريكايي آن را طولاني كردند روزي براي آن بازخواست شوند، كمي پس از پايان جنگ آقاي حسينعلي منتظري كه در آن زمان جانشين خميني بود اعلام كرد:
بايد بفهميم بسياري از شعارهايي كه داده‌ايم ما را در جهان منزوي كرده است. شعارهايي كه براي عملي كردنِ آنها راه‌هاي عاقلانه‌تري هم وجود داشت. ولي چشمها و گوشهاي خود را بستيم و فرياد زديم كه «هرچه ما مي‌گوييم درست است!» و بعد فهميديم كه اشتباه كرده‌ايم. بايد اشتباهاتِ خود را بشناسيم و در پيشگاه خدا و ملت به آن اعتراف كنيم.
كتاب تسخير با مقدمة فِرد اِي ريد، ص 27ـ28

بايد از آقاي بهزاد نبوي (كه امروز يكي از سردمداران «اصلاحات»شده) و از امضاءكنندة قرارداد الجزيره براي آزادي گروگانها بود پرسيد تاكنون چند ميليارد دلار خسارتِ اشغال سفارت را طبق مفاد قرارداد الجزاير پرداخته‌ايم؟ آقاي بهزاد نبوي پس از امضاء قرارداد و بازگشت به ايران در انتقاد بعضي‌ها به مفاد قرارداد و اينكه شما ده‌ها سال ملت ما را زير تعهد مالي قرار داده‌ايد با صداي بلند فرياد برآورد كه «آنقدر چتكه نيندازيد» حال بگوييد مسئول خسارتهاي ناشي از آن قرارداد كيست و مردم نبايد چتكه بيندازند كه چقدر از ثروت اين ملت به جيب سرمايه‌داران داخلي و خارجي ريخته شده؟ شما و ديگر اصلاحاتي‌ها بهتر نيست لباسِ اصلاح‌طلبي را از تن به‌در كنيد تا مردم طرفداران نظام ولايي را بهتر ببينند و بشناسند.
28 آبان 1377 شهادت دكتر مجيد شريف
از آنجا كه قتل دكتر مجيد شريف سرآغاز قتلهاي زنجيره‌اي بود كه در آبان ماه انجام شد بهتر ديدم دربارة ايشان و ديگر شهداي اين قتلها از جمله داريوش و پروانه فروهر كه در آذر اتفاق افتاد در نامة بعد سخن بگويم.
آبان 1383

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/14690

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تنها شعار مردم، رفراندوم است رفراندوم، دکتر ملکي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016